آه ای مستمعان مختلط زن و مرد !

  • ۱۰۶

طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می‌زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند. حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.

روزنامه خندان ,طنز

شرق: رمزشناسی از نسبت محمود و اسفندیار

داشتم رانندگی ام را می کردم و راه خودم را می رفتم که یکهو یک آقایی خودش را انداخت زیر آمبولانس. زدم روی ترمز. با آرامش از آمبولانس پیاده شدم و بیمار را سوار کردم. با دقت سی پی آرش کردم. با مهربانی تنفس دهان به بینی اش دادم که شایبه ای پیش نیاید. بعد که حالش خوب شد و چشم هایش را باز کرد با خشم چنان فریادی سرش زدم که دوباره از حال رفت:چراااااا پریدی جلو آمبولانس من... اگر مرده بودی من چه خاکی بر سرم می کردم؟ می دانی دیه چقدر شده؟ هااااان؟ چرااااا پریدی؟
بیمار از حال رفته بود. دوباره با دقت و مهربانی تنفس دهان به بینی دادم تا شایبه ای پیش نیاید.
وقتی بهوش آمد گفت: سلام. ممنون من را نجات دادی. من سیدرضا صالحی امیری، رییس سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران هستم.
گفتم: خب؟ یعنی هر کسی رییس شد حق دارد خودش را بیندازد زیر ماشین؟
رییس سازمان اسناد و کتابخانه ملی گفت: نه. ولی من کم آوردم.
گفتم: ریلکس خودت را شل کن و بگو چرا کم آوردی؟
صالحی امیری گفت: ببین، هیچی نمانده... وقتی می گویم هیچی یعنی هیچی. به گزارش ایسنا «متاسفانه کل اسناد و کتاب های کتابخانه در سال 89 به شیراز انتقال داده شد. تعدادی از اسناد مفقود، برخی پاره و تعدادی هم در شرایط نامساعد قرار گرفتند. متاسفانه اسناد و کتابخانه یک روزه با حضور یک نفر و تعدادی کارگر بار کامیون شد و به شیراز رفت.»
گفتم: عزیز من، پول و ارز و طلا را با تریلی از کشور خارج کردند و فرستادند ترکیه، حالا شما می خواهی چهارتا سند و کتاب را با کامیون جابه جا نکنند و نفرستند شیراز؟ بد است؟ بد است با کتاب شبیه دلار و طلا برخورد کردند؟ این نشان می دهد چقدر کتاب برای دولت پیش مهم بوده.
صالحی امیری بغض کرد و گفت: کتاب را نباید با پول و طلا مقایسه کرد.
گفتم: دوست داشتی با کتاب همان کاری را می کردند که با محصولات کشاورزی و باغداری کردند؟ یعنی در مرحله شخم زدن و کوددادن می ماندیم؟
صالحی امیری گفت: نه نه... اینطوری نیست... تو از انحرافی پول گرفتی که همه چیز را ماست مالی کنی و روی همه چیز ماله بکشی...
گفتم: خودت را انداختی زیر ماشین، ضربه اساسی خوردی.
صالحی امیری به نقل از ایسنا گفت: آنچه در چندسال گذشته به خصوص در سازمان میراث فرهنگی و گردشگری رخ داده، در مقابل وقایع دوران مغول ها ناچیز است.
گفتم: ببین صالحی؟ دیگر داری حرف بد می زنی. مغول؟ اصلا مغول ها را می شناسی؟ بابا مغول ها معلوم بود آمدند چی کار کنند. اصلا مغول یعنی چی؟ یعنی «مو + غول» یعنی من غولم. ولی ... .
صالحی محو تجزیه و تحلیل و زبان شناسی من شده بود.
گفتم: اما، یک نکته وجود دارد. ماه یعنی قمر. از طرفی انحرافی یعنی کج. کج هم که همان کژ است. پس انحرافی می شود کژدم. کژدم یعنی چی؟ یعنی عقرب. در نتیجه علامت اسفندیار در نسخه خط خطی شده «علامات اسفندیارات» عقرب ذکر شده است. پس متوجه شدیم ممکن است محمود یعنی حال وهوا و اما محمود کنار اسفندیار یعنی «قمر در عقرب».
سیدرضا صالحی امیری، رییس سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، از تحلیل من ریخته بود به هم. گفت: بیا توی کتابخانه ملی ثبتت کنیم. حیفی.
گفتم: آره. که بعد بار کامیونم کنید بفرستید شیراز؟

سیاست روز : آه ای مستمعان مختلط زن و مرد !

مسعود پزشکیان: ۳۵ سال است که افراد را تغییر می دهیم و به جای اینکه بگذاریم افرادی که تجربه دارند کارشان را پیش ببرند جوان گرایی می کنند و بااین کار پول مملکت را هدر می دهند.
به نظر شما مفهوم کلی این جمله چیست؟
الف) بیخودی جوان گرایی نکنید چون اگر بنا به باد دادن پول مملکت باشد، سن و سال دارها هم می توانند اینکار را انجام بدهند.
ب) اگر سی و پنج سال پیش یک نفر را تغییر بدهیم آن فرد جانشین با سی و پنج سال سابقه کار هنوز جوان و خام است.
ج) آخر چرا نمی گذارند "مسعود پزشکیان" وزیر بهداشت بشود؟
د) تا امروز حتی یک ریال پول مملکت به باد نرفته و "مسعود پزشکیان" نگران است مبادا به باد برود.

در کدام یک از اخبار زیر یک نکته "ظریف" وجود دارد؟
الف) معصومه ابتکار: خوشحالم که در مسیر حرکت به جلسه هیات دولت برای بررسی موضوع آلودگی هوا دچار حادثه شدم.
ب) امیر قلعه نویی: آبروی ۲۰ ساله ام رفت.
ج) ابراهیم اصغرزاده: شاید به خاطر گروگانگیری در سفارت آمریکا، عذرخواهی کنم.
د) برادر رسایی: هیچ کس مثل ظریف در مقابل کشورهای اجنبی کوتاه نیامده است.

معاون رئیس جمهور: بالا بردن قدرت خرید جامعه جز با کاهش نرخ تورم حاصل نمی شود؟
این عبارت یادآور کدام یک از گزینه های زیر است؟
الف) کار شاگرد خواندن درس است / کار استاد نیز تدریس است
ب) هیچ آبی به جز آبلیمو / مزه آبلیمو ندارد
ج) از کرامات پیر ما چه عجب / پنجه را باز کرد و گفت: وجب
د) گل گفتی آی گل گفتی / مثل یه سنبل گفتی / جواب عالی دادی / غنچه بودی شکفتی

نماینده اسدآباد - عضو کمیسیون صنایع و معادن -: چندی قبل در قزوین یک خواننده زن کنسرتی را برگزار کرد که مستمعان آن به صورت مختلط زن و مرد بودند در همین باره خواستار ارائه توضیحاتی از سوی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی شدم.
با توجه به این اظهارنظر کدام یک از نکات زیر اهمیت بیشتری دارد؟
الف) عضو کمیسیون صنایع و معادن مجلس هر چند "همدانی" است اما روی "قزوین" تعصب عجیبی دارد.
ب) چه معنی دارد در "قزوین" یکی پیدا بشود و مختلط بخواند؟ آن هم برای زن و مرد؟!
ج) زن خواننده و مستمعان مختلط زن و مرد هیچ ربطی به کمیسیون صنایع نداشته باشد لااقل با مساله "معادن" ارتباط تنگاتنگی دارند.
د) هر سه گزینه فوق صحیح است.

کیهان : ارباب (گفت و شنود)

گفت: روزنامه های زنجیره ای کسانی را که مخالف دفن جاسوس آمریکایی در اصفهان هستند، تنگ نظر می نامند و در همان حال دولت آمریکا را به خاطر مخالفت با ورود نماینده ایران به سازمان ملل حتی قابل ملامت هم نمی دانند!
گفتم: ای بابا! تو رو بگو که از این روزنامه های زنجیره ای و اجاره ای چه انتظاراتی داری؟... آخه، خونه خرس و بادیه مس؟!
گفت: این کار روزنامه های مدعی اصلاحات غیر از وطن فروشی و کاسه لیسی دشمنان مردم ایران چه اسم دیگری می تواند داشته باشد؟!
گفتم: از نوکری پرسیدند رابطه تو با اربابت چطوریه؟ گفت؛ هر وقت من حرف می زنم اربابم میگه بازهم آروق زدی؟ و هر وقت اربابم آروق می زنه، من میگم؛ قربان چی فرمایش کردید؟!

قانون : خدا از آدم ربایی کمت نکنه

حتما خبر دارید چند روز پیش آدم ربایان یکی از خبرنگاران خبرگزاری ایلنا را هنگام خروج از محل کارش انداختند توی ون و بعد از طی یک مسیر وقتی چهره این خانم خبرنگار را با عکس مورد نظر تطبیق دادند و فهمیدند که اشتباه کرده اند خبرنگار را رها کردند و گفتند ما می ریم یه دوری می زنیم بعدا باز مزاحم می شیم.
من نمی دانم مملکت مگر قانون ندارد که در روز روشن این کارها را انجام می دهند؟ آن هم اقدام حساسی مثل آدم ربایی که حتما باید در چهارچوب قانون صورت بگیرد. البته بنده نسبت به آینده آدم ربایی بسیار خوشبین ام و حدس می زنم این مورد هم مانند اختلاس و زیرمیزی و حمله و تجاوز و... در آینده ای نه چندان دور به امری عادی تبدیل شود. مثلا تصور کنید داریم در خیابان راه می رویم، ناگهان آدم ربا جلویمان سبز می شود، بعد از سلام و علیک و دست و روبوسی و حال و احوال می پرسد شما فلانی هستید؟ ما هم می گوییم بله فلانی هستیم.
می گوید «اگه ممکنه من شما رو بربایم!» ما هم می گوییم: «قابل شما را نداریم. اصلا به قتل برسون. بی تعارف می گم.» اما آدم ربای نجیب و قناعت پیشه در جواب می گوید: «نوکرتم، با همین آدم ربایی هم کارم راه می افته.»
بعد دوتایی سوار ماشین می شویم. می بینم علاوه بر آدم ربای نجیب و قناعت پیشه یک راننده هم او را در این امر مهم همراهی می کند. از راننده آدم ربا می پرسم وضع و اوضاع چطور است؟ از آدم ربایی راضی هستی؟ از وضع بازار گله می کند و می گوید: «دست زیاد شده، قبلا کجا این همه آدم ربا بود؟»

این را که می گوید ترمز می زند و از همان حوالی دو تا آدم دیگر می ربایند. پنج نفری چپیده ایم توی یک پراید کوچیک. راننده آدم ربا در حالی که از آینه به ما نگاه می کند دوباره شروع می کند به غر زدن: «آقا! ما سال 92،93 یه ون داشتیم، با این که ماهی فقط یه آدم می ربودیم وضع مون توپ بود. همین دوستمون فقط برای اعتقاداتش آدم می ربود. زیر رجل سیاسی کار نمی کرد. ولی الان چی؟ برای این که شکم زن و بچه اش رو سیر کنه خبرنگار هم می ربائه!»
پرسیدم: حالا علت ربایش ما چیه؟ رباینده نجیب و قناعت پیشه گفت: «حاجی اگه خودت در حال حاضر چیزی تو جیب میبات داری ما زورگیری کنیم، اگه نداری هم اصلا جای نگرانی نیست. می تونیم گروگان گیری کنیم. هرجور خودت راحتی.» گفتم: «خب مثل این که شما بدون تحقیق و مطالعه قبلی اقدام به ربایش بنده کردید.» هر دو با هم پرسیدند: «چطور؟» گفتم: «ببینید من واقعا نمی خوام ناراحتتون کنم ولی حقیقت اینه که من طنزنویسم.»
دو آدم ربا با چهره های نگران به همدیگر نگاه کردند، راننده ناگهان پایش را گذاشت روی ترمز و فریاد زد: «یعنی طنزنویس مطبوعاتی؟» سرم را انداختم پایین و گفتم: «متاسفم.» راننده سرش را گذاشت روی فرمان و هی تکان می داد، آدم ربای نجیب و قناعت پیشه گفت: «هنوزم حقوق شما همون چندرغازه نه؟»

گفتم: «آره دیگه همونه. شرمنده هم شدیم پیش شما.» گفت: «اشکال نداره. پیش میاد دیگه. ممکن بود من هم الان به جای آدم ربا طنزنویس مطبوعاتی بودم و هیچی تو جیب هام نبود.» گفتم: «پس من رفع زحمت می کنم.» گفت: وایسا. بعد دست کرد توی جیبش و پانزده هزار تومان گذاشت کف دستم و گفت «دربست بگیر.»
پانزده تومان را گرفتم و گفتم: «خدا خیرت بده، خدا بچه هاتو واست نگه داره، خدا از آدم ربایی کمت نکنه.» خداحافظی کردیم، من هم رفتم یک وعده غذای گرم خوردم و برای همین مجبور شدم پیاده تا خانه بروم. ما از این داستان نتیجه می گیریم که آدمی که طنزنویس یا روزنامه نگار است همیشه باید قبل از این که برای مقاصد مالی دزدیده شود شغلش را به آدم ربا بگوید تا طرف تکلیف خودش را بداند. بالاخره مردم علاف و مسخره ما که نیستند! والا.

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.
hansen_html_code