-
چهارشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۰۸ ب.ظ
-
۳۷۷
هیچ روزشمار و تقویمی این واقعه را از یاد نمی برد و آرزو می کرد که ای کاش این صفحه اش هیچوقت نگاشته نمی شد. ساعت 20/22 شنبه مصادف با 13 خرداد، لحظه وصال فرا رسید قلبی از کار ایستاد که میلیونها قلب را به نور خدا و معنویت منور و نورانی کرده بود.
خطی از دوران ابراهیم آغاز گردید و در تداوم سرخ خویش با دست های پاک محمد(ص) و علی(ع) به قلب پرشور امام امت ما رسید تا رنجبران را از جور حکومت قابیلیان برهاند. خطی که تبلور قاطیعیت بر علیه جباران، عصیان مستضعفان علیه مستکبران، فریاد همیشه مظلومان و راه پیروزی محرومان است. خطی که پیام قیام پیروزمند مستضعفان را بر تارک تاریخ خواهد داشت و پوزه کثیف جلادان را سرانجام به خاک خواهد مالید. و چه زیبا دست خلقت این مشیت الهی را دست به دست به ابر مرد تاریخ رسانده تا زنجیر اسارت را از دست و پای مغضوبین زمین از هم بگسلاند.
تقویم از میان تمام تاریخ هایش، اولین روز از مهر ماه سال 1281 را افتخارآمیزترین لحظه خویش میداند روح الله مصطفوی همان ابرمردی است که در چنین تاریخی دفتر زندگی اش گشوده گردید، او از همان کودکی مشقت و سختی را در زندگی مشق می کرد و به مثابه جدش رسول الله آبستن غم و رنج های بسباری بود.
5 ساله بود که عزیز ترین فرد زندگی اش، پدر خود آیت الله سید مصطفی موسوی را به خاطر حسادت و کینه توزی سران اشرار منطقه کمره از دست داد و در 15 سالگی مشقت های نبودن مادر را در این دفتر نگاشت. اما هیچ یک از این رنج ها او را از آنچه در ذهن می پروراند دور نساخت. گویا میدانست چشم امید بسیاری از ستم دیدگان و مظلومان جهانی به او بسته شده است.
جدیت، عزم و ارادهای آهنین مسیر تحصیل این عالم بزرگ را تسهیل نمود به طوری که به سبب استعداد سرشار، پشت کار بی نظیر و لیاقت فوق العاده در سن 20 سالگی به درجه عالی اجتهاد رسید.
27 سال داشت که آقا سید احمد لواسانی (دوست پدر همسر امام) دلیل ازدواج نکردنشان را پرسید امام نیز پیدا نکردن فرد مناسب را در پاسخ گفت. آقا لواسانی دختر میرزا احمد ثقفی تهرانی را به وی معرفی کرد و همین معرفی منجر به ازدواج امام با خدیجه ثقفی شد. 2 پسر و 4 دختر به نام های مصطفی، احمد، فریده، زهرا و صدیقه ثمره این وصلت خجسته بودند.
تاریخ نمی توانست به چنین مردی بی تفاوت باشد، دوران رخدادهای بزرگ نزدیک است امام آشکارا و نهان به مخالفت با حکومت حاکم می پرداخت. رنج می کشید و رنج می داد. یاوه گویانی که هرگز خواهان شنیدن حق نبودند و تنها منافع خویش را می دیدند تنها راه ایستادگی در برابر روح الله و خیل دوستدارنش را در تبعید 15 ساله او دیدند اما او همچون کوه ستبر و سترگ استوارانه مقاومت و صبوری پیشه می کرد.
زمان بازگشت فرارسید، بدون هیچ احساسی به سرزمین خود بازگشت و در میان سربازان و دوستداران خود قاطعانه خط و نشان های خود را برای حاکمیت کشید. با فرمان بگویید به خیابان ها بریزند کار را تمام کرد و در 22 امین روز از بهمن سال 1357 استقلال و آزادی را برای مردم خویش به ارمغان آورد. هنوز کام مردم به شیرینی انقلاب، کامل شیرین نگشته بود که 8 سال جنگ و سختی بر امت صبورش تحمیل گردید. امام دوشادوش رزمندگان اسلام در جبهه فرهنگ و با صدور اعلامیه هایی یاری رسان بود به آنان قوت قلب می داد و از سویی با ریزبینی تمام، حوادث پیرامون چه در داخل و چه در خارج را زیر نظر داشت تا اینکه با مدیریت خویش این مقطع از تاریخ ایران را با سربلندی و سرافرازی پشت سر گذاشته شود.
صبح روز اول خرداد 1368 طبق برنامه، امام آماده برای رفتن به بیمارستان شدند قبل از هر چیزی به حضور همسرشان رسیدند و ضمن خداحافظی، از ایشان حلالیت طلبیدند و از اینکه وجود ایشان در طول سال های تبعید و مبارزه، مشکلی را برای خانم ایجاد کرده است عذر خواهی کردند. گویا خود را آماده ی ملاقات عزیزی می دید که عمر ی را برای جلب رضای او صرف کرده بود سرودها ی عارفانه اش همه حاکی از درد فراق و بیان عطش لحظه ی وصال محبوب است.
چند روزیست از بستری شدن امام می گذرد اما خبری از بهبودی ایشان اعلام نمیشود. با اعلام وخامت حال عمومی امام خمینی (ره) زمزمه های دعا و نیایش از مساجد و تکایا بلندتر می شود. چشم های اشک آلود ملت، دست های برخواسته به روی آسمان و دل های بی تاب، بی طاقتی از دوری یار دیرین را نشان می داد.
هیچ روزشمار و تقویمی این واقعه را از یاد نمی برد و آرزو می کرد که ای کاش این صفحه اش هیچوقت نگاشته نمی شد. ساعت 20/22 شنبه مصادف با 13 خرداد، لحظه وصال فرا رسید قلبی از کار ایستاد که میلیونها قلب را به نور خدا و معنویت منور و نورانی کرده بود. 7صبح روز بعد بود که همه ی گوش ها و نگاه ها متوجه یک جمله شد: "روح خدا به خداپیوست."
این جمله همانند تیری بود که بر قلب 40 میلیون عاشق و دلسوخته ناگهانی و برق آسا نشست و دل های امیدوار را نا امید و بیرق های سیاه را بر افراشت. مردم در بهت وشوکی بی کران فرو رفتند، نمی دانستند چه کنند زندگی برایشان دیگر معنا نداشت عده ای سر به بیابان گذاشتند و عدهای از درک چنین مصیبتی عاجز بودند و هنوز باورشان نشده بود.
ایران یکپارچه غرق ماتم و عزا شد، سه روز پیاپی برای امام خود عزاداری می کردند گویی که عزیزترین کسشان از میانشان رفته باشد همه سراسیمه به خیابان ها ریختند و ازغم و آه وصف ناپذیر صورت هایشان را می خراشیدند، یک ایران به تهران آمده بود تا در خاکسپاری امام شرکت کنند قریب به 6میلیون نفر به بدرقه ی امام آمده بودند. آن روز گویی مردم فرشته شده بودند و با بال هایشان روح خدا را به آرامگاه ابدی اش می بردند. مرد استوار و خستگی ناپذیر ایران عمر بابرکت و عزتمند خود را به پای این ملت گذاشت و 87 سال در تمام لحاظات در کنار امتش بود و هیچ چیز نتوانست مانع از انجام رسالت الهی اش شود.
در حالی که همه ی مردم فکر می کردند که دیگر خورشیدی نیست که هدایتگر آنان باشد و پرتوهای محبتش را متواضعانه و بی هیچ چشم داشتی ارزانی شان کند غافل بودند که این یک کسوفی بیش نیست و از پس آن خورشیدی دیگر برآمده و از آن پس آیت الله خامنه ای را به عنوان رهبر و ولی خود خواهند شناخت.