-
شنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۳، ۰۱:۴۹ ب.ظ
-
۸۶
همین چند روز پیش بود که آیتالله درینجفآبادی در همایش مشترک فرمانداران، مدیران کل، شهرداران؛ فرمانداران و روسای شوراهای استان تلویحا گفته بود: 700 میلیارد دلار نفتی در آن 8 سال به باد رفت!: «درآمد حاصل از فروش نفت کشور (در دوران احمدی نژاد) 700 میلیارد دلار بود و این مقدار درآمد با برنامهریزیهای درست می توانست ایران را تا 70 سال آینده بیمه کند.»
مشهور است که ایرانیان حافظه تاریخی ضعیفی دارند و از حوادث و وقایع تاریخی آنچنان که باید درس عبرت نمی گیرند. این ضعف تاریخی در برهه هایی دست آویزی برای عده ای شده است تا از آن سواستفاده کنند و به گونه ای اقدام کنند و سخن گویند که تاریخ را به خنده بیاندازند. حکایت فضای سیاسی این روزهای ایران، حکایت تلخ و خنده داری است که هر ایرانی عاقلی را به فکر فرو میبرد که آیا ضعف حافظه مردم به این حد شدت یافته است که فردی با این شفافیت عملکرد هشت ساله خود را که ایران هنوز درگیر تبعات آن است از یاد ببرد و طوری سخن بگوید که گویی مردم ایران مانند اصحاب کهف به خواب رفته بودند و اکنون بیدار شده اند و حضرت ایشان از گفتمان جدید خود برایشان رو نمایی میکند؟
نگاهی به سخنان و واکنش های اخیر محمود احمدینژاد نشان میدهد که وی علیرغم این ادعا که قدرت برایش پشیزی ارزش ندارد، اما دوری ۱۸ ماهه از قدرت را تاب نیاورده است و به عناوین مختلف سعی دارد تا دوباره در عرصه سیاست و قدرت ایران حاضر شود. وی در تازه ترین اظهارات احمدینژادی خود مدعی شده است که سرباز ولایت است و در صورتی که به رهبری تعرض شود به میدان باز خواهد گشت. با توجه به سابقه احمدینژاد، که رسم دارد پس از سخنرانی هایش راجع به تبعات آن فکر کند!، به زبان آوردن چنین حرفهایی زیاد تعجب آور نیست، اما سوال اساسی این است که آیا شدت ضعف حافظه تاریخی ایرانیان بدین حد رسیده است که دو چهار یا هشت سال گذشته را نیز به خاطر نخواهند آورد؟
آیا مردم واقعا فراموش کرده اند رهبری که رئیس جمهور سابق امروز داعیه سربازی اش را دارد همان رهبری است که احمدینژاد در اعتراض به حکم حکومتی اش یازده روز خانه نشین شد و قهر سیاسی کرد و همان رهبر که به ندرت درباره کابینه و معاونان روسای جمهور اظهار نظر میکرد، صریحا از او خواست که معاون اولش را عوض کند؟
بازی های احمدینژاد گویی هرگز تمامی ندارد و جدیدترین نسخه این بازی ها هم پروژه جداشدن اسفندیار رحیم مشایی از احمدینژاد است. پروژه ای که از آن به قربانی کردن اسفندیار رحیم مشایی به عنوان اسماعیل احمدینژاد تعبیر میشود، عنوانی که حتی در حد استعاره و قیاس مع الفارق هم زشت و توهم آلود است، کدام اسماعیل؟ کدام ابراهیم؟ کجای مرام احمدینژاد در طول هشت سال ریاست جمهوری اش شبیه ابراهیم بوده است که چنین تشبیه و استعاره ای را در باره چون اویی به کار میبرند؟
تشبیه اسفندیار هم به اسماعیل نبی حتی در مقام مثل هم جفای به تاریخ است. اینکه احمدینژاد قرار است برای به دست آوردن دل اصولگرایان از یار غار خود عبور کند، چند مشخص نیست نیت ها از این جدایی چه خواهد بود، اما سوال اینجاست که در طول این هیجده ماه چه رخ داده است که در رابطه احمدینژاد با بهارش چنین خزان سختی افتاده است که علنا بر جدایی از او تاکید میورزد.
دوری از قدرت چقدر برای آن مرد رفته گران آمده است که از کسی اعلام برائت و دوری میکند که شخصا یک روز از رئیس جمهور بودن مرخصی میگیرد! تا برای ثبت نام مشایی در انتخابات همراهش باشد، در هر سخنرانی، با مناسبت و بی مناسبت از آمدن بهار اسفندیاری سخن میگوید و جناب مهندس را دلسوز دین و دنیای ایرانیان معرفی میکند.
این جدایی اگر در عالم واقع رخ دهد و مانند مابقی بازی های دولت مهرورز نباشد! حکایت از این اصل دارد که برای عده ای قدرت به قدری ارزشمند است که حاضرند برای بازگشت مجدد به قدرت از یار غار که هیچ از اعتقادات و شخصیت خود نیز عبور کنند، و اینجاست که آن روی زشت سیاست و قدرت روی مینماید و افکار عمومی را به فکر فرو میبرد.
در این میان کاملا مشخص است که حامیان احمدینژاد برای بازگشتش به قدرت منتظر فرصت اند، این فرصت برای حفظ ایران از مرض مزمن پوپولیسم نباید به این جریان داده شود، و ایرانیان باید به این مثل خود ایمان بیاورند که «آزمودن»، آزموده ای چون احمدینژاد، خطایی است که تبعاتش نسل های آینده ایران را نیز رها نخواهد کرد. همین امر از یک سو رسالت دولت روحانی و از سوی دیگر رسالت رسانه های مستقل ایران را صد برابر میکند.
دولت روحانی باید رویکرد منفعلانه خود را کنار بگذارد و با قاطعیت در برابر تمامیت خواهان بایستد، تکرار خاطرات تلخ مردم از نحوه برخورد دولت سابق با مسائل اقتصادی و فرهنکی و سیاسی، نمیتواند روحانی را پاستور نشین سال ۹۶ کند و مهم تر از آن عرصه را برای بازگشت مهروزان!! باز خواهد کرد. گره زدن سیاست داخلی به مذاکرات خارجی و باج دادن به گروهی که قلع و قمع فرهنگ و فیلم و موسیقی ایران را ذخیره آخرت خود میدانند مردم را از تدبیر و امید هم نا امید میکند و همگان میدانند که عواقب نا امیدی مردم در ایران تا چه حد میتواند اسف بار باشد.
از دیگر سو و با توجه به این نکته که اساسا رسانه ملی هنوز هم در حسرت و فراق آن مرد رفته میسوزد و چندان هم بدش نمی آید تا کلید روحانی در هیچ قفلی نچرخد، باید از آن قطع امید کرد، بنابر این رسانه های مستقل اما کم تعداد با وجود تمام تهدیدات و خطرات، باید نقش سنگین حافظه تاریخی مردم ایران را بر دوش کشند و با یادآوری فجایعی که به نام عدالت در هشت سال گذشته رخ داد، اجازه ندهند آینده و سرنوشت ملت ایران حکم میشی را پیدا کند که عدهای به جای اسماعیل یا اسفندیار خویش آن را قربانی کنند.