تابوشکنی‌های «لحظه گرگ و میش»

  • ۶۵

چند وقتی است سریال «لحظه گرگ و میش» به کارگردانی همایون اسعدیان از شبکه ۳ پخش می‌شود. مجموعه‌ای ملودرام که زندگی یک خانواده متوسط ایرانی را از دهه ۶۰ تا سال‌های اخیر نمایش می‌دهد.

 تا اینجای مجموعه اشکالی نیست، بلکه به تصویر کشیدن زندگی آن دوران برای نسل کنونی کهجنگ و اتفاقات پس از آن را درک نکرده بسیارخوب است. اصلاً رسالت رسانه یادآوری و تکرار تاریخ جمعی و شفاهی کشورمان است تا هیچ‌گاه فراموش نکنیم این عزت و اقتدار ملی و جهانی را از فداکاری‌های خانواده‌های ایثارگر زمان جنگ داریم؛ آن‌هایی که از جگرگوشه‌های خود گذشتند تا مبادا دشمن یک وجب از خاککشورمان را اشغال کند؛ بنابراین لزوم به تصویر کشیدن چنین دورانی با چاشنی رومانتیک خوب است، اما در کنار همه این‌ها باید مراقب بود تا سلیقه و نگاه شخصی نویسنده در چنین داستان‌هایی باعث کج‌فهمی یا خط‌شکنی‌های غلط نشود، زیرا مجموعه‌هایی اینچنینی که روتین هستند به مراتب در ذهن مخاطب اثرگذاری بیشتری دارند.

متأسفانه تناقضات زیادی در همین چند قسمت سریال دیده شد که مشخص نیست موضع و هدف نویسنده دقیقاً چه بوده است؛ مثلاً از همان ابتدا در قسمت اول احسان برادر بزرگ‌تر خانواده که خودش پزشک بود خطاب به برادر کوچک رد شده در کنکور با تمسخر گفت: «قرار نیست همه به دانشگاه بروند، این کشور حمال هم می‌خواهد!» (و بعد همگی زدند زیر خنده) این توجه بیش از اندازه به رشته پزشکی و تحقیر افراد بر اساس نرفتن به دانشگاه یا کارشان در سریال اصلاً زیبنده نبود. در حالی که اوایل انقلاب تب دانشگاه رفتن مثل امروز داغ نبود و دانشگاه‌ها وسعت پذیرش زیادی نداشتند.

در طول داستان از انقلابی‌گری‌های پدر مرحوم آن‌ها گفته می‌شود و اینکه آن‌ها مانند برخی از خانواده‌های مرفه و تحصیلکرده آن زمان، با مفاهیم اسلامی و انقلابی غریبه نبوده‌اند، اما زمانی که پدر سیما و مادر هادی درباره فرزندانشان با هم صحبت می‌کنندپدر دختر می‌گوید: من دلخوشی به این حکومت ندارم و مادر با تکان دادن سر حرف‌های او را تأیید می‌کند! یا آن زمان که عمه بچه‌ها از جبهه رفتن یوسف ناراحت است با اعتراض به مادر می‌گوید: می‌خواهی این هم مثل احسان تلف بشه!

نکته بعدی عادی‌سازی روابط بین دختر و پسر‌ها است؛ آن هم در دهه ۶۰ که تعهدات و تقیدات افراد به نسبت امروز خیلی بیشتر بود؛ یاسمن دختر خانواده و دکتر حامد دوست برادرش بهم علاقه‌مند شدند و نامه‌های عاشقانه برای هم می‌نوشتند. حامد هر وقت از جبهه مرخصی می‌آمد سراغ یاسمن می‌رفت و با هم گشت و گذار داشتند. برای او گردنبند طلا خرید و دختر به گردن انداخت. هیچکس هم نپرسید چنین طلای گرانی از کجا آمده است؟! زمانی هم که خبر شهادتش را دادند دختر به ستاد رفت و خودش را نامزد او معرفی کرد (دوستی دختر و پسر به نامزد بودن تعبیر شد). مادر با تعجب از یاسمن پرسید نامزدش بودی؟! او هم در کمال خونسردی و بدون حیا گفت: آره نامزد بودیم؛ در حالی که مادر اصلاً در جریان این رابطه عاشقانه پنهانی نبوده، اما به جای اینکه دخترش را متوجه کار اشتباهش کند با آب و تاب خواستگاری خودش از پدر را برایش تعریف کرد و برادرش هادی که او هم جداگانه با دختری ارتباط داشت، خواهر را دلداری داد که کارش اشتباه نبوده فقط عاشق شده و اگر اینطور نبود باید تعجب می‌کردند! حنانه دوست یاسمن در خانه آن‌ها که دو پسر جوان و مجرد دارند است؛ حتی بعد از ازدواج یاسمن همچنان خیلی راحت زندگی می‌کند. مادر تنها می‌گوید من به پسرانم اعتماد دارم! هادی در محل کار با دختری که معاونت آنجا را دارد در اتاقی دربسته با هم ناهار می‌خورند و خیلی راحت مراوده دارند انگار محرم همدیگر هستند و...

این چنین تابوشکنی‌هایی در روابط بین افرادی که محرم هم نیستند شاید در سبک زندگی غربی عجیب و نامعقول نباشد، اما درجامعه اسلامی ما اولاً به هیچ وجه عمومیت نداشته و ندارد و رسانه ملی هم نباید آن را عادی و ساده نشان بدهد، ثانیاً در آن برهه تاریخی حجب و حیای خانواده‌ها و جوانان خیلی بیشتر بود و تلویزیون حق ندارد به بهانه توجه به مسائل مهم‌تر، این ارزش‌های دینی و اعتقادی را کمرنگ و بی‌اهمیت نشان بدهد؛ متأسفانه عمدتاً در ارائه چنین مجموعه‌های تلویزیونی‌ای نگاه شخصی و محدود نویسنده و کارگردان بر محتوا غالب می‌شود و هرطور که دوست دارند رمان‌سازی می‌کنند و این سؤال پیش می‌آید که آیا چنین فیلمنامه‌هایی قبل از تولید مورد نظارت و نقد قرار نمی‌گیرند؟! گاهی یکسری جزئیات کوچک کل فیلم یا رمان را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد؛ هرچند برخی از موارد فوق جزئیات کوچک و ساده‌ای هم نبودند لذا انتظار می‌رود رسانه ملی بستر فرهنگ‌سازی درست باشد و سبک زندگی اسلامی را در جامعه تقویت کند نه اینکه خودش هم به حواشی گرفتار بشود و تابوشکنی اخلاقی و اعتقادی کند.


تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.
hansen_html_code