-
سه شنبه, ۶ آبان ۱۳۹۳، ۰۹:۴۰ ق.ظ
-
۳۲۱
نخستین تحریف ها درباره واقعه عاشورا و ریشه های آن، دلیل بازنگشتن امام به مدینه پس از آگاهی از خیانت کوفیان و منابع مورد تحقیق مقتل های عاشورایی را در پرونده خبرآنلاین در روز سوم محرم بخوانید.
گفت و گو با استاد محمود حکیمی، نویسنده و پژوهشگر تاریخ و معارف اسلامی
پرسش: تحریف واقعه عاشورا برای اولین بار از چه زمانی و توسط چه کسی آغاز شده است؟
پاسخ: تحریف واقعه عاشورا چند روز پس از آن روز تاریخی از طرف دستگاه حکومتی امویان آغاز شد و سال ها ادامه یافت. هدف امویان آن بود که قیام امام حسین(ع) را در حد یک شورش کور جلوه دهند و حتی شیعیان را بدنام سازند. مورخان طرفدار اموی نیز تلاش می کردند که امام را فردی جنگ طلب و خشونت خواه معرفی کنند.
پرسش: آیا این تحریف های اولیه مورد اعتراض افراد آگاه قرار می گرفت؟
پاسخ: بله، به عنوان مثال ابوعثمان عمروبن بحر جاحظ (255 ـ 158 هـ ق) در رساله کوتاهی جنایات معاویه را برشمرده و در مورد یزید نوشته است: «پس از معاویه از پسرش یزید جنایاتی به وقوع پیوست که تهاجم به شهر مکه و تخریب کعبه و شکستن حریم مدینه و کشتن حسین(ع) از آنها بود.» و در طول تاریخ بسیاری از علمای اهل سنت مخالف ابن تیمیه از تحریفات و جعلیات او مقالات بسیاری نوشتند.
پرسش: آنچه که گفتید درباره تحریفاتی بود که دشمنان اهل بیت انجام دادند، اما تحریفاتی که برخی دوستان نادان انجام می دهند با چه انگیزه ای است و از کجا نشات می گیرد؟
پاسخ: همان طور که مرحوم مطهری عنوان کرده اند، این گونه تحریفات بیشتر از تمایل آدم های عاشق به افسانه سازی و اسطوره پردازی ریشه می گیرد. برخی از علاقمندان تلاش می کردند که از امام حسین(ع) یک شخصیت غیرعادی بسازند. در حالی که اگر ما بخواهیم از امامان یک موجود فوق العاده بسازیم نمی توانیم بگوییم که آنان الگو و اسوه بوده اند و هستند. خداوند در قرآن کریم سخت تکیه دارد که پیامبر(ص) را یک انسان عادی مانند سایر انسان ها معرفی کند، جز آنکه به وی وحی می شود و امانتدار خداوند در القای وحی به مردم است. جهت این تأکید همین بوده است تا جلوی اسطوره شدن آن حضرت گرفته شود. اما متأسفانه انگیزه اسطوره سازی در مورد امام حسین(ع) و واقعه عاشورا بدانجا رسید که شمار سپاه دشمن را تا پانصدهزار نفر بالا ببرند. این تحریفات آن چنان توسط افرادی چون ملا حسین کاشفی صاحب کتاب روضه الشهدا رواج یافت که از قرن دهم هجری ساختن افسانه ها برای گریاندن هر چه بیشتر عزادارن امری عادی شد.
برگرفته از کتاب «سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا کربلا» نوشته آیت الله محمد صادق نجمی
آیا اگر سپاه حر امام حسین(ع) را آزاد می گذاشتند، ایشان به مدینه باز می گشت؟
امام حسین(ع) در منزل شراف و در اولین رویارویی با سپاه حربن یزید در سخنانی فرموده است: «مردم! اگر از خدا بترسید و بپذیرید که حق در دست اهل حق باشد موجب خشنودی خدا خواهد شد و ما خاندان محمد به ولایت و رهبری مردم شایسته تر و سزاوارتر از این ها (بنی امیه) هستیم که به ناحق مدعی این مقام بوده و همیشه راه ظلم و فساد و دشمنی با خدا را در پیش گرفته اند. اگر در این راهی که در پیش گرفته اید پافشاری کنید و از ما روی بگردانید و حق ما را نشناسید و فعلا خواسته شما غیر از آن باشد که در دعوت نامه های شما منعکس بود، من از همین جا باز می گردم.»
با توجه به این سخن امام این پرسش مطرح می شود که آیا امام حسین(ع) در صورتی که ممانعت سپاهیان حر نبود، و ایشان را آزاد می گذاشتند به مدینه باز می گشت و دست از قیام برمی داشت؟
باید پاسخ این سوال را از متن سخنان امام به ویژه از همین سخن آن حضرت که در منزل شراف بیان کرده است به دست آورد؛ زیرا از این سخن امام به وضوح پیداست که سخنان ایشان جنبه اتمام حجت دارد و برای قطع هر نوع عذر و بهانه از سوی آن گروه از مردم کوفه بوده است که آن حضرت این حقیقت را به صراحت بیان داشت: یعنی این سخنان من اتمام حجت است برای شما و رفع مسئولیت در پیشگاه خدا.
حسین بن علی(ع) با این بیان می خواهد به آنان تفهیم کند که آمدن من به شهر شما جنبه تهاجم و حمله به این شهر و مردم آن را ندارد و اگر کارگزاران بنی امیه برای به وجود آوردن جو مسموم، چنین تبلیغات سوئی راه بیندازند، کذب محض و خلاف واقع می باشد؛ بلکه این سفری است که طبق دعوت قبلی مردم کوفه انجام گرفته است.
اما اصل موضوع و مساله مبارزه یا انصراف و برگشت امام از آن منطقه بدان معنا نیست که اگر مردم کوفه از دعوت خویش منصرف شده باشند آن حضرت هم به خانه خود برمی گردد و دست از مبارزه برمی دارد؛ بلکه منظور آن حضرت این است که در صورت انصراف کوفیان از دعوت و وعده پشتیبانی و همکاری، ما هم به این شهر نمی آییم؛ اما اصل عدم بیعت با یزید بن معاویه و ادامه مبارزه با وی همچنان به قوت خود باقی است اگر چه به کشته شدن ما منجر شود. منتها این مبارزه اگر در کوفه، که مناسب ترین محل برای مبارزه است، نباشد در هر نقطه دیگری امکان پذیر است؛ زیرا اگر منظور امام غیر از این بود و اگر دستگاه حکومتی همین اندازه احساس می نمود که حسین بن علی(ع) نه تنها دست از مبارزه کشیده، بلکه قاطعیت خود را از دست داده و حالت شک و تردید بدو راه یافته است هیچ گاه حاضر نبود با آن حضرت درگیر شود؛ زیرا می دانست که این درگیری برای حکومت بنی امیه سنگین تمام خواهد شد.
درگیری سپاه یزید با امام و آن جنگ و خونریزی، دلیل محکم و روشنی است به عدم انصراف امام از مبارزه. گذشته از این، هر یک از سخنان امام از مدینه تا شهادت نیز دلیل و گواه دیگری است بر آن عزم راسخ و تصمیم قاطع و خلل ناپذیر.
او که می گوید:« برای مرد، کشته شدن در راه خدا افتخار است».
او که می گوید:« من به سوی مرگ می روم و مرگ بر جوانمرد ننگ نیست.»
او که می گوید:« هیهات که ما زیر بار ذلت برویم.»
او که می گوید:« نه دست ذلت به آنها می دهم و نه مثل بردگان از برابرشان می گریزم.»
او که می گوید:« شخصیتی مانند من هرگز با یزید شرابخوار بیعت نمی کند.»
او که می گوید:« به خدا سوگند! که به زیر بار پیمان حقارت بار آنها نخواهم رفت.»
آری، او که دیدش این است، به هیچ قیمت حاضر نیست از مبارزه ای که در پیش گرفته است و از هدفی که تعقیب می کند دست بردارد.
به اختصار این که، آزاد بودن امام از سوی مردم کوفه کوچک ترین اثر مثبت و منفی در اصل مبارزه آن حضرت نداشت، همان گونه که اصل دعوت آنان نمی توانست انگیزه و علت مبارزه و قیام آن حضرت باشد.
یک نکته اخلاقی بر اساس دروس عاشورایی آیت الله آقا مجتبی تهرانی
امام حسین(ع) با پیشنهاد بیعت برای حفظ جان، پس از شهادت همه یارانش چه کرد؟
در پرونده روز گذشته محرم خبرآنلاین، بخش هایی از دروس آقا مجتبی تهرانی (که روانش غرق رحمت الهی باد) درباره عزت امام حسین(ع) در واقعه کربلا منتشر شد که می توانید اینجابخوانید. در ادامه بخش دیگری از سخنان ایشان در این باره را می خوانید.
امام حسین، هم مفهوم حق را می گفت و هم مصداق آن را می آورد تا مطلب برای همه جا بیفتد که قضیه از چه قرار است. شما به سراسر حرکت امام نگاه کنید؛ حضرت از مدینه حرکت می کند و به مکه می آید؛ بعد از مدتی از مکه راه می افتد و به سمت کوفه می رود، با سپاه حر مواجه شده و مسیرش به کربلا می رسد و در آخر هم که در کربلا با آن وضع به شهادت می رسد؛ شما در تمام این سیر، حتی در یک جا هم نمی بییند که امام حسین اظهار شکست کرده باشد! هیچ گاه امام نزد خودش احساس ذلت نمی کرد. حتی بعضی ها نقل کرده اند که هر چه امام، باران بیشتری را از دست می داد و به شهادت نزدیک می شد، از نظر ظاهری خیلی سرحال تر و برافروخته تر می شد.
دلیل و زیربنای اینکه رفتار امام هیچ نشانی از ذلت و احتیاج به غیر خدا نداشت، این بود که حضرت برای رسیدن به عزت واقعی، حقیقتا از غیر خدا منقطع شده بود. حال این انقطاع، چه وقتی حاصل می شود؟ زمانی که امام به وظیفه اش عمل کند، نتیجه را به او واگذارد و به این واگذاری هم اعتماد داشته باشد که او بهترین نتیجه را برای کارش ترسیم خواهد کرد.
عزت توهمی چیست؟
از موجبات عزت، انقطاع درونی و اطاعت بیرونی است. کسی که مدام برای کسب عزت و جایگاه در نظر مردم، طبق نظر آنها عمل می کند، کم کم به سراغ ریاکاری و فریب کاری می رود تا اگر واقعا هم نتوانست رضایت حیوانی و نفسانی مردم را جلب کند، حداقل بر سر آنها کلاه بگذارد و آنها را استحمار کند. چون خواسته های نفسانی مردم، حد و مرز ندارد، هیچ کس نمی تواند نظر همه مردم را به صورت کامل جلب کند. لذا مجبور است آنها را نیز فریب دهد تا در دلشان همچنان جا داشته باشد. ببینید این مسیر چقدر شیطانی است! به همین جهت است که ما به این نوع عزت، می گوییم: «عزه توهمیه».
مومن نباید تحت ذلت و سلطه قرار بگیرد
بحث دیگری که درباره عزت و ذلت مطرح است این است که مومن حق ندارد، کاری کند که موجب ذلت او شود. آیا مومن می تواند کاری کند که از نظر ظاهری و یا باطنی ذلیل شود؟ یعنی آیا می تواند رفتاری داشته باشد که به واسطه آن، دیگران از او متنفر شوند؟! و آیا مخیر است کاری کند که تحت سلطه دیگران قرار بگیرد؟ اولا از نظر درونی، مطلب این است که مومن نباید کاری کند که دل ها از او متنفر شوند و دیگران از او زدگی پیدا کنند. یعنی جایز نیست که مومن، خود را خوار و ذلیل کند.
اما از نظر بیرونی مومن نباید سلطه غیر خدا را بپذیرد. مومن غیر از سلطه الهی، هیچ سلطه ای را نمی پذیرد. پس مومن هم از نظر بیرونی عزیز است و هم از نظر درونی. مومن باید هر دو را داشته باشد و لذا ذلت را نمی پذیرد؛ به کلمه «نمی پذیرد» دقت کنید؛ یک وقت می گوییم: به زور او را تحت سلطه دیگری قرار دادند، ولی او تا آخر این سلطه را نپذیرفت؛ و یک وقت می گوییم: تا دید شرایط عوض شده، تغییر جهت داد و قبول کرد که در برابر دیگری ذلیل باشد. این ها با هم فرق دارد.
گروه اول، هرچند که از نظر ظاهری تحت تسلط هستند، اما هیچ گاه از نظر قلبی این سلطه را نپذیرفته اند. مومن این گونه است. مثلا حضرت موسی بن جعفر(ع) نمونه آن است که گفته اند از هفت سال تا چهارده سال در زندان بوده است، هیچ گاه سلطه هارون را نپذیرفت و در زندان هم حقیقتا عزیز بود.
پیشنهاد بیعت به امام پس از کشته شدن تمام یارانش
امام حسین هم این درس را داد که مومن در هر شرایطی باید هم از نظر درونی و هم از نظر بیرونی عزیز باشد. حالا من بخشی از واقعه عاشورا را برایتان می گویم، تا ببینید کارهایی که امام حسین انجام می دادند، کاملا مطابق با معارف اسلامی بود. وقتی همه شهید شدند و امام تنها ماند، به حضرت پیشنهاد کردند که بیا و بیعت کن! گفتند: حالا که تو تنها مانده ای و یار و یاوری نداری که با آنان ازخود دفاع کنی، حداقل جان خود را حفظ کن! اما حضرت، پسر علی(ع) است! به آنها گفت: من تک و تنهایم؟ اشکالی ندارد؛ هر طور که می خواهد باشد، من در برابر شما سر فرود نمی آورم! نه مانند ذلیلان با شما بیعت می کنم و نه مثل سفلگان از جنگ با شما فرار می کنم. من پای حرف حقم ایستاده ام و تا آخرین نفس هم خواهم ایستاد! مومن باید این گونه باشد. هم عزت درونی را بخواهد و هم عزت بیرونی داشته باشد. هم از ذلت درونی گریزان باشد و هم از خواری بیرونی تنفر داشته باشد.
برگرفته از کتاب «پژوهشی در مقتل های فارسی» نوشته محمد علی مجاهدی
نویسندگان کتاب های مقتل از چه منابعی استفاده می کردند؟
مقاتل را به عنوان کتاب هایی شناخته ایم که به واقعه جانسوز کربلا می پردازند. در اینجا سعی داریم تا مفهوم و شیوه نگارش آنها کمی آشنا شویم. در کتب لغت، معانی مختلفی را برای مقتل ذکر کرده اند:
الف: محل قتل، جای کشتن، کشتارگاه، قتلگاه.
ب: جایی از بدن انسان یا حیوان که هرگاه ضربتی بدان وارد شود، شخص کشته گردد، مانند شقیقه.
ج: کتابی که درباره واقعه کربلا تالیف شده.
درباره معنای سومی که مرحوم دکتر محمد معین در فرهنگ فارسی از اصطلاح «مقتل» به دست داده اند، ذکر این مطلب ضروری است که موضوع بعضی از مقاتل ربطی به حادثه عاشورا ندارد و این امر نشان می دهد که در عرف، مقتل نگاری به هر گزارش مکتوبی که حاوی مطالبی پیرامون قتل و یا شهادت یکی از شخصیت های مطرح در تاریخ اسلام باشد، می توان مقتل گفت.
علامه شیخ اقا بزرگ تهرانی در «الذریعه» از چهارده مقتل نام می برد که دارای عنوان مشترک «مقتل امیرالمومنین» اند که به قلم علمای بزرگ اسلامی نگارش یافته است و نیز به اسامی کتبی برمی خوریم که از عناوین آنها می توان به موضوعی که مورد عنایت نویسندگان آنها بوده، پی برد. برای نمونه: « مقتل اولاد مسلم» از شیخ حسین عصفوری و «مقتل الحسن بن علی» از ابی مخنف.
ولی در ادب فارسی معنایی که از مقتل به ذهن متبادر می گردد ارتباط تام و تمام با وقایع عاشورا دارد و نظر مرحوم دکتر معین در معنای سوم مقتل در میان پارسی زبانان از دیرباز مورد عنایت بوده است.
اما منابع اولیه ای که مقتل نگاران سده های آغازین هجری به آن عنایت داشته و مقتل نگاران سده های بعد از حاصل زحمات آنان در نگارش آثار خود سود جسته اند عبارت اند از:
1.اخبار غیبی عاشورا: که مبتنی بر احادیثی است که پیش از وقوع حادثه خون نگار عاشورا از رسول گرامی اسلام، امیر مومنان علی، سلمان فارسی و دیگران روایت کرده اند و ابعاد این فاجعه را به تصویر کشیده اند.
2.مجموعه نامه ها، سخنان و خطبه های امام حسین از آغاز حرکت تا شهادت: مهم ترین منبعی که می تواند اهداف نهضت شگرف کربلا و ابعاد ارزشی ان را مشخص سازد، مجموعه نامه ها، سخنان و خطبه های امام حسین از آغاز شکل گیری این رخداد بی نظیر تاریخی تا لحظه شهادت آن حضرت است. برای دستیابی به یک چنین منبع ارزشمندی نیاز تام و تمام به مطالعه متونی داریم که اولا از نظر قدمت زمانی بر سایر متون تاریخی و روایی پیشی گیرد و ثانیا مورد اعتماد اهل تحقیق باشد.
3.سخنان و رجزهای عاشورایی اصحاب و یاران فداکار امام حسین: از منابع مهمی که مقتل نگاران در تجزیه و تحلیل وقایع عاشورا از آن سود جسته اند، گنجینه گرانسنگ سخنان رسا و رجزهای بلند عاشورایی شهدای کربلا است.
4.سخنان و خطبه های امام زین العابدین و حضرت زینب و اهل بیت امام حسین در جریان سفر به کوفه و شام و مدینه: در این خطبه ها و سخنان توفنده که همانند رگبار بی امان بر سر دشمنان آل الله و کارگزاران حکومت اموی باریده است، رگه های بسیار روشنی از حماسه و ایثار می توان به تماشا نشست و علل شکل گیری قیام دوم کربلا را که مکمل قیام حسینی است- به رهبری امام سجاد و حضرت زینب کبری-مورد کنکاش دقیق قرار داد.
5. روایات منقول از امامان معصوم درباره شهادت امام حسین: روایات بسیاری از ائمه معصومین نقل شده است که مورد استفاده مورخان اسلامی و مقتل نگاران عاشورا قرار گرفته و از منابع عمده مقتل نگاری در زبان فارسی به شمار می رود.
6.مطالب منقول از همراهان امام که به فیض شهادت نایل نیامده اند: تعدادی از اصحاب امام حسین در چند مرحله از شکل گیری قیام حسینی حضور داشته اند و حتی برخی در روز عاشورا مجروح شده اما از دست دشمنان جان به در برده اند. اینان مشاهدات خود را برای دیگران بازگو کرده اند که اینک در شمار منابع مقتل نگاران قرار دارد. از این گزارش های تاریخی می توان بسیاری از نقاط مبهم قیام کربلا و رخداد عاشورا را روشن کرد.
7.مطالب منقول از مخالفان امام حسین: بعد از حادثه خونبار عاشورا، بسیاری از مخالفان امام حسین از کرده خود پشیمان شدند و برخی از آنان به صف «توابین» پیوستند. اینان مشهدات خود را برای دیگران نقل کرده اند که مورد استناد مقتل نگاران قرار گرفته است.
8.مشاهدات افراد بی طرف: در میان راویان رخداد شگرف کربلا به اسامی افرادی برمی خوریم که نه در شمار سپاهیان امام حسین بوده اند و نه در شمار سپاه یزید. اینان مشاهدات خود را برای دیگران بازگو کرده اند که مورد استفاده مقتل نگاران قرار گرفته است. عبیدالله بن الحر الجعفی را می توان به عنوان نمونه از این گروه نام برد.
البته متون کهن منثور دیگری در زبان فارسی هستند که غالب این متون کهن اگر چه ارتباطی با رخداد شگرف کربلا ندارند، ولی هراز گاهی در جایی که مقام سخن ایجاب می کرده است از آن امام همام و قیام او به نیکی و بزرگی یاد کرده اند.
تاریخ سیستان، تاریخ گردیزی، سیر الملوک، کشف المحجوب و طبقات ناصری از جمله این متون کهن فارسی هستند که مطالبی را درباره زندگی امام حسین(ع) و واقعه کربلا ذکر کرده اند.