-
دوشنبه, ۳ آذر ۱۳۹۳، ۰۹:۵۶ ق.ظ
-
۱۹۱
«فیلمفارسی نوعی از فیلمسازی است که با تیتراژهای درشت و خشن و بد هیبت آغاز می شود و در طول فیلم، بی اعتنا به اصول ساختاری سینما، شعار «بزن بر طبل بی عاری که آن هم عالمی دارد» را سر می دهد و در انتها، پس از آنکه کلمه «پایان» از عمق صحنه حرکت می کند و سپس تمام پرده را می پوشاند، تماشاگر را به این نتیجه می رساند که «بدی» بد است و «خوبی» خوب؛ بنابراین بهتر است همه آدم ها «بد» نباشند و «خوب» باشند!»
اینها تکه ای از مقاله مفصل «فیلمفارسی چیست؟» حسین معززی نیا در کتابی به همین نام است؛ کتابی که یکی از جدی ترین و تحلیلی ترین مقاله هایش درباره فیلمفارسی را فریدون جیرانی نوشته. باورش سخت است اما واقعیت دارد؛ اینکه آخرین دستپخت مجری سابق هفت در پشت دوربین - که مدتی است در معجونی به نام «خواب زده ها» اکران شده - خودش یک فیلمفارسی کامل محسوب می شود و تقریبا تمام عناصر این «گونه» از فیلمسازیِ صددرصد اینجایی ما را با خود دارد.
اینکه چه شده که آقای کارگردان بعد از فیلم تلخ و پر حاشیه «من مادر هستم» سر از چنین اثری درآورده، موضوع این نوشتار نیست! اینجا فقط سعی کرده ایم «پارامترهای تشکیل دهنده» فیلمفارسی را با هم مرور کنیم و به دنبال هر کدام شان در خواب زده ها بگردیم. ذکر این نکته ضروری است که در نگارش این مطلب، از محتویات «فیلمفارسی چیست؟» استفاده شده است.
1- تم اصلی قصه
کفش سوراخ، بنز گولاخ
فیلمفارسی ها همیشه در قصه هایشان، سراغ درون مایه هایی ساده، کهن الگویی و کلیشه ای می روند که به سطحی ترین و پیش پا افتاده ترین شکل ممکن پرداخت می شوند. «تقابل فقیر و غنی» یکی از محبوب ترین درونمایه ها برای فیلمفارسی سازان است. اینکه پول نه تنها خوشبختی نمی آورد بلکه همیشه با نکبت و شوربختی همراه است و همه ثروتمندان در زندگی خود، با درد و رنجی بزرگتر از صفرهای حساب بانکی شان دست و پنجه نرم می کنند.
«خواب زده ها» از این قاعده مستثنا نیست. فیلم، قصه کارخانه دار میانسال و «خرمایه»ای (فرهاد اصلانی) را روایت می کند که یک شب، مادر مرحومش (اکبر عبدی) به خوابش می آید و به او هشدار می دهد اگر ظرف 24 ساعت، از فرزند کارگر اخراجی مرحوم شده اش رضایت نگیرد، می میرد.
دختر جوان و زیبایی (ساره بیات) که زندگی فقیرانه و پرمکافاتی دارد اما سعی می کند با آبرو سر کند و حالا قرار گرفتن در چنین موقعیتی او را به وسوسه پولدار شدن می اندازد.
2- شخصیت پردازی
من شما رو جایی ندیدم؟!
شخصیت ها در فیلمفارسی، هیچ وقت از حد تیپ های آشنا، تکراری و نخ نما شده فراتر نمی روند و هرگز بُعد و عمقی پیدا نمی کنند. قرار هم نیست بکنند. مخاطب ساده گیر و سهل انگار این قبیل آثار، علاقه ای به کار کشیدن از سلول های خاکستری اش ندارد و هر چه میزان پروسس مغزی اش کمتر باشد، راحت تر با فیلم ارتباط می گیرد. به قول یکی از رفقا، «غایت چنین فیلم هایی، جذب شدنشان در همان عنبیه مخاطب است.»
در فیلم آخر جیرانی هم با چنین شخصیت هایی مواجه ایم. مرد ریاکار، دروغگو، پولدار، کمی مشنگ و هوس باز (کلیشه ای که بارها توسط شریفی نیا روی پرده نقره ای سینماهای کشور جان گرفته)، دختر معصوم و فقیر و زبر و زرنگ (چیزی شبیه «ستایش»، یا از آن بهتر صحرا در «پاییز صحرا»)، زن ساده لوحی که گول زبان بازی ها و تیپ مکش مرگ مای جوانکی رند و ناقلا را خورده (شقایق فراهانی) و خاله جانی شیرین و پر حرف و بامزه، که نقش نمک پاش داستان را بازی می کند و هر جا کارگردان کم می آورد، مجبور است بی دلیل و بی هدف وارد قصه شود و تماشاچی را چند دقیقه ای بیشتر در سالن نگه دارد.
متفاوت ترین و پیچیده ترین (!) شخصیت فیلم، جوان رپر و نامزد همان زن ساده لوح (صابر ابر) است؛ کاراکتری که از آرایش مو و صورت و لباس ها و زیورآلاتی که به گل و گردنش آویخته، می شود حدس زد با خودش چند چند است و شگفتا که این شناخت سطحی مان از او تا پایان فیلم، دستخوش هیچ تغییری نمی شود!
3- پیام
مفید و آموزنده بود
«فیلمفارسی ها ... در نهایت ذهن عوام الناس را به یک نتیجه گیری اخلاقی پیش پا افتاده معطوف می کنند تا چیزی که بعدا به نام پیام فیلم مشهور می شود، بتواند وجود این حد از ابتذال را توجیه کند و تماشاگر با قبولاندن این نکته به خودش که فیلم «آموزنده»ای دیده، دغدغه ای بابت تماشایش نداشته باشد. اخلاقی بودن فیلمفارسی، سوءاستفاده از پوسته و لعابی از مفهوم اخلاق است که صرفا به صورت مبتذل و سخیف اندرزهای کوچه بازاری بسنده می کند.» (حسین معزی نیا - «فیلمفارسی چیست؟»)
خواب زده ها هم مثل تمام فیلمفارسی های دیگر، فیلمی «آموزنده» است. ما در پایان این فیلم نتیجه می گیریم که پول و ثروت فراوان، جز غرق شدن در فساد و گناهی و تباهی حاصلی ندارد و انسان هایی که به واسطه جیفه و حطام بی ارزش دنیا، به یکدیگر نزدیک شده اند، رفاقت ها و صمیمت هایی پوچ و توخالی دارند که «عشق نبود، عاقبت ننگی بود».
واقعا وقتی قرار است انسان آخرش نیست و هلاک بشود، پس این همه حرص و طمع برای چیست؟ آخر این دنیا مگر سرای کیست؟ اوج این پیام جالب و عمیق حقنه می شود و صحنه حضور بیات در پارتی شبانه رپرهاست؛ وقتی روح مادر مرحومش مثل وجدان شیرفرهاد برش نازل شده بیده (!) و او را به چالش می کشد که دخترم، این بود قرار ما؟
4- تصادف
ا... چه جالب! اینا هم اومدن!
طلبکار بیات، «تصادفا» فردای همان روزی که اصلانی خواب مرموزش را دیده، برای جلبش با مامور به در خانه می آید. بیات و فراهانی «تصادفا» با هم به اتاق اصلانی می رسند. اصلانی و بیات «تصادفا» به همان رستورانی می روند که ابر آنجا منتظر است. ماموران نیروی انتظامی «تصادفا» همان شبی که بیات به مهمانی بچه ها پیوسته، به آنجا می ریزند. کل قضیه مهمانی گرفتن در چنان شبی که اصلانی باید در هول و ولای رضایت گرفتن از بیات، مثل اسپند روی آتش آرام و قرار نداشته باشد که حتی تصادفی هم نیست و بی هیچ منطق و پیرنگی، «هویجوری» توی فیلم گنجانده شده.
اصولا پیرنگ، به معنای روابط علی - معلولی در فیلمنامه و اینکه دلایل و انگیزه های هر پیشامد داستان یا هر تصمیم شخصیت ها را بدانیم و بشناسیم، در فیلمفارسی ها محلی از اعراب ندارد و جایش را به تصادف های فراوان و دلبخواهی می دهد که دست نویسنده/ کارگردان را برای فرار از هر بن بستی باز می گذارد و به او این امکان را می دهد هر وقت کم آورد، تصادفا دو واقعه را با یکدیگر همزمان کند تا خیال همه راحت شود.
اگر آخر خواب زده ها، می فهمیدید بیات و ابر خواهر و برادر و هر دو بچه های اصلانی هستند، تعجب می کردید؟ اصلا چنین فیلمی جایی برای متعجب شدن برای کسی می گذارد؟
5- عناصر تماشاگرپسند
عشق و کباب
به نظرتان فیلمی را که قصه ای تکراری با پرداخت دم دستی و سطحی و شخصیت هایی آبکی و کلیشه ای دارد و می خواهد پیام گل درشتش را به شعاری ترین شکل ممکن در ما عرضه کند، چطور می توان تحمل کرد؟ اینجاست که پای عناصر تماشاگرپسند فیلمفارسی وسط کشیده می شود. در سینمای قبل از انقلاب این کار خیلی ساده بود.
استفاده از روابط عاطفی بی پروا و غلیظ، خشونت فراوان و آواز، جور تمام عناصر مبتذل و سخیف پیش گفته را به دوش می کشید. در فیلمفارسی های بعد از انقلاب اما این کار سخت تر شده است و باید طوری جذابیت ایجاد کرد که فیلم پروانه نمایش بگیرد.
خواب زده ها هم در حد بضاعت سازندگانش، زورش را برای این کار زده؛ شوخی های «هارش» و «ملو»ی نامتعارف، کاراکتر مرد هوس باز و جوان رپر و اجرای موسیقی زیرزمینی، پارتی پر «دوپس دوپس» شبانه، گفتگوی شبه عاشقانه «تنانه» طور جلوی استخر، آرایش غلیظ و بهره گیری از صور جمیله و دست آخر، حضور عبدی در هیات دو زن، که انصافا جلوی بعضی بداهه پردازی هایش - مثل صدا کردن شخصیت «دیازپام» (ابر) با خطاب «آقای قورص»! - نمی توان مقاومت کرد و نخندید. همین تیرها در ترکش خالی جیرانی و فیلمنامه نویسانش بوده که فروش 800 میلیونی خواب زده ها تا این لحظه را رقم زده وگرنه...
6- بازی ها
یه ذره شلوغ کن، خودش درمی آد
هر شش بازیگر اصلی خواب زده ها (اکبر عبدی، فرهاد اصلانی، ساره بیات، صابر ابر، شقایق فراهانی و ملیکا شریفی نیا) حداقل یک بار نامزد سیمرغ بلورین جشنواره فجر بوده اند؛ و دوتای اول برنده این جایزه هم شده اند (تازه بیات و شریفی نیا، سابقه بردن دیپلم افتخار این جشنواره را در کارنامه دارند) اما غیر از تیپ شیرین عبدی که آن هم به نوعی، ترکیب و تکراری از نقش هایش در «آدم برفی» میرباقری و «خوابم می آد» عطاران است، همگی دراین فیلم یکی از بدترین بازی های دوران حرفه ای شان را به نمایش گذاشته اند.
از بیات و ابر و فراهانی مدت هاست بازی متفاوت و ماندگاری ندیده ایم اما حتی بازیگر پخته و هنرمندی مثل اصلانی که در ضعیف ترین فیلم ها باز چیزی برای رو کردن داشته، اینجا - به قول بهرام خان شفیع - «هر چی که زده» (مثل صحنه رقصش در اواخر فیلم) «به در بسته زده». این نکته هم بی ارتباط به آن روح فیلمفارسی وار آخرین کار جیرانی نیست.
بازیگری در فیلمفارسی، غیر از اغراق و تلاشی ساده و اندک برای نمایش گل درشت و غلو شده احساسات سطحی آدم های داستان جلوی دوربین به چیز دیگری احتیاج ندارد و نتیجه هم هیچ وقت کار درخشانی از آب درنمی آید. وقتی چنته شخصیت ها در پرداخت ظرایف و جزییات مطلقا خالی است، از بازیگر چه توقعی می توان داشت؟
7- تحول شخصیت ها
سرش به سنگ خورد
گفتیم که فیلمفارسی ها، همیشه از ضعف مفرط پیرنگ رنج می برند و نقش مهم این عنصر را به تصادف های بی اساس و بی منطق واگذار می کنند. این مسئله، بخصوص در پایان بندی این قبیل فیلم ها خودش را نشان می دهد.
آدم ها به طرفه العینی، به واسطه یک اتفاق ساده و کوچک که نه نسبتی با دنیای واقعی و روزمره مردم دارد، نه در منطق جهان داستانی قابل پذیرفتن است، متنبه می شوند، از مکافات و عاقبت اعمال شان آگاهی می یابند و یکسره به مسیری دیگر پا می گذارند. همه چیز اینقدر ناگهانی و سریع اتفاق می افتد که حتی بیننده ای که به جای عنبیه، از بصل النخاع برای تحلیل روابط و اتفاقات فیلم بهره می گیرد هم حق دارد از خودش بپرسد: «اگه همه چیز اینقدر ساده بود، پس اصلا یارو چرا از اول اینطوری نشد؟»
خواب زده ها هم در جمع بندی و داستان و رسیدن به نقطه پایان، به همین منوال عمل می کند. هر چند انتهای فیلم نسبت به فیلمفارسی های کلاسیک و آشنایی که در سینمای قبل و بعد انقلاب سراغ داریم، به نوعی «پایان باز» محسوب می شود، و به دقت و قطعیت نمی توان گفت هر کدام از شخصیت ها، در آخر به کجا رسیده اند و چه سرنوشتی در انتظار آنهاست. از این لحاظ شاید بتوان نام فریدون جیرانی را به عنوان سازنده اولین «فیلمفارسی پست مدرن» تاریخ سینمای ایران ثبت کرد!