-
دوشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۸، ۱۰:۳۰ ق.ظ
-
۱۱۲
داستان غربزدگی، داستان پر غُصهای است که در طول بیش از یک و نیم قرن در تاریخ این سرزمین به مثابه بیماری مهلکی، سلامت مغز و روح و روان جوانان کشور را تهدید کرده است.
سردمداران این جریان انحرافی که به دروغ خود را روشنفکر و منورالفکر معرفی کردهاند، همواره تلاش نمودهاند تا در جهت استحاله فرهنگ اسلامی - ایرانی این سرزمین قدم برداشته و فرهنگ منحط غرب و ایسمهای رنگارنگ بیگانه را ترویج نمایند! و حتی تا آنجا پیش روند که از فرنگی شدن سرتاپای ایرانیان سخن بگویند! این جریان در طول صد ساله اخیر همواره در خدمت سیاستهای استعماری بیگانگان قرار داشته و به مثابه جاده صاف کنهای نفوذ و سلطه اجنبی نقش آفرینی کرده است.
این جریان پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز همچنان به حیات انگلی خود در سایه حمایت دشمنان ملت ایران ادامه داده است و امروز نیز در عرصههای مختلف فرهنگی کشور رگههایی از عملکرد این نفوذهای مدعی روشنفکری را میتوان مشاهده نمود.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در طول سالیان متمادی ابعاد فکری - عملکردی - هویتی این جریان انحرافی را به زبانهای مختلف رسوا کرده اند که آخرین آن بیانات معظم له در ابتدای سال 1398 و در صحن مطهر حضرت علی بن موسی الرضا(ع) است که فرمودند:
«در داخل متأسّفانه بعضیها غرب را بَزک میکنند، بدیهای غرب را توجیه میکنند، رتوش میکنند، نمیگذارند افکار عمومی متوجّه بشود که همین دولتهای ظاهرالصّلاح - مثل فرانسه، مثل انگلیس، مثل دیگران - در باطنشان چقدر شیطنت و شرارت وجود دارد؛ مطبوعاتچیها بینشان هست، رسانهایها بینشان هست؛ مثل تقیزاده. در دورهی طاغوت، آدمی مثل تقیزاده، به این مضمون گفت که ایران باید از فَرقِ سر تا ناخن پا غربی بشود؛ یعنی سبک زندگی در ایران باید غربی بشود. امروز هم تقیزادههای جدید از این حرفها میزنند؛ البتّه به این صراحت نمیگویند امّا مضمون حرفشان این است. آنهایی که افکار غربی را، سبک زندگی غربی را، روشهای غربی را، لغات غربی را به طور پیوسته در داخل، در ادبیات ما، در افکار ما، در دانشگاههای ما، در مدارس ما تزریق میکنند، پمپاژ میکنند، اینها همین تقیزادههای جدیدند. آنهایی که پشت سر سند ۲۰۳۰ - سند ۲۰۳۰ یعنی برگرداندن سبک زندگی اسلامی به زندگی غربی- میایستند، همان تقیزادههای امروز هستند؛ البتّه امروز به توفیق الهی جوانهای مؤمن ما و مردم انقلابی ما نخواهند گذاشت این تقیزادهها حرفشان به کرسی بنشیند.»(1/1/98)
معرفی مولفهها و ابعاد شخصیتی روشنفکران غربزدهای همچون سیدحسن تقی زاده، یکی از وظایف مهمی است که برعهده آگاهان و نخبگان جامعه اسلامی است و میتواند جوانان ایران زمین را از بیماری خودباختگی و انفعال و غرب زدگی رهایی بخشد.
تقی زاده که بود؟
سید حسن تقی زاده روشنفکر تبریزی دوران مشروطه بود که در آخر رمضان سال 1295 ق (شهریور1256) در خانواده ای روحانی در شهر تبریز متولد شد. پدرش «سید تقی اردوبادی» از شاگردان شیخ مرتضی انصاری بود. سید حسن فرزند ششم خانواده بود که در دارالفنون تحصیل کرد و از همان ابتدای جوانی به الگوهای غربی گرایش یافت. به گفته وی «از 16 سالگی درصدد رهایی از تقلید و اطاعت کورکورانه تعبدی بوده است.»
چند سال بعد بر اثر آشنایی با آثار نویسندگان تجدد خواه به علوم جدید غربی و اندیشههای اروپایی و تفکر تجددطلبانه تمایل یافت. تقیزاده به ترکیه عثمانی، لبنان، سوریه، مصر و منطقه قفقاز رفت و با نویسندگان و محافل فرهنگی این کشورها و همچنین با نویسندگان نشریات فارسی زبان به گفتگو و تبادل نظر پرداخت. او در کشاکش جنبش مشروطه به تبریز بازگشت و درصف آزادیخواهان تبریز قرار گرفت. پس از پیروزی جنبش مشروطه و افتتاح اولین مجلس شورای ملی به نمایندگی از سوی تجار تبریز انتخاب شد و در فرصت کوتاهی توانست رهبری جناح اقلیت روشنفکر و تجدد خواه مجلس را بر عهده بگیرد.
سید حسن تقیزاده از چهرههای صاحب نام وذی نفوذ در دستگاه وابسته ماسونی بود و تا مرتبه «استاد اعظم»ی «لژ بیداری ایرانیان» ترقی کرد و از همین راه عدهای از اهل قلم و فرهنگ این مرز و بوم را به تشکیلات فراماسونری رهنمون ساخت. تقی زاده از جمله عاملان انحراف نهضت مشروطه به سمت امیال سیاسی انگلستان و از عوامل توفیق نقشههای سیاسی آن کشور در ایران طی یک دوره 50 ساله پس از مشروطیت به شمار میرود.
وی در صف حامیان و کارگزاران رضاخان قرار گرفت و در تنظیم قرارداد ننگین 1933 نقش داشت و همواره تلاش نمود تا کشور در مسیر سکولاریسم حرکت کرده و خود بطور مستقیم در فرآیند استحاله فرهنگی جامعه ایرانی نقش آفری بود.
ویژگیهای شخصیتی - رفتاری روشنفکران غرب گرا (تقی زاده ها)
1. عدم خودباوری
یکی از ویژگیهای بنیادین که به مثابه عامل اصلی انحراف این جریان فکری عمل کرده است، عدم خودباوری است. بیتوجهی به داشته ها و تواناییها و بزرگنمایی ضعف ها و ناکامیها، رویکردی بیمارگونه و ناصوابی است که حاصل آن از دست رفتن؛ اعتماد به نفس، امید به آینده، قدرت و تغییر و تحول، در سطح کلان ملی است! کلیدواژه "ما نمیتوانیم" به زبانهای مختلف توسط کسانی در طول سال های اخیر تکرار شده است که اتفاقا خود را روشنفکر و فرهیخته و گروه مرجع معرفی میکنند و ادعای پیشگامی و آوانگاردی در تحولات اجتماعی دارند!
این رویکرد که برآمده از ضعفهای شخصیتی و وضعیتهای روحی - روانی چنین افرادی حاصل میآید، ویژگی مشترک تمامی روشنفکران غربزده و امثال تقی زادهها است که متاسفانه سالیان متمادی بخش قابل ملاحظهای از تریبونهای فرهنگی، هنری و علمی کشور را نیز در اختیار داشته اند. این عدم خودباوری آنگاه که در دوران حکومت قاجار و پهلوی به گفتمان حاکم بر دربار و مسئولین سلطنت بدل گردید، به سقوط کشور در سراشیبی وابستگی به بیگانگان انجامید! چرا که ملتی که روشنفکران آن در باور و ذهن خود تنها فعل "ما نمیتوانیم" را صرف میکند، در مقابل خود همه راههای پیشرفت مستقل و خودبنیاد را بسته دیده و تنها الگوی توسعه وابسته را راه نجات خواهد یافت!
2. تحقیر ملت
کار غربگرایان در طول سده معاصر از عدم خودباوری به تحقیر ملت ایران نیز کشیده شده است و بسیاری از آداب و فرهنگ مردمان این سرزمین توسط این جماعت مورد تحقیر و استهزاء قرار گرفته و آن را عامل عقب ماندگی و انحطاط معرفی کرده است. رهبر معظم انقلاب اسلامی دردمندانه میفرمایند: «همهی ابزارهای فرهنگی و تبلیغی در طول صد سال یا بیشتر بهکار گرفته شد، تا این ملت را به خودشان بدبین کنند - یکی از شخصیتهای سرشناس معروف میگفت: ایرانی، یک لولهنگ نمیتواند بسازد! - لولهنگ یعنی آفتابه گِلی؛ آن زمانها از گل، آفتابه درست میکردند. اینجور این ملت را تحقیر میکردند.» (7/9/84)
اظهارات رزمآرا نخست وزیر دستنشانده محمدرضا پهلوی و مخالف سرسخت ملی شدن صنعت نفت، شاید یکی از بزرگترین نشانههای تحقیر جایگاه ملت ایران باشد که خشم ملت ایران را به همراه داشت و دست آخر خون نخستوزیری که ملت ایران را «بیلیاقت» خواند با گلولههایی که از لوله سلاح جوانان غیور این سرزمین بیرون آمد، قبل از پایان سال 1329 ریخته شد.
چنین تعابیری در طول 70 سال از کلام رزم آرا با ادبیات مختلف توسط مرعوبین داخلی تکرار شده است. جمله یکی از مسئولین دولتی را ملت همچنان به خاطر دارند که در نشست تخصصی صنعت خودرو گفته بود: «بدون تعارف بگویم آیا در فناوری الکترونیک و یا برق و یا صنایع دیگر امکان رقابت را با محصولات کشورهای دیگر داریم؟... بگذارید با خود روراست باشیم ما به جز پخت آبگوشت بزباش و قورمه سبزی در هیچ تکنولوژی صنعتی نسبت به جهان برتری نداریم.»
3. شیفته، مقهور و مرعوب غرب و تلاش برای غربی کردن ایران
یکی از مهمترین ویژگیهای جریانی که با عنوان جریان "تقی زاده ها" شهرت یافته، شیفتگی به فرهنگ و سبک زندگی غربی است. این شیفتگی تا بدانجا کشیده میگردد که ادعا میشود ملت ایران راه نجاتی ندارد مگر آنکه «باید از فرق سر تا نوک پا غربی شویم.»
تقیزاده در سرمقاله شماره اول دوره دوم مجله کاوه (ژانویه ۱۹۲۰) چنین نوشت: «قصد مجله کاوه بیشتر از هر چیز ترویج تمدن اروپائی است در ایران، جهاد بر ضد تعصب، خدمت به حفظ ملیت و وحدت ملی ایران، مجاهدت در پاکیزگی و حفظ زبان و ادبیات فارسی... امروز چیزی که به حد اعلا برای ایران لازم است و همه وطندوستان ایران با تمام قوا باید در راه آن بکوشند سه چیز است که هر چه درباره شدت لزوم آنها مبالغه شود کمتر از حقیقت گفته شده:
«نخست قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و ترتیب و علوم و صنایع و زندگی و کل اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا (جز از زبان) و کنار گذاشتن هر نوع خودپسندی و ایرادات بیمعنی که از معنی غلط وطنپرستی ناشی میشود و آن را وطنپرستی کاذب توان خواند.
دوم اهتمام بلیغ در حفظ زبان و ادبیات فارسی و ترقی و توسعه و تعمیم آن، سوم نشر علوم فرنگ و اقبال عمومی به تأسیس مدارس...
این است عقیده نگارنده این سطور در خط خدمت به ایران و همچنین برای آنان که به واسطه تجارت علمی و سیاسی زیاد با نویسنده همعقیدهاند که ایران باید ظاهراً و باطناً و جسماً و روحاً فرنگیمآب شود و بس.»
4. بزک کننده غرب
این تفکر از آنجا که شیفته غرب بوده و همه آمال و آرزوی خود را در غربی شدن میبیند، طبیعی است که دیگر چشم بینایی برای دیدن جنایات و فساد غرب نداشته باشد! لذا در کلام و آثار ایشان هیچ نقدی به غرب و اشاراتی به کارنامه سیاه آن در استعمار و استثمار صدها ساله جهان از تحدی و تجاوز و کشتار بومیان آمریکا و مردم تمدنهای بزرگ آمریکای جنوبی تا غارت آفریقا و به بده گرفتن میلیونها سیاه پوست و تسخیر قاره اقیانوسیه و کشورگشایی به جنوب و جنوب شرقی آسیا و کشتار ملت هند و مالزی و فیلیپین و ویتنام و .... مشاهده نمیشود!
قلم این قلم بدستان مزدور در طول سالیان متمادی مشغول به توصیف زیباییهای لندن و پاریس و آمستردام و برلین و وین بوده و توسعه و پیشرفتهایی که به واسطه غارت ثروت دیگر ملتها در اروپا و غرب بدست آمده است!
امروز نیز در کلام و آثار نسلهای امروزین تقی زادههای وطنی سخنی از جنایات غرب در سراسر جهان و بالاخص در یمن و فلسطین و سوریه و افغانستان و ... شنیده نمیشود و تنها با افتخار خود را مروج ارزشهای فرهنگ غربی و سبک زندگی آمریکایی دانسته و از حقوق بشر و دموکراسی آمریکایی دفاع میکنند.
5. اسلام ستیزی
دلدادگی به غرب و ایسمهای غربی، این جریان روشنفکری بیمار را در طول تاریخ به رویارویی با اسلام و ارزشهای دینی - اخلاقی کشانده است. مواضع و عملکرد اعضای این تفکر و نگرش در طول تاریخ همواره علیه اسلام و نمادهای اسلامی بوده و به واقع میتوان گفت که این جریان یکی از رسالتهای اصلی خود را شریعت زدایی و دین ستیزی قرار داده است! گاه این ستیز با ارزشها بصورت علنی و با حربه استهزاء و تمسخر و تحقیر آشکار گردیده و گاهخوباو در قالب سناریوی تحریف و استحاله دنبال شده است! در این میان باز هم نام سیدحسن تقی زاده به عنوان پیشقراول اسلام ستیزی در تاریخ معاصر ثبت گردیده است! تقی زاده آنچنان بر جدایی دین از سیاست تاکید میکرد تا این که گروهی از علمای نجف از جمله آیت الله عبدالله مازندرانی و آخوند خراسانی حکم به «فساد مسلک سیاسی» وی دادند.
این جریان اتاق فکر و تحریک کننده جاه طلبی چون رضا خان بودند که با صراحت به مقابله با اسلام پرداخت و دستور ممنوعیت حجاب را صادر کرد و در گام بعد به محدود و منزوی کردن روحانیت و حوزهای علمیه پرداخت! به واقع رواج فساد و اباحهگری و بی حجابی توسط رژیم پهلوی اول و دوم، بدون حمایت تقی زاده های ممکن نبود!
6. عدم ثبات شخصیتی
یکی دیگر از ویژگیهای شخصیتهایی چون تقی زاده، فراز و نشیبها و حرکتهای زیگزاکی است که چنین افرادی با آن در طول حیاتشان مواجهاند. این نوسانات هم ریشه در تذبذب شخصیتی و بوقلمون صفتی آنان دارد و هم برآمده از روحیه فرصتطلبی آنان است که هرجا منافع مادی و حیات دنیوی آنان اقتصا کند حاضرند که از باورها و ادعاهای خود دست بردارند و مواضع متفاوتی و متضادی را اتخاذ نمایند. چنین افرادی که شیفته قدرت و شهرت و ثروتند، طبیعی است که خیلی زود به صاحبان قدرت تمایل یابند و با آنان همسو و همنظر گردند.
به عنوان نمونه سیدحسن تقیزاده که مدتها خود را دلباخته امپراتوری بریتانیا معرفی میکرد و عملا نیز عمله سفارت انگلیس در تهران بود، همزمان با شروع جنگ جهانی اول تغییر موضع داده و به صف حامیان آلمان در میآید. در این ایام وی به برلین رفته در آنجا با حمایت آلمانها مجله کاوه را راه اندازی میکند و همسری آلمانی بر میگزیند. با شکست آلمان در عرصه جنگ جهانی توجه وی دوباره به قدرتهای بزرگ جلب شده و اینبار معتقد میگردد که باید به دولت ایالات متحده نزدیک شد. او در نامهای به محمود افشار در سال ۱۳۰۰ و پس از شکست آلمانها در جنگ مینویسد: «اگر مطلب عمده که به عقیده اینجانب کشیدن آمریکاییها به ایران و دست دادن آنها در ادارات است سر بگیرد، عنقریب کارها به جاده اصلاح میافتد. باید آنچه ممکن است کوشش کرد که آمریکا را به ایران کشید. امتیازات داد. مستشارهای مالی و فواید عامه و زراعت و تجارت و طرق و شوارع و تلگراف از آنها آورد، مدارس آمریکایی تقویت کامل نمود...»
نمونه دیگری از این نوسانات شخصیتی تقی زاده را میتوان زمانی مشاهده کرد که وی از چپگرایی آرمانخواهانه سابق فاصله گرفت و به طرفداری از سردار سپه و اقدامات او در مسیر ایجاد امنیت عمومی و احیای وحدت ملی پرداخت. در ماجرای تصویب ماده واحده «انقراض دودمان قاجار و خلع احمدشاه» در مجلس پنجم، در آبان ۱۳۰۴ جزو چهار نماینده ای بود که به ظاهر در مخالفت با آن سخن گفت، اما با قدرت گرفتن رضا خان به صف حامیان وی در آمد و سمت های متعددی را در دوران حکومت پهلوی اول و دوم برعهده گرفت.
7. در خدمت استبداد
یکی دیگر از تجلیات شخصیت مذبذب و پارادوکسیکال روشنفکران غربزده آن است که این مدعیان ارزشهای غربی که وظیفه خود را تبلیغ حقوق بشر و آزادی و دموکراسی و ... دانسته و از آن به عنوان ابزاری برای مقابله با ارزشهای اسلامی و ترویج سکولاریسم بهره جستهاند، در بزنگاههای تاریخی به مثابه عمله استبداد عمل کردهاند!
در آستانه به قدرت رسیدن خانئان پهلوی، تقی زاده طی مقالاتی با عنوان«یک مشت تصورات بی ادعا» ضمن ستایش از تمرکزگرایی رضاخان، حکومت قادر قاهر ثابت و مستشاران خارجی را از ارکان اصلی ترقی معرفی میکرد. وی در عصر حکومت رضاشاه پهلوی به مناصب مهمی چون استانداری، وزیرمختاری، سفارت و وزارت رسید. در برنامههای اصلاحات رضاشاه از همکاران نزدیک او بود. در ۱۳۰۷ به پیشنهاد تیمورتاش والی خراسان شد و در ۱۳۰۸ با سمت وزیرمختاری به لندن رفت و در فروردین ۱۳۰۹ با عنوان وزیر طرق و شوارع به کابینه مخبرالسلطنه هدایت راه یافت. در مرداد همان سال به وزارت مالیه، در عین کفالت وزارت طرق و شوارع منصوب شد.
8. وطن فروشی و خیانت به ملت
چنین افراد و شخصیتهایی علیرغم ادعاهای فراوان در بزنگاههای تاریخی نه تنها حاضر به خدمت به ملت و کشور نیستند، که در قامت وطن فروشان و خائنان به ملت و کشور نقشآفرینی کردهاند.
تقی زاده در این زمینه نیز زبانزد شد و در الغای قرارداد دارسی و تجدید آن با شرایطی خلاف منافع کشور مشارکت کرد و طوفانی از لعن و ناسزا و اتهام را که تا پایان عمر او ادامه داشت ضد خود به پا کرد. مذاکره برای انعقاد قرارداد جدید نفتی بین ایران و "شرکت نفت ایران و انگلیس" را که به مدت چند هفته با نمایندگان انگلستان جریان داشت، محمدعلی فروغی، علیاکبر داور، حسین علا، تقیزاده و مخبرالسلطنه به نمایندگی از رضاشاه انجام میدادند که حاصل آن تنظیم قرارداد ۱۹۳۳ بود که به واقع تمدید مفتضحانه امتیاز دارسی، بلکه وضع قراردادی بدتر از آن به حساب میآمد. در همان زمان بانک جهانی در گزارش خود به هنگام مقایسه قرارداد دارسی و قرارداد 1933 خیلی بیپرده و بدون ملاحظه اعلام داشت: «مقایسه شرایط این دو قرارداد و دستکاری واضح شرکت در گزارش مالی سال 1931 ثابت میکند که قرارداد سال 1933 از لحاظ اقتصادی منطقی و به سود ایران نبود. با در نظر گرفتن همه جوانب، مطلوبیت امتیاز جدید برای ایران به وضوح کمتر از امتیاز دارسی بود.»
هرچند تقیزاده تلاش نمود که خود را از جایگاه اتهام خارج کند و به همین خاطر تمدید قرارداد را اشتباه بزرگ رضاشاه دانسته و خود را در این ماجرا نه موجد، نه مبتکر، نه عاقد، بلکه به عبارت خودش «آلت فعل» دانسته است.
9. انحصارگرایی و خشونت ورزی
در پس ادعاهای آزادمنشی و دموکراسی خواهی و چهره لیبرالمآبی این افراد، نوعی خشونت ورزی و انحصارگرایی و رادیکالیسم نهفته است که از آن برای هموارسازی مسیر دستیابی به قدرت و سرکوب و بایکوت مخالفین و منتقدین استفاده میکنند! و این در حالی است که همواره مخالفین خود را متهم به استبداد و خشونت کرده و با مظلومنمایی خود را قربانی خشونت معرفی میکنند!
تقی زاده لیبرال و مشروطه خواه از جمله کسانی است که در این زمینه نیز پرونده سیاهی دارد! و مواضع رادیکال و هجمه های تخریبی او علیه مخالفین سیاسیاش در مجالسی که حضور داشت و یا در مطبوعاتی که قلم میزد در تاریخ ثبت شده است!
به عنوان نمونه باید یادآوری نمود که مجتهد بزرگ مردم تهران، فقیه مجاهد و عدالتخواه، شهید عالیقدر مشروطه، شیخ فضل الله نوری به دستور کمیتهای به شهادت رسید که حسینقلی خان نواب، سید حسن تقیزاده، حسن وثوقالدوله، ابراهیم حکیمالملک، محمد ولی خان تنکابنی، سردار اسعد بختیاری و چند نفر دیگر عضو آن بودند!
همچنین نام او به عنوان یکی از متهمان قتل یکی از رهبران بزرگ مشروطه مطرح گردید. لذا در پی ترور آیت الله سید عبدالله بهبهانی در ۲۳ تیر ۱۲۸۹ و آشوب گستردهای که این قتل در شهرهای بزرگ ایران به بار آورد، تقیزاده به آمریت یا مشارکت در قتل بهبهانی متهم شد. (احمد کسروی مسئولیت این قتل را صراحتاً متوجه تقیزاده، حیدرخان عمواوغلی و انقلابیون زیردست آنها میداند!) تقیزاده ناچار ۳ ماه از مجلس مرخصی گرفت و به تبریز رفت، به آن نیت که پس از آرام شدن اوضاع به تهران بازگردد. اما وقتی که به قصاص قتل سید عبدالله بهبهانی، علیمحمد تربیت رفیق شفیق تقی زاده که مدتها با او در یک خانه زندگی میکرد، به قتل رسید، تقی زاده نیز از کشور گریخت!
این جریان پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز همچنان به حیات انگلی خود در سایه حمایت دشمنان ملت ایران ادامه داده است و امروز نیز در عرصههای مختلف فرهنگی کشور رگههایی از عملکرد این نفوذهای مدعی روشنفکری را میتوان مشاهده نمود.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در طول سالیان متمادی ابعاد فکری - عملکردی - هویتی این جریان انحرافی را به زبانهای مختلف رسوا کرده اند که آخرین آن بیانات معظم له در ابتدای سال 1398 و در صحن مطهر حضرت علی بن موسی الرضا(ع) است که فرمودند:
«در داخل متأسّفانه بعضیها غرب را بَزک میکنند، بدیهای غرب را توجیه میکنند، رتوش میکنند، نمیگذارند افکار عمومی متوجّه بشود که همین دولتهای ظاهرالصّلاح - مثل فرانسه، مثل انگلیس، مثل دیگران - در باطنشان چقدر شیطنت و شرارت وجود دارد؛ مطبوعاتچیها بینشان هست، رسانهایها بینشان هست؛ مثل تقیزاده. در دورهی طاغوت، آدمی مثل تقیزاده، به این مضمون گفت که ایران باید از فَرقِ سر تا ناخن پا غربی بشود؛ یعنی سبک زندگی در ایران باید غربی بشود. امروز هم تقیزادههای جدید از این حرفها میزنند؛ البتّه به این صراحت نمیگویند امّا مضمون حرفشان این است. آنهایی که افکار غربی را، سبک زندگی غربی را، روشهای غربی را، لغات غربی را به طور پیوسته در داخل، در ادبیات ما، در افکار ما، در دانشگاههای ما، در مدارس ما تزریق میکنند، پمپاژ میکنند، اینها همین تقیزادههای جدیدند. آنهایی که پشت سر سند ۲۰۳۰ - سند ۲۰۳۰ یعنی برگرداندن سبک زندگی اسلامی به زندگی غربی- میایستند، همان تقیزادههای امروز هستند؛ البتّه امروز به توفیق الهی جوانهای مؤمن ما و مردم انقلابی ما نخواهند گذاشت این تقیزادهها حرفشان به کرسی بنشیند.»(1/1/98)
معرفی مولفهها و ابعاد شخصیتی روشنفکران غربزدهای همچون سیدحسن تقی زاده، یکی از وظایف مهمی است که برعهده آگاهان و نخبگان جامعه اسلامی است و میتواند جوانان ایران زمین را از بیماری خودباختگی و انفعال و غرب زدگی رهایی بخشد.
تقی زاده که بود؟
سید حسن تقی زاده روشنفکر تبریزی دوران مشروطه بود که در آخر رمضان سال 1295 ق (شهریور1256) در خانواده ای روحانی در شهر تبریز متولد شد. پدرش «سید تقی اردوبادی» از شاگردان شیخ مرتضی انصاری بود. سید حسن فرزند ششم خانواده بود که در دارالفنون تحصیل کرد و از همان ابتدای جوانی به الگوهای غربی گرایش یافت. به گفته وی «از 16 سالگی درصدد رهایی از تقلید و اطاعت کورکورانه تعبدی بوده است.»
چند سال بعد بر اثر آشنایی با آثار نویسندگان تجدد خواه به علوم جدید غربی و اندیشههای اروپایی و تفکر تجددطلبانه تمایل یافت. تقیزاده به ترکیه عثمانی، لبنان، سوریه، مصر و منطقه قفقاز رفت و با نویسندگان و محافل فرهنگی این کشورها و همچنین با نویسندگان نشریات فارسی زبان به گفتگو و تبادل نظر پرداخت. او در کشاکش جنبش مشروطه به تبریز بازگشت و درصف آزادیخواهان تبریز قرار گرفت. پس از پیروزی جنبش مشروطه و افتتاح اولین مجلس شورای ملی به نمایندگی از سوی تجار تبریز انتخاب شد و در فرصت کوتاهی توانست رهبری جناح اقلیت روشنفکر و تجدد خواه مجلس را بر عهده بگیرد.
سید حسن تقیزاده از چهرههای صاحب نام وذی نفوذ در دستگاه وابسته ماسونی بود و تا مرتبه «استاد اعظم»ی «لژ بیداری ایرانیان» ترقی کرد و از همین راه عدهای از اهل قلم و فرهنگ این مرز و بوم را به تشکیلات فراماسونری رهنمون ساخت. تقی زاده از جمله عاملان انحراف نهضت مشروطه به سمت امیال سیاسی انگلستان و از عوامل توفیق نقشههای سیاسی آن کشور در ایران طی یک دوره 50 ساله پس از مشروطیت به شمار میرود.
وی در صف حامیان و کارگزاران رضاخان قرار گرفت و در تنظیم قرارداد ننگین 1933 نقش داشت و همواره تلاش نمود تا کشور در مسیر سکولاریسم حرکت کرده و خود بطور مستقیم در فرآیند استحاله فرهنگی جامعه ایرانی نقش آفری بود.
ویژگیهای شخصیتی - رفتاری روشنفکران غرب گرا (تقی زاده ها)
1. عدم خودباوری
یکی از ویژگیهای بنیادین که به مثابه عامل اصلی انحراف این جریان فکری عمل کرده است، عدم خودباوری است. بیتوجهی به داشته ها و تواناییها و بزرگنمایی ضعف ها و ناکامیها، رویکردی بیمارگونه و ناصوابی است که حاصل آن از دست رفتن؛ اعتماد به نفس، امید به آینده، قدرت و تغییر و تحول، در سطح کلان ملی است! کلیدواژه "ما نمیتوانیم" به زبانهای مختلف توسط کسانی در طول سال های اخیر تکرار شده است که اتفاقا خود را روشنفکر و فرهیخته و گروه مرجع معرفی میکنند و ادعای پیشگامی و آوانگاردی در تحولات اجتماعی دارند!
این رویکرد که برآمده از ضعفهای شخصیتی و وضعیتهای روحی - روانی چنین افرادی حاصل میآید، ویژگی مشترک تمامی روشنفکران غربزده و امثال تقی زادهها است که متاسفانه سالیان متمادی بخش قابل ملاحظهای از تریبونهای فرهنگی، هنری و علمی کشور را نیز در اختیار داشته اند. این عدم خودباوری آنگاه که در دوران حکومت قاجار و پهلوی به گفتمان حاکم بر دربار و مسئولین سلطنت بدل گردید، به سقوط کشور در سراشیبی وابستگی به بیگانگان انجامید! چرا که ملتی که روشنفکران آن در باور و ذهن خود تنها فعل "ما نمیتوانیم" را صرف میکند، در مقابل خود همه راههای پیشرفت مستقل و خودبنیاد را بسته دیده و تنها الگوی توسعه وابسته را راه نجات خواهد یافت!
2. تحقیر ملت
کار غربگرایان در طول سده معاصر از عدم خودباوری به تحقیر ملت ایران نیز کشیده شده است و بسیاری از آداب و فرهنگ مردمان این سرزمین توسط این جماعت مورد تحقیر و استهزاء قرار گرفته و آن را عامل عقب ماندگی و انحطاط معرفی کرده است. رهبر معظم انقلاب اسلامی دردمندانه میفرمایند: «همهی ابزارهای فرهنگی و تبلیغی در طول صد سال یا بیشتر بهکار گرفته شد، تا این ملت را به خودشان بدبین کنند - یکی از شخصیتهای سرشناس معروف میگفت: ایرانی، یک لولهنگ نمیتواند بسازد! - لولهنگ یعنی آفتابه گِلی؛ آن زمانها از گل، آفتابه درست میکردند. اینجور این ملت را تحقیر میکردند.» (7/9/84)
اظهارات رزمآرا نخست وزیر دستنشانده محمدرضا پهلوی و مخالف سرسخت ملی شدن صنعت نفت، شاید یکی از بزرگترین نشانههای تحقیر جایگاه ملت ایران باشد که خشم ملت ایران را به همراه داشت و دست آخر خون نخستوزیری که ملت ایران را «بیلیاقت» خواند با گلولههایی که از لوله سلاح جوانان غیور این سرزمین بیرون آمد، قبل از پایان سال 1329 ریخته شد.
چنین تعابیری در طول 70 سال از کلام رزم آرا با ادبیات مختلف توسط مرعوبین داخلی تکرار شده است. جمله یکی از مسئولین دولتی را ملت همچنان به خاطر دارند که در نشست تخصصی صنعت خودرو گفته بود: «بدون تعارف بگویم آیا در فناوری الکترونیک و یا برق و یا صنایع دیگر امکان رقابت را با محصولات کشورهای دیگر داریم؟... بگذارید با خود روراست باشیم ما به جز پخت آبگوشت بزباش و قورمه سبزی در هیچ تکنولوژی صنعتی نسبت به جهان برتری نداریم.»
3. شیفته، مقهور و مرعوب غرب و تلاش برای غربی کردن ایران
یکی از مهمترین ویژگیهای جریانی که با عنوان جریان "تقی زاده ها" شهرت یافته، شیفتگی به فرهنگ و سبک زندگی غربی است. این شیفتگی تا بدانجا کشیده میگردد که ادعا میشود ملت ایران راه نجاتی ندارد مگر آنکه «باید از فرق سر تا نوک پا غربی شویم.»
تقیزاده در سرمقاله شماره اول دوره دوم مجله کاوه (ژانویه ۱۹۲۰) چنین نوشت: «قصد مجله کاوه بیشتر از هر چیز ترویج تمدن اروپائی است در ایران، جهاد بر ضد تعصب، خدمت به حفظ ملیت و وحدت ملی ایران، مجاهدت در پاکیزگی و حفظ زبان و ادبیات فارسی... امروز چیزی که به حد اعلا برای ایران لازم است و همه وطندوستان ایران با تمام قوا باید در راه آن بکوشند سه چیز است که هر چه درباره شدت لزوم آنها مبالغه شود کمتر از حقیقت گفته شده:
«نخست قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و ترتیب و علوم و صنایع و زندگی و کل اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا (جز از زبان) و کنار گذاشتن هر نوع خودپسندی و ایرادات بیمعنی که از معنی غلط وطنپرستی ناشی میشود و آن را وطنپرستی کاذب توان خواند.
دوم اهتمام بلیغ در حفظ زبان و ادبیات فارسی و ترقی و توسعه و تعمیم آن، سوم نشر علوم فرنگ و اقبال عمومی به تأسیس مدارس...
این است عقیده نگارنده این سطور در خط خدمت به ایران و همچنین برای آنان که به واسطه تجارت علمی و سیاسی زیاد با نویسنده همعقیدهاند که ایران باید ظاهراً و باطناً و جسماً و روحاً فرنگیمآب شود و بس.»
4. بزک کننده غرب
این تفکر از آنجا که شیفته غرب بوده و همه آمال و آرزوی خود را در غربی شدن میبیند، طبیعی است که دیگر چشم بینایی برای دیدن جنایات و فساد غرب نداشته باشد! لذا در کلام و آثار ایشان هیچ نقدی به غرب و اشاراتی به کارنامه سیاه آن در استعمار و استثمار صدها ساله جهان از تحدی و تجاوز و کشتار بومیان آمریکا و مردم تمدنهای بزرگ آمریکای جنوبی تا غارت آفریقا و به بده گرفتن میلیونها سیاه پوست و تسخیر قاره اقیانوسیه و کشورگشایی به جنوب و جنوب شرقی آسیا و کشتار ملت هند و مالزی و فیلیپین و ویتنام و .... مشاهده نمیشود!
قلم این قلم بدستان مزدور در طول سالیان متمادی مشغول به توصیف زیباییهای لندن و پاریس و آمستردام و برلین و وین بوده و توسعه و پیشرفتهایی که به واسطه غارت ثروت دیگر ملتها در اروپا و غرب بدست آمده است!
امروز نیز در کلام و آثار نسلهای امروزین تقی زادههای وطنی سخنی از جنایات غرب در سراسر جهان و بالاخص در یمن و فلسطین و سوریه و افغانستان و ... شنیده نمیشود و تنها با افتخار خود را مروج ارزشهای فرهنگ غربی و سبک زندگی آمریکایی دانسته و از حقوق بشر و دموکراسی آمریکایی دفاع میکنند.
5. اسلام ستیزی
دلدادگی به غرب و ایسمهای غربی، این جریان روشنفکری بیمار را در طول تاریخ به رویارویی با اسلام و ارزشهای دینی - اخلاقی کشانده است. مواضع و عملکرد اعضای این تفکر و نگرش در طول تاریخ همواره علیه اسلام و نمادهای اسلامی بوده و به واقع میتوان گفت که این جریان یکی از رسالتهای اصلی خود را شریعت زدایی و دین ستیزی قرار داده است! گاه این ستیز با ارزشها بصورت علنی و با حربه استهزاء و تمسخر و تحقیر آشکار گردیده و گاهخوباو در قالب سناریوی تحریف و استحاله دنبال شده است! در این میان باز هم نام سیدحسن تقی زاده به عنوان پیشقراول اسلام ستیزی در تاریخ معاصر ثبت گردیده است! تقی زاده آنچنان بر جدایی دین از سیاست تاکید میکرد تا این که گروهی از علمای نجف از جمله آیت الله عبدالله مازندرانی و آخوند خراسانی حکم به «فساد مسلک سیاسی» وی دادند.
این جریان اتاق فکر و تحریک کننده جاه طلبی چون رضا خان بودند که با صراحت به مقابله با اسلام پرداخت و دستور ممنوعیت حجاب را صادر کرد و در گام بعد به محدود و منزوی کردن روحانیت و حوزهای علمیه پرداخت! به واقع رواج فساد و اباحهگری و بی حجابی توسط رژیم پهلوی اول و دوم، بدون حمایت تقی زاده های ممکن نبود!
6. عدم ثبات شخصیتی
یکی دیگر از ویژگیهای شخصیتهایی چون تقی زاده، فراز و نشیبها و حرکتهای زیگزاکی است که چنین افرادی با آن در طول حیاتشان مواجهاند. این نوسانات هم ریشه در تذبذب شخصیتی و بوقلمون صفتی آنان دارد و هم برآمده از روحیه فرصتطلبی آنان است که هرجا منافع مادی و حیات دنیوی آنان اقتصا کند حاضرند که از باورها و ادعاهای خود دست بردارند و مواضع متفاوتی و متضادی را اتخاذ نمایند. چنین افرادی که شیفته قدرت و شهرت و ثروتند، طبیعی است که خیلی زود به صاحبان قدرت تمایل یابند و با آنان همسو و همنظر گردند.
به عنوان نمونه سیدحسن تقیزاده که مدتها خود را دلباخته امپراتوری بریتانیا معرفی میکرد و عملا نیز عمله سفارت انگلیس در تهران بود، همزمان با شروع جنگ جهانی اول تغییر موضع داده و به صف حامیان آلمان در میآید. در این ایام وی به برلین رفته در آنجا با حمایت آلمانها مجله کاوه را راه اندازی میکند و همسری آلمانی بر میگزیند. با شکست آلمان در عرصه جنگ جهانی توجه وی دوباره به قدرتهای بزرگ جلب شده و اینبار معتقد میگردد که باید به دولت ایالات متحده نزدیک شد. او در نامهای به محمود افشار در سال ۱۳۰۰ و پس از شکست آلمانها در جنگ مینویسد: «اگر مطلب عمده که به عقیده اینجانب کشیدن آمریکاییها به ایران و دست دادن آنها در ادارات است سر بگیرد، عنقریب کارها به جاده اصلاح میافتد. باید آنچه ممکن است کوشش کرد که آمریکا را به ایران کشید. امتیازات داد. مستشارهای مالی و فواید عامه و زراعت و تجارت و طرق و شوارع و تلگراف از آنها آورد، مدارس آمریکایی تقویت کامل نمود...»
نمونه دیگری از این نوسانات شخصیتی تقی زاده را میتوان زمانی مشاهده کرد که وی از چپگرایی آرمانخواهانه سابق فاصله گرفت و به طرفداری از سردار سپه و اقدامات او در مسیر ایجاد امنیت عمومی و احیای وحدت ملی پرداخت. در ماجرای تصویب ماده واحده «انقراض دودمان قاجار و خلع احمدشاه» در مجلس پنجم، در آبان ۱۳۰۴ جزو چهار نماینده ای بود که به ظاهر در مخالفت با آن سخن گفت، اما با قدرت گرفتن رضا خان به صف حامیان وی در آمد و سمت های متعددی را در دوران حکومت پهلوی اول و دوم برعهده گرفت.
7. در خدمت استبداد
یکی دیگر از تجلیات شخصیت مذبذب و پارادوکسیکال روشنفکران غربزده آن است که این مدعیان ارزشهای غربی که وظیفه خود را تبلیغ حقوق بشر و آزادی و دموکراسی و ... دانسته و از آن به عنوان ابزاری برای مقابله با ارزشهای اسلامی و ترویج سکولاریسم بهره جستهاند، در بزنگاههای تاریخی به مثابه عمله استبداد عمل کردهاند!
در آستانه به قدرت رسیدن خانئان پهلوی، تقی زاده طی مقالاتی با عنوان«یک مشت تصورات بی ادعا» ضمن ستایش از تمرکزگرایی رضاخان، حکومت قادر قاهر ثابت و مستشاران خارجی را از ارکان اصلی ترقی معرفی میکرد. وی در عصر حکومت رضاشاه پهلوی به مناصب مهمی چون استانداری، وزیرمختاری، سفارت و وزارت رسید. در برنامههای اصلاحات رضاشاه از همکاران نزدیک او بود. در ۱۳۰۷ به پیشنهاد تیمورتاش والی خراسان شد و در ۱۳۰۸ با سمت وزیرمختاری به لندن رفت و در فروردین ۱۳۰۹ با عنوان وزیر طرق و شوارع به کابینه مخبرالسلطنه هدایت راه یافت. در مرداد همان سال به وزارت مالیه، در عین کفالت وزارت طرق و شوارع منصوب شد.
8. وطن فروشی و خیانت به ملت
چنین افراد و شخصیتهایی علیرغم ادعاهای فراوان در بزنگاههای تاریخی نه تنها حاضر به خدمت به ملت و کشور نیستند، که در قامت وطن فروشان و خائنان به ملت و کشور نقشآفرینی کردهاند.
تقی زاده در این زمینه نیز زبانزد شد و در الغای قرارداد دارسی و تجدید آن با شرایطی خلاف منافع کشور مشارکت کرد و طوفانی از لعن و ناسزا و اتهام را که تا پایان عمر او ادامه داشت ضد خود به پا کرد. مذاکره برای انعقاد قرارداد جدید نفتی بین ایران و "شرکت نفت ایران و انگلیس" را که به مدت چند هفته با نمایندگان انگلستان جریان داشت، محمدعلی فروغی، علیاکبر داور، حسین علا، تقیزاده و مخبرالسلطنه به نمایندگی از رضاشاه انجام میدادند که حاصل آن تنظیم قرارداد ۱۹۳۳ بود که به واقع تمدید مفتضحانه امتیاز دارسی، بلکه وضع قراردادی بدتر از آن به حساب میآمد. در همان زمان بانک جهانی در گزارش خود به هنگام مقایسه قرارداد دارسی و قرارداد 1933 خیلی بیپرده و بدون ملاحظه اعلام داشت: «مقایسه شرایط این دو قرارداد و دستکاری واضح شرکت در گزارش مالی سال 1931 ثابت میکند که قرارداد سال 1933 از لحاظ اقتصادی منطقی و به سود ایران نبود. با در نظر گرفتن همه جوانب، مطلوبیت امتیاز جدید برای ایران به وضوح کمتر از امتیاز دارسی بود.»
هرچند تقیزاده تلاش نمود که خود را از جایگاه اتهام خارج کند و به همین خاطر تمدید قرارداد را اشتباه بزرگ رضاشاه دانسته و خود را در این ماجرا نه موجد، نه مبتکر، نه عاقد، بلکه به عبارت خودش «آلت فعل» دانسته است.
9. انحصارگرایی و خشونت ورزی
در پس ادعاهای آزادمنشی و دموکراسی خواهی و چهره لیبرالمآبی این افراد، نوعی خشونت ورزی و انحصارگرایی و رادیکالیسم نهفته است که از آن برای هموارسازی مسیر دستیابی به قدرت و سرکوب و بایکوت مخالفین و منتقدین استفاده میکنند! و این در حالی است که همواره مخالفین خود را متهم به استبداد و خشونت کرده و با مظلومنمایی خود را قربانی خشونت معرفی میکنند!
تقی زاده لیبرال و مشروطه خواه از جمله کسانی است که در این زمینه نیز پرونده سیاهی دارد! و مواضع رادیکال و هجمه های تخریبی او علیه مخالفین سیاسیاش در مجالسی که حضور داشت و یا در مطبوعاتی که قلم میزد در تاریخ ثبت شده است!
به عنوان نمونه باید یادآوری نمود که مجتهد بزرگ مردم تهران، فقیه مجاهد و عدالتخواه، شهید عالیقدر مشروطه، شیخ فضل الله نوری به دستور کمیتهای به شهادت رسید که حسینقلی خان نواب، سید حسن تقیزاده، حسن وثوقالدوله، ابراهیم حکیمالملک، محمد ولی خان تنکابنی، سردار اسعد بختیاری و چند نفر دیگر عضو آن بودند!
همچنین نام او به عنوان یکی از متهمان قتل یکی از رهبران بزرگ مشروطه مطرح گردید. لذا در پی ترور آیت الله سید عبدالله بهبهانی در ۲۳ تیر ۱۲۸۹ و آشوب گستردهای که این قتل در شهرهای بزرگ ایران به بار آورد، تقیزاده به آمریت یا مشارکت در قتل بهبهانی متهم شد. (احمد کسروی مسئولیت این قتل را صراحتاً متوجه تقیزاده، حیدرخان عمواوغلی و انقلابیون زیردست آنها میداند!) تقیزاده ناچار ۳ ماه از مجلس مرخصی گرفت و به تبریز رفت، به آن نیت که پس از آرام شدن اوضاع به تهران بازگردد. اما وقتی که به قصاص قتل سید عبدالله بهبهانی، علیمحمد تربیت رفیق شفیق تقی زاده که مدتها با او در یک خانه زندگی میکرد، به قتل رسید، تقی زاده نیز از کشور گریخت!
منبع: سایت بصیرت