تا اینکه ....

  • ۶۱

 یه نوجوان 16 ساله بود از محله های پایین شهر تهران...

چون بابا نداشت خیلی بد تربیت شده بود
خودش میگفت:

گناهی نشد که من انجام ندم!

تا اینکه یه نوار روضه ی حضرت زهرا سلام الله علیها زیر و روش کرد...
.
بلند شد اومد جبهه!
یه روز به فرماندمون گفت من از بچگی حرم امام رضا (علیه السلام) نرفتم...

می ترسم شهید بشم و حرم آقا رو نبینم!
یک 48 ساعته به من مرخصی بدین برم حرم امام رضا زیارت کنم و برگردم...

اجازه گرفت و رفت مشهد؛
دو ساعت توی حرم زیارت کرد و برگشت جبهه!
.
توی وصیت نامه اش نوشته بود :
در راه برگشت از حرم امام رضا توی ماشین خواب حضرت رو دیدم...
آقا بهم فرمود حمید! 

اگر همین طور ادامه بدی؛
خودم میام می برمت...
.
یه قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود!
نیمه شبا تا سحر میخوابید داخل قبر گریه میکرد

 میگفت یا امام رضا منتظر وعده ام...
 آقاجان چشم به راهم نزار


توی وصیت نامه ساعت شهادت، روز شهادت و مکان شهادتش رو هم نوشته بود!!
شهید که شد دیدیم حرفاش درست بوده

دقیقا توی روز، ساعت و مکانی شهید شد!
که تو وصیت نامه اش نوشته بود...

شهید حمید محمودی



برگرفته شده از pelakekhooni.blog.ir

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.
hansen_html_code