-
سه شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۳، ۰۷:۲۹ ب.ظ
-
۱۵۵
رای همه ما شاید بسیار سخت باشد فهماندن به دیگران که اصلاح طلبی قائم به فرد، گروه و جناح خاصی نیست و ریشه در تفکر، آزادیخواهی، تعقل، آرمانخواهی و قانون دارد و مادام که این مفاهیم و طلبش زنده و پویا باشند، اصلاحات نیز پویاست و بیرقش در وزش نسیم روشن اندیشی و آگاهی به اهتزاز درخواهد آمد.
حال چه کنیم؟ چگونه می توانیم عده ای از به اصطلاح همفکرانمان را از توهم اتوپیا در آوریم و به غیر همفکرهایمان بفهمانیم که اصلاح طلبی نه امروز که تا بشر زنده است نخواهد مرد؟ چگونه پویا بودن این جریان را به اثبات برسانیم؟ و چگونه بباورانیم که این اندیشه و مشی درمردم درجریان است نه در فردی خاص و اگر ما سنگ افرادی خاص را به سینه می زنیم از آن جهت است که آنها بدین مشی مردمی احترام میگذارند و سعی در احیای آن در قدرت هستند ولا غیر؟
مگرنه این است که اگر آنها به این آرمانها پشت کنند ما نیز چتر حمایتی مان از سرآنها کنار خواهیم کشید؟ پس مغتنم است که اینجا نگاهی داشته باشیم به تاریخ معاصر تا گواهی باشد براین سخنها و مواضع که اصلاحطلبی علی رغم ناملایمات پابرجاست.
از همان روز که مشروطهخواهان دیگر تاب سلطنت مطلقه اشرافی را نداشتند اصلاحطلبی نضج گرفت (البته دردل تاریخ کهن هم نمونه های اصلاح طلبی زیاد بوده از قیام برمک و مزدک گرفته تا ابومسلم و آلبویه).
در ادامه مجلسشان به توپ بسته شد و بسیاری از آزادیخواهان جوخه های دار و تبعیدگاههای نمور طولانی مدت را در برابر قامت فکر خویش دیدند اما...اما راه ادامه داشت و دوباره مجلس بازگشایی شد و البته که این بار چهره ها دانه درشت تر و پویاتر بودند. مصدق، دهخدا، مدرس، دولت آبادی و... خواب را برچشم اقتدارگرایان حرام کردند. آنها نیز سرکوب شدند. چاره چه بود؟
اصلاح طلبی ازاتاق نخبگان به خیابانها و توده ها آمد. ملیون، ملی – مذهبی ها، توده ای ها و اسلام گرایان، بیرق دار اصلاحات شدند و این حرکت برای اول بار رنگ ایدئولوژی را به خود می دید (چرا که افرادی چون مهدی بازرگان و علی شریعتی اصلاح طلبی را با ذات تاریخی شیعه برابر می دانستند و بالحق شیعه را مکتب اعتراض نامیده بودند که با فریادهای علی(ع) و قیام تاریخی امام حسین آغاز شده بود).
آن روزها اصلاح طلبی صاحب جزوه، کتاب، مشی و اندیشه های نوین شده بود و پایگاهش هم عوام (اگراین پایگاه را جبهه ی ملی می داشت قطعا مصدق خانه نشین و تبعید نمی شد). تا این که امام خمینی پای به عرصه نهاد و تمام رشته های تاریخ اصلاح را نقش و نگار بست و اصلاحات در بهمن57 پیروز شد اما این پایان کار نبود. کسانی چون بازرگان، سحابی، صباغیان و... بی آنکه از خط انقلاب مردمی ایران خارج شوند باری دیگر پرچم اصلاح را در برابر تحجر، قانون گریزی، افراط و خروج از مشی اصیل قیام علم کردند.
علی رغم تمام محدودیتها و اشتباهات نا خواسته ی جریان چپ در قبال نهضت آزادی بلوغ سیاسی در جریانهای ایران تبلور یافت و چپ های جدیدی چون مجمع روحانیون، سازمان مجاهدین انقلاب و خط امامی ها به آن تفکرات پیوسته و در خرداد76 به پیروزی رسیدند و انقلاب هشت سال از بهترین روزهای خویش را درسایه رشد اقتصادی، آزادی مطبوعات و حرکت به سوی جامعه ی مدنی به خود می دید.
ای کاش این بلوغ سیاسی رشد بیشتری می یافت تا با تشتت آرا درسال84 زمینه را برای بازگشت به اندیشه های کج فراهم نمی ساخت اما بدنه ی مردم این هشت سال را تاب نیاورده و بار دیگر در خرداد92 رای به اصلاح و تدبیر دادند و ورقی نو درتاریخ انقلاب رنگ گرفت و... حال که این تاریخچه را ورق زدیم این سوالها را مطرح می کنم: جریان اصلاح طلبی قائم برفردخاصی بود؟ اگر بر فردی قائم بود چرا پس از فوت آن رهبران دراین یکصد و اندی سال روی به خاموشی ننهاد؟ مگراقدامات سلبی کم مانع راهشان بود؟ و...
پاسخ منطقی، معقول و مستدل به این سوالات چراغ راه امروزین ماست. آری، اصلاحات نه قائم بر جناح و دسته و فردی خاص که قائم بر مردم بود و مردم نیز قائم به اندیشه، آگاهی، روشن اندیشی و طلب فردایی بهتر هستند. جوامع بشری قرنهاست که از توهم فردای ایدئال (اتوپیای مدرن) در آمده و فردای بهتر راقربانی آن نمی کنند.
پس چه باک که در فلان همایش چه کسانی بودند و چه کسانی نبودند؟ مهم اندیشه اصلاح طلبی است که هنوز زنده است و ما برای آن دست و هورا می کشیم. امروز این بیرق در دستان نسل ماست. می کوشیم تا برافراشته نگاهش داریم و جای توهم، دلسردی و بدبینی چشم بدوزیم به افقی که چندان دور از ما نیست و کمی همت لازم است برای فتح آن افق. افقی که قرنهاست آزادگان برای مان ترسیم کرده اند و گام به گام با آن پیش آمدهاند تا به امروز رسیده ایم. در همراهی با ما «سایه» چه زیبا سروده است: گرمرد رهی غم مخور ازدوری و دیری دانی که رسیدن هنر گام زمان است؟