-
دوشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۳، ۱۰:۳۸ ب.ظ
-
۱۴۸
مذاکرات هستهای این دوره نیز به پایان رسید. چه چیزی کار را خراب کرد؟ چرا جشن توافق در وین برگزار نشد؟ بعد از هیجانات، نمایشها و تردیدها، چرا تنها دستاوردی که حاصل شد، تمدید هفتماهه توافق قبلی بود؟
البته همه چیز به پایان نرسیده است، در کنار تمدید توافقنامه قبلی تا تابستان آینده، مذاکرات قرار است کمتر از یک ماه آینده از سر گرفته شوند و اگرچه منتقدان غربی معترضند که این تمدید زمان تنها قدرت ایران را بیشتر میکند، اما هنوز راهی برای رسیدن به توافق جامع وجود دارد.
اما چرا این راه در 24 نوامبر هموار نشد؟ همانطور که جان کری در نشست خبری بعد از مذاکرات عنوان کرد، زمان بیشتر شرایط را آسانتر نخواهد کرد. مطمئنا اختلافات هنوز گسترده و بدگمانیها عمیقاند و تنگنای سیاسی وجود دارد. همه اینها از قبل مذاکرات مشخص بود و این طور نبود که مذاکرهکنندگان در آخرین ساعات به این نتیجه برسند که شانس کمی برای رسیدن بهتوافق وجود دارد.
اما آیا این اقدام از ابتدا محکوم به شکست بود؟ یا فقط به زمان بیشتری برای رسیدن به توافق نیاز است؟ یا اینکه ساختار این توافق دچار مشکل بود؟
من در مذاکرات سخت زیادی درگیر بودهام که بیشتر آنها به شکست انجامیده و شاهد بودهام که وقتی مذاکرهکنندگان به توافق نزدیک میشوند، چه اتفاقاتی رخ میدهد. در واقع، در هر مذاکرهای، دو طرف با مجموعه فرضیاتی در مورد طرف مقابل پای میز مذاکره میآیند که خیلی زود مشخص میشود که آیا این فرضیات درست هستند یا نه.
در اینجا 4 فرضیه اشتباه را که باعث شد همه تصور کنند این بار امکان حصول توافق جامع وجود دارد، عنوان میکنیم:
1) نقش روحانی و ظریف
رئیسجمهور و وزیر امور خارجه ایران میانهرو هستند، اما این یک واقعیت است که آنها برای آمریکا کار نمیکنند. ایران کشور مستقلی است و هویت سیاسی واقعی با عقاید مختلف دارد.
روحانی با شعار «تدبیر و امید» به ریاستجمهوری رسید و حتی مقالهای با عنوان «زمان تعامل» در روزنامه واشنگتن پست نوشت.
اما باید دانست که ایران خط قرمزهایی دارد که هیچیک از نمایندگان ایران از آن عبور نمیکنند. سپتامبر امسال، ظریف با حضور در «شورای روابط خارجی» آمریکا گفت: «البته در ایران نظرات متفاوت است و مردم نیز نظرات مختلفی دارند. اما سیاست خارجی ما واحد است و به همین دلیل سیاست خارجی ما توسط رهبر تعیین میشود تا منازعات داخلی بر سر آن وجود نداشته باشد.»
بنابراین، نباید فراموش کرد که روحانی و ظریف، مانند همتایان سابق خود، به اصول و خط قرمزهای کشورشان پایبند هستند.
2) ایران نیازمند توافق است
مطمئنا، اما به چه قیمتی؟ در هر مذاکرهای، رسیدن به توافق نه تنها به فوریت نیاز دارد، بلکه هر دو طرف یک زمانسنجی دارند که بسیار هماهنگ پیش میرود. از نظر آمریکا، مفهوم زمان در فواصل چهار و هشتساله سنجیده میشود که انتخابات و دیپلماسی آن را هدایت میکند. برای ایرانیها این زمانسنجی منعطفتر است. بخشی از این انعطافپذیری به این واقعیت مرتبط است که ایران اگرچه تحت فشار است، اما ظرفیت قابل توجهی برای مقاومت در برابر فشارهای اقتصادی و سازگاری با اعمال تحریمها و کاهش قیمت نفت دارد. ممکن است تحریمها باعث شده باشد ایران پای میز مذاکره بیاید، اما این بدان معنا نیست که به هر قیمتی حاضر به توافق باشد. تهران در یافتن راههای گریز برای کاهش اثر تحریمها هوشمندانه عمل کرده و مفهوم «اقتصاد مقاومتی» که از سوی رهبری عالیقدر ایران مطرح شده کاربرد زیادی دارد. روزنامه نیویورک تایمز در ماه اوت گزارشی منتشر کرده بود مبنیبر اینکه جمهوریاسلامی با وجود تحریمها راهی برای صادرات فرآوردههای نفتی به چین و دیگر کشورهای آسیایی یافته است. آمار گمرک ایران نشان میدهد این کشور در ماههای اخیر روزانه 525 هزار بشکه نفت فوق سبک صادر کرده که بیش از دو برابر میزان صادرات در سال گذشته بوده است.
همچنین براساس آمار گمرک،ایران در سه ماه گذشته، 5/1 میلیارد دلار تجارت خارجی داشته که برای کشوری که تحت تحریم است آمار بدی به شمار نمیرود. به علاوه، تهران و مسکو اخیرا چارچوبی را برای آغاز قرارداد 20 میلیارد دلاری تهاتر نفت با کالا تعیین کردهاند.
اینها نشانههای جدیدی هستند مبنی بر اینکه اقتصاد ایران در حال گرفتن جان تازهای است؛ اگرچه این روند به کندی صورت میگیرد. طبق اعلام شبکه CNBC، در سه ماهه دوم سال 2014 «تولید ناخالص داخلی(GDP) ایران برای اولین بار در بیش از دو سال گذشته رشد مثبت داشته و 5/2 درصد افزایش یافته است.»
3) غرور ملی مهمتر از منافع است
شاید این گونه باشد، اما برای ایرانیها غرور ملی را نمیتوان راحت معامله کرد. برخی اسناد داخلی آژانس بینالمللی انرژی اتمی نشان میدهد که ایران از سال 1984 بهدنبال انرژی هستهای بوده و آن را یکی از راههای تضمین قدرت خود در برابر دشمنان میداند. اکنون بعد از یک دهه مذاکرات هستهای ناکام، ایران همان راه را دنبال میکند و بر برنامه هستهای «غیرنظامی» تاکید دارد. افتخار برنامه هستهای ایران به خیابانهای این کشور نیز رسیده است. تقریبا دوسوم شهروندان ایرانی یا به عبارتی 63 درصد آنها در نظرسنجی موسسه تحقیقاتی گالوپ در سال 2013 که پرسیده بود آیا ارزش دارد ایران برنامه هستهای خود را ادامه دهد یا نه، پاسخ مثبت داده بودند. این روایت توضیح میدهد که چرا تهران انتخاب کرده با وجود بار سنگین تحریمها به راه خود ادامه دهد. ارزیابی موسسه کارنگی در سال 2013 نیز نشان میدهد برنامه هستهای ایران به تنهایی بیش از 100 میلیارد دلار بهدرآمد نفتی و سرمایهگذاری خارجی این کشور ضرر وارد کرده است. اگر از این منظر نگاه کنیم، باید گفت قبل از آخرین دور تحریمهای صادرات نفت در سال 2012، «سرویس تحقیقاتی کنگره» ارزیابی کرده بود درآمد نفتی ایران «حدود 20 درصد GDP، حدود 80 درصد درآمدهای ارزی و حدود 50 درصد درآمدهای دولت این کشور را تامین میکرد.» مطمئنا این ارقام اکنون در اقتصاد ایران خلاء ایجاد کردهاند، اما در اراده ایران برای رسیدن به ظرفیت غنیسازی اورانیوم در سطح صنعتی تغییری ایجاد نمیکنند.
4) تحولات همیشه مناسب هستند
این بار اینگونه نبود. گاهی شما از چیزی که میخواهید دست میکشید، نه چیزی که به آن نیاز دارید.
مذاکرهکنندگان آمریکایی امید داشتند یک نقطه میانهای بیابند که بتوانند در آن نوعی منافع متوازن مورد نیاز برای یک توافق پایدار را ایجاد کنند. ممکن است اینگونه باشد که محدودیتهای سیاست داخلی - بهخصوص اکنون که کنگره بهدست جمهوریخواهان افتاده - رسیدن به توافق را غیرممکن سازد. اما موضوع اساسیتری که وجود دارد یک «گسستگی استراتژیک» است. غرب نمیتواند جلوی برنامه هستهای ایران را بگیرد، بنابراین تلاش میکند از طریق خرید زمان آن را محدود کند. ایران نیز تلاش میکند تا حدممکن ظرفیت غنیسازی خود را حفظ کند و در حین حال از شدت فشارهای اقتصادی بکاهد. به همین منظور، ایران نیز با زمان بازی میکند. واقعیت این است که هیچ وضعیت بیپایانی، نه برای برنامه هستهای و نه برای کاهش تحریمها وجود ندارد. بنابراین هر توافق جامعی در بهترین وضعیت، موقت خواهد بود. در چنین محیط سیاسی پرتردیدی، این موضوع منطقی نخواهد بود، فارغ از اینکه مذاکرهکنندگان چقدر معتدل باشند و حسننیت داشته باشند. حقیقت این است که ایران میداند چه میخواهد: حفظ ظرفیت غنیسازی اورانیوم تاحدممکن و رهاسازی خود از رژیم تحریمها. در مورد آمریکا نیز همینطور است. به همین دلیل سخت است باور کنیم که این مشکل در ششماه آینده نیز حل شود.