مدرسی که برای خدا زندگی می کند

  • ۱۰۶

 شنیدن زوایای شخصیتی یک عالم دینی از زبان فرزندی که خود عالم دینی و درس‌آموخته مکتب زهد و علم پدر است، زیباتر است.

با توجه به پررنگ بودن عنصر تبلیغ و مهاجرت به مناطق محروم، لطفا بفرمایید آیا شما هم مانند پدرتان برای تبلیغ به شهرستان‌ها عزیمت کرده‌اید و در این زمینه تلاشی صورت گرفته است؟ 
- گرچه به دلیل موقعیت شخصی، معمولاً نمی‌توانم زیاد به شهر‌ها بروم اما درخواست‌های زیادی از شهرستان‌ها برای امر تبلیغ وجود دارد. 14 سال است که برای تبلیغ به شهرهای خراسان جنوبی می‌روم. سال‌ها پیش مرحوم آیت‌ا... عبادی، امام جمعه مشهد، محبت فراوانی به پدر داشتند و از من خواستند که برای منبر به بیرجند بروم و اجابت کردم. در اصل حوزه کاری ما تبلیغ و مهاجرت به شهرهای مختلف است.

هم اکنون نیز این روند ادامه دارد؟ 
- البته اینگونه است، تا اینکه بیماری پدر تشدید شد و به دوستان گفتم که فرد دیگری را جایگزین من کنید؛ اما آنها اصرار داشتند که کماکان آنجا بیایم و حتی به مشهد آمدند تا پدر را راضی کنند. پدرم به من گفت علی‌رغم اینکه از رفتن شما راضی نیستم اما چون کار تبلیغ دین مطرح است به خواسته مردم پاسخ دهید. این نکته برای خوانندگان شاید جالب باشد که پدر حتی زمانی نیز که احساس می‌کرد به فرزندان خود نیاز دارد اما نگاه‌شان خدمت فرزندان به دین بود و خدمت به دین را اولویت می‌داد.

لطفا درباره خاطرات و سبک زندگی خانوادگی استاد، توضیح بفرمایید. 
- خداوند دریک حدیث قدسی می‌فرماید که هر کس برای خدا باشد، خدا برای اوست. اگر این شعار زندگی هر فردی باشد و سبک زندگی او اینگونه باشد خدا برای او کفایت می‌کند و پدرم مصداق‌‌ همان مرد و مدرسی است که فقط برای خدا بود. در مورد ویژگی‌های پدر، این نکته گفتنی است که گاهی بحث نگاه فرزند به پدر است و زمانی نگاه شاگرد به استاد و نگاه به یک سبک و سیره است. مبنای زندگی حاج آقا از ابتدا عشق و علاقه به دین بوده و تجلی این خدمت در مسأله تبلیغ و منبر بوده است. خروجی ما اینجا باید خود را نشان دهد، مردم خروجی حوزه را در منبر مشاهده می‌کنند؛ معتقدم مبلغ بهترین خروجی دین است، چون دسترسی مردم به حوزه و یک مرجع ممکن است خیلی کم باشد اما دسترسی آنها به یک مبلّغ خیلی راحت است و در همه مناسبت‌ها این امکان برای مردم وجود دارد، لذا اگر این خروجی برای مردم، زیبا تبیین شود، می‌تواند تأثیرگذاری بیشتری داشته باشد.

آیا علاقه پدر به تبلیغ در گرایش شما به این حوزه نقش پررنگی داشته یا عناصر دیگر نیز دخیل بودند؟ 
- ابوی از ابتدا نظرشان بر حضور در عرصه تبلیغ بوده است، به این فضا وارد شدند و علاقه زیادی داشتند، حتی می‌فرمودند زندگی شخصی خودم را نیز فدای بحث تبلیغ دین می‌کنم و واقعاً نیز همین‌گونه بود. در گذشته محدودیت‌های خاصی برای مبلغان بود. یادم می‌آید که قبل از انقلاب، ابوی وسیله شخصی خود را در اختیار گروه‌های تبلیغی قرار داده بودند، ایشان یک جیپ استیشن داشتند و آن را در اختیار مبلغان قرار می‌دادند. شب‌های جمعه برخی از طلبه‌ها را در مشهد و نیز شهرهایی مثل چناران و اطراف جاده کلات جمع می‌کردند. حتی در نزدیکی‌های انقلاب به خاطر دارم، گاردی‌ها جاده را بسته بودند و وقتی فهمیدند در ماشین طلبه‌ها نشسته‌اند، به پدر اعلام کردند اجازه ندارید تبلیغ کنید و باید بازگردید.

این مبلغان بعدها چه کردند و وارد چه عرصه‌هایی شدند؟ 
- نکته جالب این است که طلبه‌هایی که قبل از انقلاب به همراه پدر برای تبلیغ به شهرهای مختلف می‌رفتند، بعد‌ها امام جمعه و یا مسؤول نهادهای مختلف کشور شدند و در بسیاری از دیدار‌ها و مراسم وقتی متوجه می‌شوند من فرزند آقای دهشت هستم، نسبت به من محبت می‌کنند و خاطرات آن دوره را مرور می‌کنیم. در همین ارتباط خاطره‌ای نیز از شهید سعیدی دارند و دست خط ایشان هم موجود بود که بنده آن را به سازمان اسناد آستان قدس رضوی دادم و فکر می‌کنم صدا و سیما نیز از آن دست خط فیلم گرفته باشد. 
در عرصه علمی و در حوزه ادبیات عرب می‌توانم بگویم ایشان بی‌نظیر هستند؛ متأسفانه در دوران معاصر گاهی طلبه‌ها و حتی ‌گاه خود من متنی از متون عربی می‌خوانیم و ممکن است نتوانیم جمله‌بندی‌های آن را دقیق بگوییم. حاج آقا اکنون نیز وقتی متن عربی را می‌خوانند به طور مثال می‌گویند این جمله اعرابش این‌گونه است و در مورد اعراب آن سخن می‌گویند؛ ایشان بسیار دقیق هستند و بار‌ها می‌فرمودند آرزویم این است که طلبه‌ها در مسأله نحو قوی باشند. از‌‌ همان اول طلبه بسیار موفقی بودند، بخشی از درس را در نجف خواندند، وقتی به ایران بازگشتند موقعیت خوبی در حوزه داشتند و استاد بودند. به من می‌گفتند 20 ساله بودم که در مدرسه نواب کفایه می‌گفتم؛ کفایه یکی از درس‌های بسیار سخت حوزه است، این نشان می‌دهد استعداد خوب و علاقه فراوان به تحصیل داشتند. البته خانواده ایشان خانواده علم‌دوستی بوده‌اند. عموی مرحوم من، شیخ مسلم، از محدثان بزرگ بودند.

درباره ماجرای شهریه امام زمان(عج) برای خودتان و بحث ثبت نامتان هم توضیح دهید. 
- یکی از مواردی که به طلاب اختصاص یافته شهریه امام زمان(عج) برای نشر معارف است. سال 73 که ابوی در بیمارستان بستری بودند و احتمال فوت ایشان می‌رفت، حاج آقا وصیت کردند و فرمودند در تمام مسیر زندگی خود سعی کردم از شهریه امام زمان(عج) استفاده نکنم. اگر شهریه‌ای به من می‌دادند به صندوق منتقل می‌کردم تا دوباره آن را به طلاب وام بدهند و سعی کردم معاش خود را از راه دیگری تأمین کنم تا مدیون امام زمان(عج) نشوم و ما تازه در سال 73 این نکته را فهمیدیم. 
سال 64 مدرسه شهید مطهری مشهد تأسیس شد، ما نیز ثبت نام کردیم و امتحان ورودی دادیم. روزی حاج آقا پاکتی به ما دادند و فرمودند پاکت را به ناظم مدرسه که آقای عباسعلی زنجانی بودند، بدهید و فرمودند که این پاکت شهریه شماست. ببینید، فردی این حرف را می‌زند که خود، مؤسس و مدیر این مجموعه است. بعد به من فرمودند شهریه فرزند خود را می‌دهم که فردا حرفی نباشد. اگر روزی در جلسه یا به فردی گفتم چرا شهریه فرزند خود را نمی‌دهی، نگوید خودت چرا شهریه بچه‌ات را ندادی؟ باید عامل باشم که حرفم تأثیرگذار باشد. حاج آقا فرمودند که تا سالی که از مدرسه شهید مطهری فاصله گرفتم، یک ریال حقوق از این مدرسه نگرفتم و در هیچ سندی در این مدرسه ثبت نشده که من حقوقی گرفته باشم. یعنی ایشان با آنکه خیرین شهر را جمع می‌کردند و کارهای خیر انجام می‌شد، حاضر نبودند از این مدرسه حقوق بگیرند و حساسیت خاصی نسبت به امور مالی داشتند.

و این نشان دهنده حساب کشی دقیق ایشان از خود و اطرافیان است درست است؟ 
- بله، مثلاً همین الان میزی اگر که جلوی حاج آقا قرار دارد باز کنید، دقیق‌ترین حساب و کتاب‌ها را مشاهده می‌کنید، مثلا آقای فلانی در این تاریخ و مکان به این شخص برای فلان مسأله صدهزار تومان دادند. کارهایی که شاید از حوصله ما خارج باشد انجام می‌دادند، این حسابرسی ایشان برای من یک درس است. 
در مورد زندگی شخصی ایشان باید گفت، کسانی که با حاج آقا آشنا هستند، می‌دانند ایشان فرد بذله‌گویی است، این موارد در زندگی تأثیرگذار است. کمتر اتفاق افتاده کسی در خانه فریاد حاج آقا را شنیده باشد، ایشان اگر خیلی عصبانی شده باشند ذکر «لا إله الا ا...» را گفته‌اند که این امر نشان از صبر، تحمل و اعتقادشان است. همچنین پدر تا هنگامی که نسبت به شخصی یقین پیدا نکنند، اجازه قضاوت نمی‌دهند و می‌فرمایند که احتمال دیگری نیز در مورد آن فرد بدهید؛ این نوع نگاه، یک نگاه زیبا و سیره ارزشمندی است. به طور کلی احساس می‌کنم ایشان زندگی را فدای دین کردند و این امر با اعتقاد همراه بوده است؛ اگر جایی احساس داشتند که دین به ایشان نیاز دارد، وارد میدان می‌شدند. قبل از انقلاب چند سال در کردستان و سنندج منبر می‌رفتند و معمولاً مستمعین ایشان نیز از اهل سنت بودند؛ در این منبر‌ها شیوه ملایم، مستدل و زیبایی را ارائه می‌کردند که به همین واسطه، زمینه تشرف چند نفر را به تشیع فراهم کردند.

درباره سبک زندگی، نوع رابطه پدر با فرزندان و تعامل ایشان با خانواده و تأکیداتشان درباره تحصیل فرزندان توضیح دهید و اینکه رفتن شما به حوزه با درخواست ایشان بود؟ 
- من بین سال‌های 68 تا 73 در تهران تحصیل می‌کردم و کمتر پدر را می‌دیدم؛ اما آنچه از دوران کودکی و نوجوانی یادم می‌آید، این است که پدر در زمینه تحصیل فرزندان به‌خصوص تحصیل درس دین تشویق فراوان می‌کردند، علاوه بر آنکه مدیر مجموعه ما در مدرسه شهید مطهری بودند، درس «تبصره المتعلمین» که در موضوع فقه بود را نیز برای ما تدریس می‌کردند. همکلاسی‌های من گاهی به شوخی می‌گفتند، شما دیگر نمره 20 خواهی گرفت. بدون اینکه این سخنان را به پدر منتقل کنیم ایشان مسأله را دریافته بودند؛ لذا سؤالات را خود طرح کردند ولی ورقه‌های امتحان را به استادی به نام رجب‌نژاد دادند تا ایشان تصحیح کند؛ در واقع پدر می‌خواست در موضع تهمت قرار نگیرد و دیگران فکر نکنند که ایشان برگه فرزندان خود را نیز تصحیح می‌کند. این مسأله موجب شد تا همکلاسی‌های من قانع شوند. 
تأکید ایشان بر تحصیل درس دینی بود و من در سال‌های 64 تا 68 در مدرسه شهید مطهری تحصیل می‌کردم. به دلیل حضور در جبهه می‌توانستم از سهمیه رزمندگان برای ورود به دانشگاه استفاده کنم، اما ابوی موافق حضور من در دانشگاه نبودند. مطلع شدم که در مدرسه شهید مطهری تهران دوره عالی وجود دارد، پدر با حضور من در این مدرسه موافقت کردند تا در راستای دوره مقدماتی، این دوره را ادامه دهم. دوره مدرسه شهید مطهری تا سال 73 به طول انجامید. نکته مهم در مورد این مدرسه و دانشجویان آن این است که شخصیت‌های علمی و سیاسی متعددی به دلیل ارادت به آیت‌ا... امامی کاشانی در این مدرسه حضور می‌یافتند و نمایندگان مجلس و وزرا در نماز ظهر مدرسه شرکت می‌کردند؛ لذا فضا به‌گونه‌ای بود که دانشجویان به راحتی می‌توانستند جذب ادارات دولتی و خصوصاً قوه قضائیه شوند و حتی از سوی برخی مسؤولان برای کار قضاوت پیشنهاداتی به دانشجویان می‌شد.

شما که امکان رفتن به دانشگاه را نیز داشتید چرا حوزه را بر دانشگاه ترجیح دادید؟ و اهمیت نقش پدر در این زمینه را بیان کنید؟ 
- رشته مورد علاقه من برای مقطع ارشد، حقوق جزا و جرم‌شناسی بود؛ دانشگاه شهید بهشتی برای ما دوره‌ای برگزار کرد و در خلال این دوره اطلاع یافتم که پدر در مشهد سکته قلبی کرده‌اند، به مشهد آمدم و وقتی دوباره به تهران عزیمت کردم در علوم قضایی قم قبول و به مصاحبه دعوت شدم؛ ابوی که حالشان بهبود یافته بود به من گفتند که می‌توانم خواسته خود را به شما بگویم؟ عرض کردم بفرمایید؛ ایشان فرمودند که اگر علاقه و دعای من را بخواهید، دوست دارم مسیر طلبگی و خدمت به مردم را ادامه دهید. بعد‌ها به ایشان گفتم ابتدا که مرا از دانشگاه رفتن منصرف کردید ناراحت شدم، اما اکنون، هر زمان به این مسأله فکر می‌کنم برای شما دعا می‌کنم. این امر موجب شد که در مصاحبه رشته علوم قضایی قم شرکت نکنم و سال73 به مشهد آمدم؛ آنجا خدمت حجت‌الاسلام دیانی رسیدم و با آنکه دروس حوزوی را خوانده بودم، از ایشان خواستم که من را در حوزه ثبت نام کنند و همانند یک طلبه معمولی بپذیرند. 
هدفم این بود که هیچ‌گونه امتیازی به واسطه انتساب به پدر به من داده نشود و حتی از من مصاحبه ورودی نیز گرفته شد. پدر به من فرمودند: «چون حرف مرا پذیرفتی در کنار حرم امام رضا(ع) و کنار کعبه شما را دعا کردم» و اکنون که به نتیجه نگاه می‌کنم اگر موفقیتی نیز دارم نتیجه دعای ایشان بوده است. پدر اصرار داشتند خواهر من نیز در مدرسه شهید مطهری درس بخوانند و از تأکیداتشان این است که درس دین بخوانید و دین و خدمت به مردم را مقدم بر همه امور بدارید.

وضعیت اقتصادی خانواده در بحث تامین معاش شما چگونه بود؟ 
- گاهی یک فرد مایل نیست که دیگران از درآمد، هزینه و حتی کمک‌های او به دیگران مطلع شوند. ما تازه متوجه می‌شویم که پدر به چه افرادی کمک می‌کردند، گاهی مادرم به پدر می‌گفت که شما از کجا درآمد دارید و ایشان می‌فرمودند «مگر خدا انسان را تنها می‌گذارد؟» در زمینه تبلیغ دین ایشان پولی نمی‌گرفتند، اما تدریس ایشان در حوزه حقوقی بود و از این طریق امرار معاش می‌کردند. البته ایشان هیچ‌گاه کار اقتصادی نمی‌کردند و مطمئن هستم برنامه اقتصادی نداشته‌اند. ما در سال 60 خانه‌ای به قیمت 950 هزار تومان خریدیم و تاکنون هیچ تعمیری نیز در آن صورت نگرفته است. به دلیل بیماری پدر و مادر، یک طلبه به همراه خانواده خود در زیرزمین این منزل سکونت می‌کنند تا پدر و مادر تنها نباشند.

پس مشی ایشان در زندگی شخصی هم بر سادگی است؟ 
- بله، بد نیست خاطره‌ای برایتان بیان کنم؛ هر چهارشنبه شب، جلسه‌ای به صورت دوره‌ای با حضور بچه‌های کشیک حرم برگزار می‌کردیم که ابتدا خود استاد در این جلسات حضور پیدا می‌کردند و بعد‌ها به مدت 10 سال بنده می‌رفتم. ایشان از ابتدا تأکید کردند اگر می‌خواهید ادامه پیدا کند، مبنای این جلسات بر سادگی باشد. متأسفانه این جلسه ادامه پیدا نکرد زیرا برخی افراد که وضعیت مالی مطلوبی داشتند در غذا دادن به شرکت‌کنندگان اسراف و تبذیر داشتند، پدر همیشه تأکید داشت که در این جلسات چای یا میوه و یا حداکثر یک غذای ساده بدهید. 
نکته دیگری که باید درباره ایشان بگویم این است که دنبال پرستیژ مدیریتی نبودند. در مدرسه شهید مطهری هفته‌ای یک جلسه با هیأت امنا برگزار می‌کردند و پدر آن روز با هیأت امنا یک غذای ساده و مختصر میل می‌کردند؛ گاهی اوقات در اتاق راننده‌های مدرسه حاضر شده و با آنها به گفت‌وگو می‌نشستند و این گونه نبود که بگویند من مدیر مدرسه هستم و این کار‌ها دور از شأن من است.

یکی از زوایای برجسته زندگی استاد دهشت، دوران دفاع مقدس است؛ شاگردان و طلبه‌های زیادی به هدایت و تشویق‌های ایشان به جبهه اعزام می‌شدند و تعداد زیادی از بین آنها شهید شدند، رمز توفیق ایشان در این عرصه چه بود؟ 
- ایشان جنگ را باور داشتند و می‌فرمودند که اگر جنگ به شما نیاز دارد به جبهه‌ها بروید. البته برخی افراد در مدرسه شهید مطهری ممانعت می‌کردند و من نیز مانند بسیاری از شاگردان پدر با وجود آنکه سن کمی داشتم به جبهه رفتم. خاطرم هست که در یک دوره به دلیل حضور بچه‌ها در جبهه‌ها کلاس ما از حد نصاب کمتر شد، دوستانی مانند شهید صنوبری و شهید شکری به فیض شهادت رسیدند. از هم‌دوره‌ای‌های خودم که به جبهه هم رفتیم می‌توانم به جواد شوشتری و آقای معینی اشاره کنم. حرف اصلی حاج آقا‌‌ همان باور بود، جنگ را باور داشتند و لذا ستاد پشتیبانی جبهه را تأسیس کردند. در‌‌ همان سال‌ها ما روزهای یکشنبه و سه‌شنبه در مسجد شهدا (بنا‌ها) تشییع پیکر شهدا را داشتیم و صندوق جمع‌آوری کمک به جبهه‌ها را در طول مراسم تشییع پیکر شهدا بین جمعیت می‌چرخاندیم و کمک‌ها را جمع‌آوری می‌کردیم و مبالغ بسیار خوبی نیز جمع می‌شد، از همین کمک حتی جرثقیل بزرگی برای کمک به جبهه‌ها تهیه شد. 
ایشان در اعزام به مناطق جنگی نیز فعال بودند و اصناف مختلف و طلبه‌هایی را به مناطق جنگی می‌بردند و به طور کلی می‌فرمودند اگر جبهه به شما نیاز دارد و شما می‌توانید این نیاز را تأمین کنید، از نظر من اشکالی ندارد. 

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.
hansen_html_code