-
پنجشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۳، ۱۰:۲۸ ق.ظ
-
۲۵۳
اصلاحطلبان یک سال مانده به انتخابات مجلس باید تصمیم مهمی بگیرند؛ «چگونه و از چه راهی باید منفذ بازشده به سمت قدرت رسمی را باز نگه داشت و حضور در آن را نهادینه کرد؟» چنانچه صورت اصلی مساله برای جناح اصلاحطلب این باشد، آنوقت باید ذیل همین سوال، پرسشهای مهم دیگری را از جمله اینکه «آیا راه ماندن در قدرت همچنان از ائتلاف با بخشی از جناح مقابل میگذرد» یا اینکه «آیا برادر بزرگتری مانند کارگزاران سازندگی، منجی آنها در ساختار خواهد بود» را واکاوی کرد.
ندا نامحرم است؟
یک اتفاق مهم افتاده است؛ درست زمانی که اصلاحطلبان فکر میکردند در سیکل طبیعی حاصل از فرآیندهای پسا انتخاباتی 92، خود به خود به یک سامان شبیه نیمه دهه 70 خواهند رسید، به یکباره طبقاتی پیشرو از این جناح ظهور کرده و البته مرکب خود را به جهاتی دیگر کوک کردند.
طبقاتی پیشرو و جوان که کالبد میانسال و خسته اصلاحطلب در برخورد نخست آنها را پس زد؛ آنهم نه در یک رفتار درونی و پنهانی بلکه روشن و شفاف و صریح و با تندترین شکل ممکن.
اصلا مهم نبود که این طبقه پیشرو همان جوانان اصلاحطلبی بودند که روزگاری برای این جناح مقابل رقیب اصولگرایشان سینه سپر میکردند. برای ژنرالها فقط یک مساله اهمیت دارد؛ کسی نباید آن سیکل طبیعی بعد از انتخابات را بر هم بزند.
درست در همین جاست که سعید حجاریان، محمدرضا خاتمی، شکوریراد و دیگران که تا پیش از این بارها از نو اصلاحطلبی و سازمان تازه سخن میگفتند، به یکباره طیف پیشروی نوپدید را نفوذی و قدرتطلب خوانده و فرمان حمله با تمام قوا را صادر میکنند.
این را میشود با مداقه در سخنان جدید محمدرضا خاتمی، دبیرکل حزب مشارکت که نیروهای جوان حزبش راهی تشکیلات ندا شدهاند به خوبی حس کرد. آنجا که او به طعنه به صادق خرازی و حزبش اینگونه میگوید: ««باید مواظب و هوشیار بود. تحت عَلَم اصلاحات یک عده ناآگاه یا احیانا قدرتطلب ممکن است بخواهند با فرصتطلبی در زمینی که برای ذبح اصلاحات آماده شده است، در پس مفاهیمی مانند «نقد اصلاحات» ماجراجویی کنند.»
تا اینجای ماجرا شاید آنچه در ذهن تصویر میشود این باشد که رادیکالهای اصلاحطلب که در طیف چپ اصلاحات جا خوش کردهاند، تنها منتقدان و معترضان تازهواردهای راستگرا هستند؛ اما نه! واقعیت این است که ترشروتر از آنها این کارگزارانیها و حامیان هاشمی در همان طیف راست اصلاحطلب هستند که سرسختانه مقابل ندا قد علم کردهاند.
این را هم از سخنان همحزبیهای غلامحسین کرباسچی میتوان فهمید و هم از رسانههایی که ارگان تبلیغاتی کارگزاران هستند.
آنجا که روزنامه آرمان از رسانههای نزدیک به هاشمیرفسنجانی هفته گذشته در مقالهای که حاوی طعنههایی به ندا است مینویسد: «رقبای ما ابتدا واژه «نواصلاحطلبی» که از سوی دکتر تاجیک مطرح شده بود را خودشان تعبیر دیگری کردند و در مرحله بعد به افرادی رجوع کردند که اگرچه نام اصلاحطلب داشتند و سالها با همین عنوان در عرصه حضور پیدا میکردند اما در زمانهای لازم اثری از آنها نبود پس این افراد بهترین مجریان برنامه ایجاد شکاف در اردوگاه اصلاحطلبی بودند، در ابتدا هم موفق بهیافتن جایگاه و اعتبار شدند و مانند بدلیها رسانههای طیف تندرو اصولگرایان چهاربست در اختیارشان قرار داده شد، چنان که وقتی از آنها درباره حضورشان در این رسانهها سوال میشد پاسخ میدادند آنها بهتر میتوانند نظراتشان را منعکس کنند که درست هم میگفتند چون انتقال درست آنچه به این افراد آموخته بودند از وظایف رسانههایشان بود. ارائه تعریف جدید از اصلاحطلبی و تاکید بر نسل جدید اصلاحات و خداحافظی با نسلهای قبلی برنامهای بود که به آنها برای اجرا تفهیم شده بود و کسانی که دارای تجربه نشست و برخاست بیشتری با اصلاحطلبان اصیل بودند، ضمن حضور در این جمع اما سکوت اختیار کردند چون خود میدانستند روزی از این راه باز خواهند گشت و نباید پلههای پشت سر را خراب کنند که چنین هم شد.»
این تلاش البته توسط روزنامه شرق هم که نزدیک به کارگزاران است ادامه مییابد تا مجادله راستگرایان اصلاحطلب همچنان نمایان باشد. شرق به سراغ صادق خرازی میرود و در مصاحبهاش با او تلاش میکند تا از خرازی چهرهای مانند یک «پدرخوانده» بسازد؛ «پدرخواندهای» به سبک «قجری». درست مانند شخصیت «خان فرمانفرما» در سریال معروف «هزاردستان». نکته مهم در این باره این است که توجه کنیم این مصاحبه به فاصله چند روز پس از مصاحبهای منتشر میشود که محمدرضا خاتمی، دبیرکل سابق حزب مشارکت انجام داده بود.
نویسنده در توصیف فضای زندگی صادق خرازی مینویسد: «خانه نوه «حاجسیدمهدی» بیشتر از آنکه به منزل یک دیپلمات و سیاستمدار شبیه باشد، به خانه یک کلکسیونر عتیقه و کتابهای نایاب خطی شبیه است. او در این خانه که بیشتر شبیه موزه است، با عبا و عصا مینشیند و از مراجعهکنندگانش با قهوه فرانسه پذیرایی میکند. خانه آجری در حوالی پل «صدر» بیاختیار آدمی را به یاد سریال هزاردستان و تهران قدیم میاندازد.... معماری درونی و اشیای موجود در خانه چیزی از دکورهای پرخرج خانههای قاجاری بعضی از فیلمها کم ندارد؛ اندرونی، بیرونی، محراب، کتابخانه، تالار آینه و...
خرازی در این مصاحبه مجبور میشود تایید کند منظورشان از «نسل دوم اصلاحطلبان» نسلی است که از نظر نگاه و عمل سیاسی نوع دیگری میخواهد رفتار کند. او در پاسخ به سوال خبرنگار میگوید: «معتقدم که «ندا» هم برخاسته از نسل دوم اصلاحطلبی است و هم جریان جدید اصلاحطلبی. البته جریان جدید اصلاحطلبی به این معنی نیست که اصلاحطلبی قدیم را قبول نداشته باشم. همچنین معنی نسل دوم اصلاحطلبان این هم نیست که به نسل اول بگویند دیگر اینها کارآیی ندارند و کارآمد نیستند؛ خیر.»
خرازی در بخشی از سخنانش تاکید دارد کسانی از مشارکت به ندا پیوستند که با مشارکت زاویه داشتند: «چندنفر از اعضای مشارکت که از گذشته با مشارکت زاویه داشتند و نگاه دیگری داشتند با ما همکاری فکری دارند.»
او البته به تعبیر خودش «قصد ندارد وارد دعوای» آنها شود یا از «بچههای خودش»، همانها که از مشارکت جدا شدند دفاع کند. صادق خرازی معتقد نیست که خاتمی یک جنبش سبزی است. او معتقد است که «حرکت خاتمی حرکت جنبش سبز نبوده است.»
مشارکت هم باز گردد خیلیها بازنمیگردند
خرازی در جایجای این مصاحبه تلاش میکند تا از داوری کردن و اظهارنظر صریح و قاطع درباره مشارکت پرهیز کند. اما با این وجود در برخی مواقع نمیتواند این موضع را حفظ کند.
با این حال او در بخشی از مصاحبه میگوید افرادی که به ندا پیوستند حتی با بازشدن مشارکت نیز به آن حزب برنخواهند گشت. همینجاست که برخی از نقدهایش سر باز میکند، اما سریعا بازگشته و موضع سکوت پیشه میکند: «خیلی از اینها اصلا چندسال است از مشارکت جدا شدهاند و اگر حتی دوباره این حزب فعال شود - که من امیدوارم این اتفاق رخ بدهد و به نشاط سیاسی رونق دهند - ممکن است خیلی از این افراد به مشارکت بازنگردند. کنشها و واکنشهای مشارکت یک واگرایی ایجاد کرده است که من دوباره میگویم که اصلا برای قضاوت درباره آن صالح نیستم و درباره دلایلش هم نمیتوانم اظهارنظر کنم. ولی با هرکسی که صحبت میکنم، میپرسم که اگر مشارکت دوباره فعال شود آیا شما حاضرید بعدا بازگردید به مشارکت؟ میگویند نه.»
انتقاد از دومخردادیها
خرازی در بخش دیگری از مصاحبه به تندروی در اصلاحطلبان اشاره میکند و نسبت به آن منتقد است: «رهبری در سال76 گفتند که مردم در دوم خرداد حماسه آفریدند. اما برخی کار را در هشتسال ریاستجمهوری آقای خاتمی به جایی رساندند که پس از آن کسی جرات نمیکرد در این مملکت اسم دومخرداد را بیاورد. همان کسانی که آقای هاشمی را ترور شخصیت کردند الان مدعی ایشان هستند. عالیجناب سرخپوش را چه کسی نوشت؟ برخی از اینها خاتمی را هم قبول ندارند. مگر سال آخر ریاستجمهوری آقایخاتمی ندیدید در دانشگاه با ایشان چه کردند؟»
اسبابکشی به حزب تازه
مشارکت و سازمان دیگر باز نمیگردد؛ این گزاره دیگر برای اصلاحطلبان خصوصا برای اعضای این دو تشکل تبدیل به یک واقعیت شده است. اگر آنها بعد از اعلام نتیجه انتخابات سال 92 این رویا را داشتند که شاید حسن روحانی معبری برای عبور از شرایط پدید آمده در دوران دولت قبل را داشتند حالا دیگر با ماندگاری رحمانیفضلی در وزارت کشور لااقل دیگر به این فکر نمیکنند که در آیندهای نزدیک و قابلمحاسبه راهی به حزب سابقشان داشته باشند. اوضاع اینگونه پیش رفته که آنها راضی شدهاند برای تداوم سیاستورزی در شرایط موجود به حزبی تازه فکر کنند.
در دو، سه هفته اخیر نام حزب اتحاد ملت ایران بر سر زبانها افتاده و میگویند این همان حزبی است که قرار است خانه جدید مشارکتیها و سازمانیها باشد و دقیقا به همین دلیل است که موج اعتراضها بالا گرفته و میگویند براساس قانون اعضای یک حزب منحله نمیتوانند با همان ترکیب وارد حزبی جدید شوند. اما اعضای هیات موسس این حزب چه کسانی هستند؟
1 ـ محمد آقایی (مسئول کمیته تشکیلات و عضو موسس حزب منحله مشارکت) 2 ـ حسین خلیلی اردکانی (رئیس شورای منطقه کرج حزب منحله مشارکت) 3 ـ محمد خلخالی 4 ـ حیدر زندیه 5 ـ مژگان اثباتی 6ـ علیمحمد مظفری (عضو هیات موسس حزب منحله مشارکت)7 ـ رویا بلوری (همسر علیمحمد مظفری و عضو شاخه زنان حزب منحله مشارکت) 8 ـ پیروزی (عضو یکی از کمیتههای اقشار حزب منحله مشارکت) 9 ـ داوود کریمیدستجردی10 ـ سیدحسن موسوینژاد (رئیس کمیته اطلاعرسانی حزب منحله مشارکت) 11 ـ آیدین پیرزه و 12 ـ غلامرضا انصاری عضو اصلاحطلب شورای شهر تهران.
در واکنش به انتقادهای گسترده درباره احتمال صدور مجوز این حزب حسینعلی امیری، سخنگوی وزارت کشور و سرپرست معاونت سیاسی این وزارتخانه که خود از اعضای کمیسیون ماده 10 احزاب است نیز گفته است: «طبق قانون اگر کسی محکومیت قضایی منع فعالیت مدنی و اجتماعی نداشته باشد، منعی برای ورود به احزاب سیاسی ندارد.» وی درباره این مساله که هیات موسس این حزب همان اعضای سابق حزب منحله مشارکت هستند نیز گفته است: «ممکن است یک نفر عضو یک حزبی باشد که حزب منحل میشود.اگر این شخص محرومیتی نداشته باشد عیبی ندارد که به عضویت حزب جدیدی درآید.»
در اظهارنظری مهمتر وزیر کشور نیز در مورد موج انتقادها درباره این حزب گفته است: «ما برای صدور مجوز برای احزاب براساس قانون عمل میکنیم و در این زمینه از وزارت اطلاعات و سایر نهادها استعلام میگیریم.»
به نظر میرسد در فضای پدید آمده مشارکتیها و سازمانیها نباید چندان دلشان را به تشکیل حزب جدید خوش کنند. گویا روی سیاست رسمی به آنها همچنان بسته است و آنها که روزگاری با اصرار خواستار خروج از حاکمیت بودند اکنون دیگر با تمام توانشان هم نمیتوانند برای بازگشت به قدرت رسمی حتی با لباسی جدید کاری انجام دهند. این همان تمایز ندا و مشارکت است. مشارکتیها دیگر مجوز بازگشت ندارند.
بازگشت برادر بزرگتر
حالا سوال مهم این است که اصلاحطلبان برای ورود به انتخابات مجلس که اولین آزمون آنها بعد از انتخابات ریاستجمهوری خواهد بود چه راهی را در پیش خواهند گرفت؟ آیا شیرینی رویای حضور مستقل آنقدر برای آنها نزدیک به واقعیت شده است که برای عدم ائتلاف چنین ریسک بزرگی کنند؟
پاسخ این سوال اکنون که در ماههای انتهایی سال 93 هستیم منفی است. تصمیمسازان اصلاحطلب فعلا فقط به گزینه ائتلاف فکر میکنند.
گویا تصمیم بر این شده است که پروژه انتخابات مجلس به کارگزاران سپرده شود. حتی خبر رسیده که سیدمحمد خاتمی هم گفته من برای این تصمیم با اکبر هاشمیرفسنجانی هم رایزنی کردهام.
حامیان این تاکتیک سیاسی برای تصمیمشان سه دلیل عمده را ذکر میکنند:
الف) کارگزاران در انتخابات سال 88 ضربه نخورده است.
ب) کارگزاران امکان ائتلاف با دولت را بالا میبرد.
ج) تسلط کارگزاران بر کار اجرایی انتخابات.
حالا آنچه هاشمیرفسنجانی به آن تمایل داشت رخ داده است، کارگزارانیها مانند انتخابات ریاستجمهوری همچنان دست بالا را در میان اصلاحطلبان خواهند داشت. اگر خبر پیوستن صفدر حسینی از حزب مشارکت به حزب کارگزاران صحت داشته باشد آنوقت میتوان گفت، کارگزاران در قامت برادر بزرگتر با تمام قوا به میان اصلاحطلبان بازگشته است.
این اما تمام ماجرا نیست؛ اصلاحطلبان یک مشکل بزرگتر دارند؛ محمدرضا عارف. او حالا مصممتر از همیشه به بهارستان نگاه میکند و ممکن است دلخوری او از تحولات مربوط به انتخابات ریاستجمهوری یازدهم با کاتالیزور نوع مواجهه اخیر کارگزارانیها با او مخلوط شده و آنگاه است که باید منتظر یک شاخه جدید و البته تاثیرگذار دیگر در کنار اصلاحطلبان باشیم. آنوقت این فقط ندا و جوانان اصلاحطلب نیستند که لرزه بر تن تصمیمسازان و ژنرالهای اصلاحطلب میاندازند. یک چهره سفید دیگر در میان اصلاح به نام محمدرضا عارف چالش مهمی است که موجب شده برخی از رهبران اصلاحطلب بگویند: «باید به عارف امتیاز داد».