با شبیه‌ترین مردم به پیامبر (ص) چه کردند؟

  • ۴۸۵

درباره بسیارى از اصحاب، مخصوصا جوانان، روایت‏ شده که وقتى براى اجازه گرفتن نزد حضرت مى‏‌آمدند، حضرت به نحوى تعلل مى‏‌کرد (مثل داستان قاسم که مکرر شنیده‏‌اید) ولى وقتى که على اکبر مى‏‌آید و اجازه میدان مى‏‌خواهد، حضرت فقط سرشان را پایین مى‏‌اندازند و جوان روانه میدان شد...

با شبیه‌ترین مردم به پیامبر (ص) چه کردند؟

شب و روز هشتم ماه محرم بنابر سنت تاریخی به حضرت علی اکبر فرزند رشید امام حسین (ع) تعلق دارد؛ جوانی که خلقاً و خلقاً شبیه‌ترین مردم زمان به پیامبر (ص) بود اما لقمه‌های حرام چشم اشقیا را کور کرده بود تا فرزندان رسول خدا را با خون رنگین کنند و این جوان رشید نیز اینچنین در خیل شهدای کربلا جای گرفت و در مسیر حق در اوج مظلومیت به شهادت رسید.

در مورد زندگانی حضرت علی اکبر(ع) نیزاختلاف است مثلا سن ایشان را برخی زیر20سال وبرخی 25 یا 27 یا 29 سال نوشته اند. ایشان چهره ای نورانی و پیشانی پهن داشتند که موهای ایشان از روی نرمه ای گوش بیشتر نبوده است. این خصوصیات ظاهری ایشان است که خصوصیات ظاهری برای ما نسبت به خصوصیات اخلاقی از درجه اهمیت کمتری برخوردار است.با شبیه‌ترین مردم به پیامبر (ص) چه کردند؟

در وصف فضایل حضرت علی اکبر(ع) همین بس که دشمنان مدحش کردند چه رسد به دوستان. مورخین نقل کرده‌اند زمانی که لشکرعمر سعد چهره حضرت را دیدند گفتند: فتبارک الله احسن الخالقین. این قدر حضرت علی اکبر شبیه پیامبر(ص) بودند که لشکر عمر سعد گمان کردند پیامبر(ص) است که حضرت علی اکبر(ع) فرمود: «انا علی بن الحسین بن علی(ع)» و بعد بحث ولایت و توحید را عنوان کرد و فضایل امام حسین(ع) را توصیف فرمود.

فضایل حضرت علی اکبر(ع) به قدری بود که در زیارت عاشورا به ایشان سلام داده شده است: «السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین» لفظ علی بن الحسین اشاره به وجود با برکت حضرت علی اکبر(ع) دارد و قبر حضرت نیز پایین قبرامام حسین(ع) است.

حضرت علی اکبر(ع) از نظر اخلاق هم شبیه ترین فرد به پیامبر(ص) بوده است. از نظر منطق هم شبیه ترین فرد به پیامبر(ص) بوده است. گفتار پیامبر به فرموده قرآن از روی هوای نفس نبوده امام حسین در وصف علی اکبرفرمود: «علی اکبر شبیه ترین فرد از نظر گفتار به پیامبراست یعنی ماینطق علی الهوی (بدون هوای نفس)است» و درادامه فرمود: «وکنااذاشفقناالی بنیک نظرناالی وجهه / خدا این پسر را با این ویژگی به میدان می فرستم هرگاه دلمان برای پیامبرتنگ می شد، به جمال او نگاه می کردیم.»

حضرت علی اکبر(ع)چنان مقام ویژه ای نزد امام حسین (ع) داشت که ایشان علی رغم آنکه هیچ گاه نفرین نکرده بود، بعد از شهادت حضرت علی اکبر(ع) بر لشکریان یزید نفرین کرد و فرمود: «قطع الله رحمک» و نفرین کرد که خدا عمرسعد را مقطوع النسل کند.

نوشته‏‌اند تا اصحاب زنده بودند، تا یک نفرشان هم زنده بود، خود آنها اجازه ندادند یک نفر از اهل بیت پیغمبر، از خاندان امام حسین، از فرزندان، برادر زادگان، برادران، عموزادگان به میدان برود. مى‏‌گفتند اجازه بدهید ما وظیفه‌‏مان را انجام بدهیم، وقتى ما کشته شدیم خودتان مى‏‌دانید. اهل بیت پیغمبر منتظر بودند که نوبت آنها برسد.

وقتی آخرین فرد از اصحاب اباعبد الله شهید شد، یک مرتبه ولوله‏‌اى در میان جوانان خاندان پیغمبر افتاد. همه از جا حرکت کردند. نوشته‏‌اند: «فجعل یودع بعضهم بعضا» شروع کردند با یکدیگر وداع کردن، خداحافظى کردن، دست‏ به گردن یکدیگر انداختن، صورت یکدیگر را بوسیدن.

از جوانان اهل بیت پیغمبر اول کسى که موفق شد از اباعبد الله کسب اجازه کند، فرزند جوان و رشیدش على اکبر بود. این جوان خدمت پدر آمد و گفت: «پدر جان! به من اجازه جهاد بده.» درباره بسیارى از اصحاب، مخصوصا جوانان، روایت‏ شده که وقتى براى اجازه گرفتن نزد حضرت مى‏‌آمدند، حضرت به نحوى تعلل مى‏‌کرد (مثل داستان قاسم که مکرر شنیده‏‌اید) ولى وقتى که على اکبر مى‏‌آید و اجازه میدان مى‏‌خواهد، حضرت فقط سرشان را پایین مى‏‌اندازند و جوان روانه میدان شد.

با شبیه‌ترین مردم به پیامبر (ص) چه کردند؟


مورخین اجماع دارند که جناب على اکبر با شهامت و از جان گذشتگى بى نظیرى مبارزه کرد. بعد از آن که مقدار زیادى مبارزه کرد، خدمت پدر بزرگوارش آمد-که این جزء معماى تاریخ است که مقصود چه بوده و براى چه آمده است؟

گفت: پدر جان‏«العطش‏»! تشنگى دارد مرا مى‏‌کشد، سنگینى این اسلحه مرا خیلى خسته کرده است، اگر جرعه‏‌اى آب به کام من برسد نیرو مى‏‌گیرم و باز حمله مى‌‏کنم. 

این سخن، جان اباعبد الله را آتش مى‏‌زند، امام معصوم مى‏‌گوید: پسر جان! ببین دهان من از دهان تو خشکتر است، ولى من به تو وعده مى‌‏دهم که از دست جدت پیغمبر آب خواهى نوشید. این جوان مى‏‌رود به میدان و باز مبارزه مى‏‌کند.

هنگام جنگ،این رجز را مى‏خواند که نشان دهنده روح بلند و درک عمیق اوست:

انا على بن الحسین بن على‏
نحن و رب البیت اولى بالنبى‏

تالله لا یحکم فینا ابن الدعى‏
اضرب بالسیف احامى عن ابى‏
ضرب غلام هاشمى عربى

مردى است ‏به نام حمید بن مسلم که به اصطلاح راوى حدیث است، مثل یک خبرنگار در صحراى کربلا بوده است. البته در جنگ شرکت نداشته ولى اغلب قضایا را او نقل کرده است. مى‏‌گوید: کنار مردى بودم. وقتى على اکبر حمله مى‏‌کرد، همه از جلوى او فرار مى‏‌کردند. او ناراحت ‏شد، خودش هم مرد شجاعى بود، گفت: قسم مى‏‌خورم اگر این جوان از نزدیک من عبور کند داغش را به دل پدرش خواهم گذاشت. من به او گفتم: تو چکار دارى، بگذار بالاخره او را خواهند کشت. گفت:خیر. على اکبر که آمد از نزدیک او بگذرد، این مرد او را غافلگیر کرد و با نیزه محکمى آنچنان به على اکبر زد که دیگر توان از او گرفته شد به طورى که دست‌هایش را به گردن اسب انداخت، چون خودش نمى‏‌توانست تعادل خود را حفظ کند.

در اینجا فریاد کشید: «یا ابتاه! هذا جدى رسول الله‏ / پدر جان! الآن دارم جد خودم را به چشم دل مى‏‌بینم و شربت آب مى‏‌نوشم.» اسب، جناب على اکبر را در میان لشکر دشمن برد، اسبى که در واقع دیگر اسب سوار نداشت. رفت در میان مردم. اینجاست که جمله عجیبى نوشته ‏اند: «فاحتمله الفرس الى عسکر الاعداء فقطعوه بسیوفهم اربا اربا»

پیکر على اکبر با شمشیرهاى دشمن قطعه قطعه شد. وقتى امام بر بالین او رسید که جان باخته بود. صورت بر چهره خونین على اکبر نهاد و دشمن را باز هم نفرین کرد: «قتل الله قوما قتلوک...» و تکرار مى‌‏کرد که: «على الدنیا بعدک العفا» و جوانان هاشمى را طلبید تا پیکر او را به خیمه گاه حمل کنند. على اکبر، نزدیک‌ترین شهیدى است که با حسین«ع» دفن شده است. مدفن او پایین پاى ابا عبد الله الحسین«ع» قرار دارد و به این خاطر ضریح امام، شش گوشه دارد.

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.
hansen_html_code