چگونه شانزده آذر در این قاب به تصویر کشیده شد؟

  • ۱۵۴

بسیاری از وقایع تاریخی در موقعیت زمانی و مکانی رخ داده‌اند که تصویری از آنها موجود نیست و یکی از همین وقایع، کشتار دانشجویان در روز شانزدهم آذر است؛ اتفاقی که به عنوان روز دانشجو همواره گرامی داشته می‌شود و مدتی پیش بر اساس گزارش‌های تاریخی بازسازی تصویری شد اما آیا این بازسازی تاریخی می‌تواند تصویر دقیقی از آنچه رخ داده، پیش روی مخاطب امروزی قرار دهد؟

فروغ فرخزاد – ۲۴ بهمن ۱۳۴۵ – تهران

بازسازی تصاویر تاریخی اتفاق تازه‌ای نیست اما بازساری وقایع تاریخی که درباره آنها هیچ تصویری وجود ندارد، رویکرد نسبتاً تازه‌تری است و در ایران نیز کاملاً اتفاق نوعی است؛ حرکتی که آزاده اخلاقی درباره مرگ‌های برخی چهره‌ها و اشخاص در دهه‌‌های اخیر ایجاد کرده و در نهایت آثاری خلق کرده که بنابر روایت‌های تاریخی مورد توجه قرار گرفته، نزدیک‌ترین تصویر قابل ثبت از اصل واقعه است.

این مجموعه عکس که مدتی پیش در گالری محسن به نمایش درآمد و جنجال‌هایی را نیز در پی داشت، «به روایت یک شاهد عینی» نام گرفته است؛ روایت‌هایی از مرگ‌هایی تراژیک. از اعدام جهانگیرخان صوراسرافیل و واقعه‌ ۱۶ آذر گرفته تا صحنه‌ تصادف فروغ فرخزاد و مرگ علی شریعتی و از درگذشت آیت الله طالقانی و محمد مصدق گرفته تا مرگ فرخی یزدی و غلامرضا تختی و البته شهادت مهدی باکری.

چگونه شانزده آذر در این قاب به تصویر کشیده شد؟
نحوه ثبت و درنهایت مونتاژ تصویر بازسازی حادثه 16 آذر


روایت «شانزده آذر»، یکی از تصاویر منحصر به فردی است که آزاده اخلاقی و همکارانش خلق کرده‌اند. این تصویر که بر اساس خاطرات یک پزشک عوضی نوشته غلامرضا شریعت‌رضوی و گزارش پزشکی قانونی از نحوه‌ شهادت سه دانشجوی دانشکده‌ فنی دانشگاه تهران منتشره در روزنامه‌ اطلاعات ۱۷ آذر ۱۳۳۲ ترسیم شده، بسیار دقیق و مطابق با همین روایت‌ها است، هرچند شاید تفاوت هایی با اصل ماجرا داشته باشد.

بر اساس این روایت: «وسط زنگ دوم حدود ساعت ده صبح، زنگ نابهنگام دانشکده بلند شد و ما هم مثل همه‌ی هم‌کلاسی‌ها بیرون ریختیم و باخبر شدیم که در کلاس دوم راه و ساختمان در حالی که مهندس شمس ملک‌آرا مشغول تدریس بوده‌اند ناگهان در کلاس باز می‌شود و دو سرباز مسلح و افسر فرمانده‌شان وارد کلاس می‌شوند و به طرف پنجره‌ی کلاس می‌روند و دو دانشجو را که در کنار پنجره نشسته بودند نشان داده و به فرمانده‌شان می‌گویند دو نفری که برای ما شکلک درآورده و ما را مسخره کرده‌اند همین دو نفر بودند. 

فرمانده دستور دستگیری آن‌ها را می‌دهد. [...] دانشجویان را کشان‌کشان به خارج از کلاس می‌برند و مهندس شمس جریان را به گوش رییس دانشکده می‌رساند که ایشان هم دستور زدن زنگ دانشکده را به عنوان اعتراض به این عمل می‌دهد که یکی از دانشجویان کلاس روی میز می‌رود و با دادن شعار مرگ بر حکومت نظامی فریاد می‌زند: «در خفقان حاکم بر دانشگاه و در زیر چکمه های سربازان مسلح که نمی‌توان درس خواند». 

کتاب‌هایش را به اطراف پرت کرده به طرف در کلاس می‌رود و سایر دانشجویان هم‌ز‌مان با خوردن زنگ، کلاس را ترک کرده در کریدور مرکزی دانشکده شروع به تظاهرات کرده با دادن شعارهای مرگ بر حکومت نظامی، مرگ بر شاه، مرگ بر زاهدی دیکتاتور و درود بر مصدق، آزادی دوستان دستگیرشده‌شان را می‌خواستند. محوطه‌ دانشکده هم که پر از سربازان تفنگ به دست بود، فرمانده‌ نظامیان با بلندگو به دانشجویان معترض دستور خروج از دانشکده را داد ولی دانشجویان به دستور او اعتنایی نکرده شعار مرگ بر شاه، مرگ بر شاه را ادامه دادند. 

محمد فرخی‌یزدی – ۲۵ مهر ۱۳۱۸ – زندان قصر، تهران

فرمانده با بلندگو دانشجویان را تهدید به تیراندازی کرد ولی کسی باور نمی‌کرد که در دانشگاه بر روی دانشجویان آن هم در محوطه و سالن دانشکده و در محیط سربسته، تیراندازی کنند. ولی گویا فرمانده قبلاً دستور تیراندازی داشت و ناگاه صدای شلیک گلوله‌ها با فریادهای مرگ بر شاه.

دانشجویان در اثر حمله‌ی ناگهانی سربازان به هم خورد و آن‌ها که سالم بودند کمک کردند که رفقای مجروح و تیرخورده خود را که قادر به حرکت بودند از صحنه خارج کنند که به چنگ سربازان نیفتد و چند تن از دانشجویان هم با سربازان درگیر شده و یا نقش بر زمین شدند. و آذر یکی از چند نفری بود که پس از اصابت تیر به سینه و شانه‌اش با سربازی درگیر شد که او هم با نیزه، ران راست پای آذر را شکافت و آذر سرنگون شد و با وجود خون‌ریزی شدید، فریاد مرگ بر شاه او آهسته ولی خاموش نشد.

در کف سالن خون مجروحان با آب رادیاتورهای سوراخ‌شده در اثر تیراندازی مخلوط شد و به طرف پله‌های زیرزمین راه افتاده و منظره‌ی وحشتناکی به وجود آمده بود. ما با بقیه دوستان که زنده بودیم فرار کردیم.

علت فوت سه نفر دانشجویان دانشگاه از طرف اداره‌ پزشکی قانونی چنین تشخیص داده شده است:

۱. مصطفی بزرگ‌نیا دانشجوی دانشکده‌ی فنی بر اثر یک گلوله که از طرف راست سینه وارد شده و از زیر بغل چپ او خارج گردیده فوت کرده است. بر اثر این گلوله استخوان بازوی وی به کلی خرد شده و خون‌ریزی زیاد باعث مرگ وی گردیده است. بر پشت شانه‌ی راست مقتول نیز اثر زخم سرنیزه دیده می‌شود که تا ۱۵ سانتیمتر زیر پوست فرو رفته بود.

سهراب شهید ثالث – ۱۰ تیر ۱۳۷۷ – شیکاگو

۲. شریعت‌رضوی دانشجوی مقتول دیگر فقط به علت زخم سرنیزه فوت کرده است. سرنیزه استخوان ران راست وی را به کلی خرد کرده و شریان‌ها را پاره نموده و در نتیجه‌ی خونریزی زیاد مجروح درگذشته است. یک گلوله نیز به دست راست وی اصابت کرده که جلدی بوده و نمی‌توانسته باعث مرگ باشد.

۳. مقتول دیگر احمد قندچی نام دارد و به علت اصابت گلوله‌ای که وارد شکم وی گردیده و احشا داخلی را پاره نموده درگذشته است. دیروز و امروز اداره‌ی پزشکی قانونی با حضور نماینده‌ی دادسرای نظامی اجساد را معاینه کرد ولی هنوز گزارش رسمی در این زمینه تهیه نگردیده است.»

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.
hansen_html_code