-
سه شنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۱:۴۱ ب.ظ
-
۱۰۰
مسعودی، در کتاب مروج الذهب می نویسد: یکی از اهالی کوفه سوار بر شتر نر خود به دمشق رفت.
یکی از مردم دمشق با او به نزاع برخاست و ادعا کرد: «این شتر ماده متعلق به من است و تو آنرا از من گرفته ای». آن دو نفر برای قضاوت نزد معاویه رفتند. شخص دمشقی پنجاه شاهد آورد و همة آنها شهادت دادند که این ناقه از آن اوست. پس معاویه به ضرر شخص کوفی حکم داد و دستور داد تا شتر را به آن دمشقی بدهند. آن شخص کوفی گفت: «خدا خیرت دهد! این شتر نر است، نه ماده». معاویه گفت: «این حکمی است که صادر شده است». پس از آنکه مردم پراکنده شدند، معاویه شخص کوفی را فراخواند و قیمت شتر او را پرسید و دوبرابر آن را به او داد و گفت: «به علی بگو من با صدهزار نفر که شتر ماده را از نر تشخیص نمیدهند، با او میجنگم»[1]. مسعودی می افزاید : «پیروی شامیان از معاویه به آن حد رسید که در هنگام حرکت به سوی صفین، وی نماز جمعه را در روز چهارشنبه برپا کرد.»[2]
این سوالی است که در فراخنای تاریخ اسلام پرسیده می شود و خواهد شد: چگونه جماعتی مسلمان تحت إشراف چنین فردی واقع شدند و در مقابل اجتهادات او تا به این حد کرنش نمودند؟
پاسخ را باید در پایگاه مردمی معاویه یافت. جامعه شام عبارت بود از مردمان کافری که به دست بزید بن ابی سفیان، پس از وفات پیامبر (ص) و در دوره خلیفه اول مسلمان شده بودند و پس از او برادرش معاویه بن ابی سفیان، ولایت یافته بود. مردمی که بدست این دو به اسلام گرویده بودند می پنداشتند که اسلام خود را از این مرد دارند و او رابط آنان با اسلام است و او کسی است که شریعت از راه او به آنان رسیده است. بدین ترتیب شام به میزان زیادی در همان جاهلیت پیش از اسلام به سر می برد و معاویه نیز میان اهداف و برنامه های خود و وضعیت فکری و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جامعه شام هیچ تناقضی نمی دید.
امیر مؤمنان علی (ع) در صفین خطاب به سپاهیانش فرمود: «آگاه باشید! معاویه گروهی از گمراهان را همراه آورده و حقیقت را از آنان پوشانده است تا کورکورانه گلوهاشان را آماج تیر و شمشیر کنند»[3].
مقدسی دربارة مردم شام مینویسد: «فرمانبرداری از مخلوق را، بر اطاعت از خدای آسمان ترجیح میدهند».[4] صعصعةبنصوحان عبدی (یکی از یاران علی (ع) نیز در توصیف مردم شام میگفت: «مخلوق را بیشتر از همه فرمان میبرند و خالق را بیشتر از همه نافرمانی میکنند. در برابر خدای سرکشاند و بدکاران را پشتیبان».[5]
بنا بر روایت یعقوبی، در سال 63 قمری که سپاهیان شام برای مقابله با عبداللهبنزبیر کعبه را به آتش کشیدند، بعضی از آنها برای توجیه کارشان گفتند: «حرمت [کعبه] و اطاعت [خلیفه] باهم رودررو شدند و اطاعت بر حرمت غلبه کرد».[6] مسعودی نقل میکند: «نعمانبنجبلة تنوخی (یکی از فرماندهان سپاه معاویه) خطاب به او گفت: به خدا من ازروی اخلاص برای تو، حتی بر زیان خود اقدام کردم و پادشاهی تو را بر دین خود ترجیح دادم و مقتضای خرد را که میشناختم، برای هوس تو رها کردم و از حق، که آن را به چشم میدیدم، فاصله گرفتم».[7]
معاویه هر راهی را که باعث آگاهی مردم شام میشد، مسدود کرده و شام را بهصورت جزیرهای نفوذناپذیر درآورده بود. ازاینرو پس از آنکه خلیفه سوم، ابوذر را به شام تبعید کرد، معاویه نتوانست وجود او را که منشأ آگاهی مردم شام بود، تحمل کند و از خلیفه وقت خواست که وی را به مدینه بازگرداند.[8]
اما در مقابل برنامه امام علی(ع)، برنامه ای بود که با کژروی 25 ساله پس از وفات پیامبر(ص) روبه رو بود، در این سالیان طولانی مفهومی از سقیفه نشات گرفته بود و در کالبد جامعه ی تحت حکومت امام، نهادینه شده بود و آن اینکه امام کسی نیست، جز یک صحابی والا که در روزگار پیامبر خدماتی ارائه کرده و وضعیتی مشابه دیگر صحابه دارد. و به حکم این شأن، در میان صحابه چهره هایی شاخص بودند که می پنداشتند از علی (ع) چیزی کم ندارند یا فقط درجه ای از او پایین ترند. و حال امام باید در این فضا، کژروی را پاک سازی کند و اسلام اصیل را عرضه کند. این تفاوت عینی پایگاه مردمی امام (ع) و معاویه است.
پی نوشت:
[1]. مسعودی، مُرُوج الذَّهَب، ج3، ص32.
[2]. مسعودی، مُرُوج الذَّهَب، ج3، ص 41.
[3]. ألا وَإنَّ مُعاوِیَةَ قادَ لُمَةً مِنَ الْغُواةِ وَعَمَّسَ عَلَیْهِمُ الْخَبَرَ حَتّی جَعَلُوا نُحُورَهُم اَغْراضَ الْمَنِیَّةَ (نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، خطبة 51).
[4]. محمدبناحمد مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفة الأقالیم، ص152.
[5]. مسعودی، مُرُوج الذَّهَب، ج3، ص52.
[6]. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج2، ص252.
[7]. مسعودی، مُرُوج الذَّهَب، ج2، ص394ـ395.
[8]. همان، ص349؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج4، ص283ـ284؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج2، ص172؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج2، ص251ـ252.