-
چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۳، ۰۴:۰۳ ب.ظ
-
۱۱۵
دوشنبه هفته گذشته، معاون اول رئیسجمهور در «همایش ملی ارتقای سلامت نظام اداری و مقابله با فساد» مرقومهای را از رهبر انقلاب قرائت کرد؛ حضرت آیتالله خامنهای در این مرقومه ضمن تحسین نفس اهتمام به مسأله مبارزه با فساد، از عدم انجام اقدامات اساسی برای برطرف کردن این مشکل گلایه نمودند؛ گلایهای که با لحنی متفاوت از سوی ایشان مطرح شد:
«این سمینار و امثال آن بناست چه معجزهای بکند؟ مگر وضعیت برای شما مسئولان سه قوه روشن نیست؟ با توجه به شرایط مناسب و امیدبخشی که از لحاظ همدلی و هماهنگی و همفکری بین مسئولان امر وجود دارد، چرا اقدام قاطع و اساسی انجام نمیگیرد که نتیجه را همه بطور ملموس مشاهده کنند. توقع من از آقایان محترم این است که چه با سمینار و چه بدون آن، تصمیمات قاطع و عملی بدون هرگونه ملاحظهای بگیرند و اجرا کنند. موفق باشید.»
احمد توکلی نماینده مجلس شورای اسلامی در مطلبی که khamenei.ir آن را منتشر کرده، آثار فساد اقتصادی بر نظام سیاسی را بررسی کرده است که در زیر میخوانیم:
اگر یک رابطه مالی غیرقانونی بین دو فرد در بخش خصوصی رخ دهد که مالی را بهطور ناحق بین افراد جابهجا کند، اسمش را معمولاً کلاهبرداری یا اختلاس میگذارند، اما اگر یک طرف این رابطهی غیرقانونی دولت و حکومت باشد و طرف دیگرش مردم، به آن «فساد سیاسی» میگویند. بنا بر تعریف بانک جهانی، فساد سیاسی «استفاده از منابع عمومی برای مقاصد خصوصی» است که تعریفی خوب و در عین حال کوتاه و رسا است. البته اگر بخواهیم تفصیل دهیم، من در کتابم تعریف دیگری ارائه دادهام: «تغییر ملاک تصمیمگیری از منافع و مصالح عمومی به منافع شخصی، تباری، گروهی یا خارجی.» این تعریف بر این نکته استوار است که هر تصمیمی که حکومت در بخش عمومی میگیرد، بر این پیشفرض استوار است که مصلحت عمومی اقتضا کرده است تا آن کار صورت بگیرد. حالا اگر کسی ملاکش را عوض کند و بهجای مصلحت عمومی، منافع شخصی، خانوادگی، قومی یا منافع همشهریها و همحزبیهایش و یا بدتر از آنها، منافع خارجی را مدنظر قرار دهد، از ملاک تصمیمگیریاش، یعنی منفعت عمومی، منحرف میشود. هرکدام از اینها فساد است. بنابراین ممکن است کسی منافع شخصی نداشته باشد، ولی میخواهد یک روپوشی روی مقصدش بکشد که هماستانیهای من مظلوم هستند و حقشان ضایع شده است و با زدوبند، بودجه را به آن سمت ببرد. این هم فساد سیاسی است؛ چراکه در بخش عمومی، بودجه باید جایی برود که بیشترین خیر را برای اکثریت تأمین کند.
اگر به این شکل به مسئله نگاه کنیم، یک فایده دیگر هم دارد و آن اینکه مسئولیت را متوجه ساختار سیاسی و سیاستمداران میکند؛ برای اینکه هرکاری به دست حاکمان یک کشور رخ دهد، مسئولیتش با آنها است. امیرالمؤمنین علیهالسلام در نهجالبلاغه در خطبهی ۱۶ میفرمایند که من شنیدم در سرحدات حکومت، سپاهیان معاویه ریختند و در حالی که غارت میکردند، خلخال یک زن اهل کتاب را بهزور از پایش میکشیدند. آنها استرحام میکردند و کسی نبوده جوابشان را بدهد. آنوقت امیرالمؤمنین علیهالسلام آه و ناله میکنند و مسئولیت این اتفاق را متوجه خودشان و لشکریان خودشان میدانند و میفرمایند اگر مؤمنی از شنیدن این خبر دق کند، من او را ملامت نمیکنم، بلکه در نزد من حق دارد که از غصه دق کند. پس این اصطلاح فساد سیاسی، که من آن را جای فساد اقتصادی و اداری به کار میبرم، خاصیت دومی هم دارد که مسئولیت سیاستمداران را زیاد میکند.
* خرابکارها
امیرالمؤمنین علیهالسلام نکتهی کلیدی دیگری هم میفرمایند. ایشان میگویند سه دسته میتوانند کار تو را خراب کنند: یکی خودت، دیگری خانواده و اطرافیانت و سوم دستهای از مردم که تو به دلیلی به آنها گرایش داری. ببینید از درون شروع میکند. اگر درون محکم باشد، بیرون را میتوان حل کرد. اگر یک طرف خدا و مردم بودند و یک طرف خودت، خانوادهات، همحزبیها، همخطیها و هر چیز دیگری، تو طرف خدا و مردم را بگیر. بهصراحت میفرمایند که اگر این کار را نکنی، دچار ظلم میشوی و کسی که به بندگان خدا ظلم کند، خدا بهجای مردم با او دشمنی میکند. بعد که خدا با او دشمنی کند، نفوذ کلام را از او میگیرد.
امیرالمؤمنین علیهالسلام در ادامه میفرماید که هیچچیز به اندازهی ظلم حکومت، نعمت قدرت را سلب نمیکند و دشمنی خدا را با عجله بر ما نازل نمیکند. خدا آه و نالهی مظلومان را میشنود و در کمین ستمکاران است. اینجا ریشهی صلاح روشن شد. حکومت اگر بخواهد سالم بماند، باید این گرایشها را کنار بگذارد. عرض بنده این است همچنانکه تا الآن عوامل خارجی حتی در لباس افراد داخلی، نتوانستهاند حکومت جمهوری اسلامی را ساقط کنند، بنده معتقدم در چشماندازهای سیاسی، باز هم نخواهند توانست، اما اگر با فساد برخورد نشود، این مقوله میتواند حکومت را ساقط کند. امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند: هیچچیز به اندازهی فساد، حکومت را باسرعت از بین نمیبرد.
* سرمایهداری رفیقانه
وقتی شایسهسالاری وجود نداشته باشد و وابستهسالاری پیدا شود، بهرهوری و تولید در هر بنگاهی پایین میآید. این امر ثابتشدهای در اقتصاد سیاسی است. در مطالعاتی که دربارهی بحران سال ۱۹۹۷ آسیای جنوب شرقی صورت گرفت، اصطلاحی جعل شد به نام «سرمایهداری رفیقانه». این مطالعات نشان میدهد سرمایهداری آن کشورها رفیقانه بوده است و یکی از عوامل آن بحران همین رفتاری بود که رفیقان خود را سر کار میگذاشتند. یا نتایج تحقیقی دربارهی فساد سال ۲۰۰۳، که چند سال بعد از وقوع آن بحران صورت گرفت، نشان میدهد وقتی نهادهای مالی در اختیار رفیقان آدم قرار میگیرد که صلاحیت آن کار را ندارند، آن وقت اعتبارات گسترده به مشتریان خاص پرداخت میشود و این امر موجب انحراف در توزیع منابع میشود و به کارایی اقتصادی لطمه میزند.
یکی دیگر از قالبهای نقض شایستهسالاری، «تبارگرایی» است که در مورد اقوام و نزدیکان صورت میگیرد. یکی دیگر از قالبها «حمایت ویژه» یا همان «پارتیبازی» است. بدین معنا که خارج از مقررات، امکاناتی به فرد یا گروه خاصی تخصیص داده میشود؛ یعنی از فرد یا گروه خاصی حمایت مالی و اداری میکنیم. در عالم سیاست، اگر بالاتر برویم، میرسیم به جایی که این کار برای کسبِ رأیِ مردم صورت میگیرد.
یکی دیگر از اَشکال فساد، «رانتخواری» یا «ویژهخواری» است؛ یعنی اینکه از مناسبات ساختاری و سیاسی کشور برای کسب منافع اقتصادی، بهرهبرداری غیرقانونی یا غیرمتعارف شود. اصطلاح «غیرمتعارف» را به این جهت بیان کردم که برخی افراد قانون را دور میزنند و دریچهای پیدا میکنند و هرکاری خواستند انجام میدهند. در محیط رانتخواری، شرکتها برای افزایش سود، به دنبال این نیستند که کیفیت را افزایش دهند، بلکه در پی این هستند که چگونه خود را به کسی که رانت توزیع میکند بچسبانند. در نتیجه، رقابت از بین میرود و بهجای آن، تلاش برای جلب نظر دیوانسالاران یا سیاستمداران مدنظر قرار میگیرد. در این شرایط، بهجای اینکه شرکتها تلاش بیشتری کنند، باید با هم رقابت کنند که چگونه پنجه بیندازند و به یک صاحبمنصب آویزان شوند که رانت توزیع میکند.
* تجارت نفوذ
آخرین نمونه از اشکال فساد که کارایی را از بین میبرد، «تجارت نفوذ» است؛ یعنی من بهعنوان فردی که میخواهم چیزی از حکومت به دست بیاورم، میروم پیش صاحب قدرتی از حکومت و او برای من این خواسته را تأمین میکند و من هم در عوض، در انتخابات، خواستهی او را اجرا میکنم. در نتیجه، منابع جایی میرود که دیگر کارایی ندارد و چون در تخصیص منابع، رقابتی صورت نمیگیرد، منجر به فساد میشود.
مطالعات میدانی نشان میدهد که عدم شایستهسالاری، سرمایهگذاری را هم پایین میآورد. مثلاً در مطالعهای که روی پنجاه کشور انجام شد، در جایی که میزان فساد زیاد و غیرقابل محاسبه بود، نرخ سرمایهگذاری به تولید ۱۲.۵ درصد برآورد شد، اما جایی که در آن میزان فساد پایین و قابل پیشبینی بود، این عدد به ۲۸.۵ درصد رسید؛ یعنی سرمایهگذاری اینقدر تحت تأثیر این فضا تغییر میکند.
مطالعات دیگری صورت گرفته است که نشان میدهد اگر شایستهسالاری نقض شود، هم کارایی اقتصادی و هم کارایی ایکس (مجموعهی انگیزههای مناسب و هنر مدیریت که بتواند از مجموعهی ثابتی از نهادهها تولید بیشینه را به دست دهد) کاهش مییابد. وقتی کارایی پایین میآید، تولید کم میشود و قیمت بالا میرود. فساد سیاسی انحصارها را هم افزایش میدهد که وجود انحصار، مترادف است با افزایش قیمت. تحقیقات نشان میدهد که ضعف حقوق مالکیت، موانع گمرکی و فساد، سه مانع مهم جلب سرمایهگذاری مستقیم خارجی هستند. بهعنوان مثال، نزدیک به نیمی از ریسک سیاسی جلب سرمایهگذاری مستقیم خارجی در بازارهای رو به رشد، مربوط به فساد است.
* تجمل و فقر احساسی
نتیجهی اول بروز فساد سیاسی اینکه موجب انحراف در تخصیص منابع و کاهش سرمایهگذاری میشود. این یک ناکارایی اقتصادی است که خودش کاهش اشتغال را در پی دارد. اما فساد سیاسی با عدالت اجتماعی چه میکند؟ فساد سیاسی معمولاً با تجملگرایی مسئولان همراه است. از آنجا که مسئولان الگوی مردم هستند، رواج تجملگرایی در بین آنها، فقری را در بین مردم ایجاد میکند به نام فقر احساسی. یعنی اینکه من خودم را با کسانی الگو میدانم مقایسه میکنم و اگر کمتر باشم، احساس فقر میکنم، ولو اینکه دارا باشم. احساس فقر خطرناکتر از فقر واقعی است. فقیران واقعی ممکن است کم باشند، اما کسانی که فقیر احساسی هستند، بسیار زیاد هستند. اگر فاصلهی زندگی مسئولین با مردم زیاد شود، این نوع فقر شیوع پیدا میکند.
در برخی دورهها، با اینکه سهولت زندگی ما براساس امکاناتی مثل آب، برق، حمام، مدرسه، جاده و... خیلی بهتر شده و نسبت به قبل فرق کرده بود، اما چون شکاف بین انتظارات و واقعیات بیشتر شده بود، فقر احساسی به وجود آمد. فساد سیاسی باعث میشود تجملگرایی، تبدیل به قاعدهای عمومی و اجتماعی شود و به این واسطه، الگوی مصرف تغییر میکند. الگوی مصرف که تغییر کرد، تقاضای کالای لوکس بالا میرود و به این ترتیب، منابع تولید کالاهای عمومی صرف کالاهای لوکس میشود. در نتیجه، تولید نسبی کالای ضروری کم میشود، چون منابع آن برای تأمین کالای لوکس مصرف میشود. بنابراین قیمت نسبی کالای لوکس هم بالا میرود. قیمت که بالا برود، فشار به چه کسی میآید؟ به همان فقرا و این موضوع، فقر واقعی را زیاد میکند و موجب افزایش واردات میشود، چون با افزایش میل به مصرف کالای خارجی، تولید داخلی سرکوب میشود، اشتغال پایین میآید و باز هم فقر بالا میرود.
آسیب دیگر تجملگرایی این است که توجه به فقرا کم میشود و توزیع درآمد را مختل میکند. توزیع درآمد صحیح برای زمانی است که حاکمان مثل مردم زندگی کنند. این کار دو اثر دارد. یکی اینکه فقر احساسی پیدا نمیشود و دیگری اینکه منابع به طبقات پایین اختصاص پیدا میکند؛ افرادی که اصطلاحاً به آنها «گروههای منزویشده» میگویند که در حکومت صدا ندارند. در اینجا باید خود حاکمان همدردی کنند تا صدای آنها را بشنوند.
زمان آقای رجایی در منزل ایشان جلسه داشتیم. در اتاق یک بخاری بود که وقتی دست زدیم، دیدیم سرد سرد است. ایشان با آن بارانی قهوهایرنگ و پیژامه چای آوردند و گفتند: سردتان است؟ کوپن نفت من تمام شده است، بنشینید چای و کشمش بخوریم و بحث کنیم تا گرم شوید. این آدم وقتی صادقانه اینگونه عمل میکرد، مردم شدیداً به او علاقه داشتند.
* نزدیکبینی سیاسی
نکتهی دیگری که به فساد سیاسی مربوط میشود، این است که فساد سیاسی، فردگرایی و مالدوستی را زیاد میکند و به این ترتیب، تابع مطلوبیت ثروتمند به فقیر تغییر میکند. وقتی مالدوستی زیاد نباشد و خیرخواهی ثروتمندان زیاد باشد، همه دعاگو هستند؛ یعنی فقرا میگویند خدا مالت را زیاد کند که به ما رسیدی. در واقع در تابع مطلوبیت فقیر، افزایش ثروتِ ثروتمند هم وجود دارد و در نتیجه، تفاهم و اتحاد در جامعه بیشتر میشود. اما اگر نگاه خیرخواهی غالب نباشد و ثروتمندان یا مسئولین به دنبال ثروتمند شدن و مالاندوزی باشند، خودشان و فرزندانشان بهگونهای زندگی میکنند و رفتارشان با مردم طوری دیگر خواهد بود. آنوقت مثل تابع مطلوبیت ثروتمند که دیگر بهبود وضع فقرا مطلوبش نیست، در تابع مطلوبیت فقرا هم بهبود وضعیت ثروتمندان مطلوب نیست. بنابراین جامعه رودرروی هم قرار میگیرند و این موضوع بهشدت برای جامعه مضر است؛ هم از نظر اقتصادی و هم از نظر فرهنگی.
مطالعات میدانی، این واقعیت را کاملاً تایید میکند که هرچه فساد بیشتر باشد، ضریب جینی و نابرابری بیشتر است و شاخص توسعهی انسانی پایینتر میآید. بنابراین نتیجهی دوم این است که فساد سیاسی، فقر مطلق، فقر نسبی، فقر احساسی و شکاف طبقاتی را افزایش میدهد.
* همزیستی تسلیمطلبانه
فساد سیاسی همچنین گرایشهای وطندوستانهی مسئولین را تضعیف میکند و به این ترتیب، فرد به دنبال تأمین منافع کشور نخواهد بود، بلکه منافع بیگانگان را تأمین میکند. این مسئله، قدرت چانهزنی خارجی را از ما میگیرد و میل به همزیستی تسلیمطلبانه را زیاد میکند. فساد سیاسی، استقلال کشور و تمامیت ارضی را تهدید میکند و کسب منافع خارجی را به خطر میاندازد.
نکتهی دیگر اینکه فساد سیاسی باعث میشود اعتماد به صداقت و خیرخواهی مسئولان و همهی اجزای سیستم پایین بیاید. در سورهی شعرا آمده است اولین حرفی که پیغمبران زدند این بود که ما، هم خیرخواه شما هستیم و هم امین. غیر از این باشد به درد نمیخورد. آدم دنبال کسی که خیرخواهش نباشد راه نمیافتد. وقتی فساد سیاسی وجود داشته باشد و منافع فردی و خانوادگی بر منافع مردم ترجیح داده شود، حاکمیت به انحصارطلبی متهم میشود؛ عین همان تهمتی که فرعون به موسی میزد، ولی خلاف واقع بود. عین این تهمت را به امام رحمتاللهعلیه و حضرت آقا هم میزدند، ولی تهمتی ناروا و بیاثر بود: «قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَیهِ آبَاءَنَا وَتَکُونَ لَکُمَا الْکِبْرِیاءُ فِی الْأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَکُمَا بِمُؤْمِنِینَ» (یونس: ۷۸) یعنی شما میخواهید انحصاراً قدرت را در دست بگیرید؟ اما با وجود فساد سیاسی، تأثیر تبلیغات ضددینی بالا میرود و بر اخلاق مردم اثر منفی میگذارد. فساد سیاسی، اخلاق و دین مردم را تضعیف میکند.