-
جمعه, ۸ فروردين ۱۳۹۳، ۰۱:۰۸ ب.ظ
-
۳۱۰
آنچه که در پی میآید، چهارمین بخش از کتاب «میزان رأی ملت است» اثر دکتر حمید انصاری است که به تحلیل معنای جمهوریت و جایگاه رأی مردم در اندیشه امام خمینی میپردازد.
این کتاب حاصل مقالاتی است که در قالب پاسخ به اظهارات دو استاد حوزه علمیه قم در نیمه نخست دهه 80 منتشر شده بود. گرچه در این میان دیدگاههای استاد غرویان در سالهای گذشته در عرصه سیاست دچار تحولاتی شده است؛ اما هدف از بازنشر امروز این کتاب، نه مجادله دوباره، بلکه بازخوانی و درک استدلالهای امام خمینی درباره جایگاه رأی مردم و رکن جمهوریت نظام است و در این زمینه بی شک کتاب «میزان رأی ملت است» یکی از روانترین منابعی است که در آستانه روز جمهوری اسلامی میتواند مورد مراجعه نسل جدید قرار بگیرد.
پایگاه اطلاع رسانی جماران طی روزهای آتی، دیگر بخشهای این مجموعه را منتشر خواهد کرد.
آقای مصباح یزدی و شاگرد ایشان در مغالطه ای آشکار عنوان «جمهوری اسلامی» را در مقابل و در تضاد با «حکومت اسلامی» انگاشته اند و آنگاه با استناد به اینکه امام خمینی بارها از برقراری حکومت اسلامی سخن گفته است و کتابی نیز با همین نام قبل از پیروزی انقلاب منتشر شده است و در آن از «جمهوری اسلامی» سخنی به میان نیامده است چنین نتیجه گرفته اند که پس جمهوری اسلامی یک قالب وارداتی و اضطراری بوده است و ما فعلاً چون امام به قانون اساسی آن رأی داده می پذیریم ولی خالصسازی نظام اسلامی به آن است که جمهوریت آن که یک مدل غربی است و بر اساس اتکاء به رأی ملت بنا شده است، امری غیراصیل از لحاظ شرعی است و باید تبدیل به «حکومت» بشود.
سخنرانی اخیر آقای مصباح یزدی (روزنامه شرق یکشنبه 84/10/18) کاملاً در همین رابطه است. ایشان نه تنها «اصالت جمهوریت» را منکرند بلکه اعتقاد به اصالت جمهوریت در کنار اسلامیت را شرک میدانند.
آقایان از این نکته بدیهی غفلت و یا تغافل کرده اند که واژه حکومت در علوم سیاسی و ادبیات رایج به معنایی عام به کار میرود و معادل نظام سیاسی است. در تقسیم بندی انواع نظام های سیاسی، متناسب با رویکردهای محتوایی و نوع بینش و نگرشی که این نظامها بدان وابسته اند از حکومت و پسوند آن سخن به میان میآید: مثلاً حکومتهای سوسیالیستی، کمونیستی، لیبرالیستی، دینی و اسلامی ـ بنابراین هیچگاه واژه «حکومت کمونیستی» در مقابل «جمهوری کمونیستی» یا حکومت استبدادی و سلطنتی در مقابل رژیم و نظام سلطنتی و یا حکومت اسلامی در مقابل جمهوری اسلامی به کار نمیرود. ایشان تصور کرده اند که رابطه «حکومت» با «جمهوریت» همانند رابطه «سلطنتی» با «جمهوریت» است که قابل جمع نمی باشند.
جمهوری اسلامی یک مدلی است از انواع حکومت ها و در مقام مقایسه آن با دیگر حکومت ها گفته می شود حکومت اسلامی. به عبارت دیگر جمهوری در معنای رایجش اخص از معنای عام حکومت است. واژه حکومت فقط ناظر بر حاکمیت است، نه نوع آن. چنانکه گاه گفته میشود حکومت صفویه، حکومت برامکه و علویان. اما این واژه نمی رساند که این حکومت ها از لحاظ نوع نظام سیاسی کدامیک از انواع نظام های سیاسی همچون قبیله ای، سلطنتی، خلافت و جمهوری میباشند. حکومت مشروطه انواع مدل ها دارد: سلطنتی موروثی و غیرموروثی و غیرسلطنتی. حکومت اسلامی نیز وقتی که بکار برده میشود منظور آن است که حکومت اسلامی است، نه سایر انواع حکومتهای غیردینی اما این واژه به تنهایی بیانگر مدل و نوع نظام سیاسی که تشکیل دهندگان آن به آن معتقدند نمیباشد و لذا طرفداران نظام خلافت، امامت و ولایت، و حتی نظام های سلطنتی و جمهوری های تشکیل شده در کشورهای اسلامی، نظامِ خود را حکومت اسلامی می نامند.
در ادبیات امام خمینی نیز ایشان «حکومت» را در همان معنای رایج آن یعنی نظام سیاسی و حاکمیت به کار میبرند و در مقام بیان نوع و مدل آن نیستند بلکه در مقام کاربرد «حکومت اسلامی» تأکیدشان بر قید اسلامی است که وجه امتیاز آن با حکومت های غیراسلامی میباشد اما آنجا که جمهوری اسلامی را به کار میبرند نظرشان بیان نام کامل نظام سیاسی مطلوب ایشان با عنایت به نوع و فرم آن می باشد. بر خلاف تصور جناب آقای غرویان که فکر می کنند امام قبلاً از عنوان حکومت اسلامی استفاده میکردند بعداً و به اضطرار وصف جمهوری اسلامی را بکار برده اند!!
امام خمینی تا پایان عمر نیز از واژه حکومت اسلامی در همان معنایی که گفته شد استفاده کرده اند به عنوان وجه عام نظام جمهوری اسلامی ایران. کافی است به وصیتنامه ایشان مراجعه شود. به عبارت روشن تر قطعاً بدون هیچگونه تردید هرجا که امام از حکومت اسلامی در ایران بعد از تشکیل نظام حکومتی مطلوب خویش سخن گفته اند مرادشان همان جمهوری اسلامی است. واضح است که نزاع بر سر حروف «ج م ه و ر ی» نیست بلکه بحث بر سر معنای این واژه و التزام به آن است. اجمالاً آنچه که نظام های جمهوری را با همه تنوعشان از دیگر نظام ها متمایز میسازد اتکاء نهادهای اصلی قدرت به رأی مردم در جریان برگزاری انتخابات می باشد.
نه تنها در زمان بیان درس های ولایت فقیه در سال 48 بلکه اگر 40 سال قبل از آن نیز از امام سؤال می شد که آیا در حکومت اسلامیِ مطلوب شما همراهی و نظر موافق و بیعت مردم شرط است یا حکومت بر خلاف میل و رضای تمام یا اکثریت مردم به صورت تحمیلی نیز میتواند مشروع و اسلامی باشد؟ یقیناً پاسخ ایشان وجوب جلب همراهی و نظر موافق مردم بود. عدم مشروعیت و نفی حکومت های استبدادی الفبای اندیشه سیاسی امام خمینی است.
آقای غرویان پرسیده اند آیا امام در نجف درس حکومت اسلامی می دادند یا جمهوری اسلامی؟ واقعاً از مثل ایشان چنین سؤالی بعید است و نشانة عدم توجه ایشان به مراحل تکاملی نهضت ها از آغاز تا مرحله استقرار میباشد. برادرم! آن روز امام در تبعید بودند و مبارزین در غل و زنجیر و اختناق ستمشاهی بر ایران حاکم بود، امام خمینی در سال 48 درس جمهوری اسلامی بدهد؟! امام در نجف نه درس حکومت اسلامی می دادند و نه جمهوری اسلامی. ایشان در سلسله مباحث فقهی خویش به موضوع ولایت فقیه رسیدند و در ضمن 13 جلسه درس و سخنرانی توأمان، به اثبات نظریه ولایت فقیه از قرآن و سنت و عقل پرداخته اند. همان زمان جمعی از دوستان امام این درس ها را پیاده کردند با نام «ولایت فقیه یا حکومت اسلامی» منتشر ساختند. ضمناً جهت اطلاع آقای غرویان عرض می کنم که آنچه که به نام نامه امام موسوی کاشف الغطاء در ایران چاپ شد همان درس های ولایت فقیه است که بخاطر اختناق در ایران با نام مستعار به چاپ رسید و این کتاب اثری دیگر از امام خمینی در خصوص حکومت اسلامی، آنگونه که ایشان در مصاحبه خویش تصور کرده اند، نمی باشد! رویِ اصلیِ سخن و بلکه تمام سخن امام در چند سخنرانی پیوسته با درس ولایت فقیه خطاب به علما و حوزه های علمیه است تا آنان را به وظیفه دینی قیام علیه رژیم شاه و استعمارگران آشنا سازد. و اگر از حکومت اسلامی و نظامات و برنامه های سیاسی و اقتصادی اسلام در این مباحث سخن رفته است، در همین حد اشاره و در مقام اثبات این حقیقت بوده اند که ثابت کنند اسلام دین سیاست و حکومت است و بر علما و فقها در زمان غیبت واجب است که با حکومت های ستمگر مبارزه کنند و برای تشکیل حکومت اسلامی بر اساس قوانین اسلام قیام کنند و به تناسب بحث و نیاز آن روز جامعه با توجه به فضای حاکم بر تفکر حوزة نجف مباحثی درباره وجوب تشکیل حکومت اسلامی و اختلاف آن با سایر انواع حکومتها را به اختصار (در حد چند صفحه) مطرح فرموده اند، محور مطالب عمده و اصلی درس امام بحث فقهی ولایت فقیه و شرایط و اختیارات آن یعنی یکی از ده ها مبحث مربوط به حکومت اسلامی است که به صورت تخصصی و به تفصیل بحث شده است.
استدلال آقای غرویان در اینکه چرا در کتاب ولایت فقیه از جمهوری اسلامی سخن به میان نیامده است پس حکومت مطلوب امام جمهوری اسلامی نبوده!! مثل این می ماند که کسی بگوید چرا در اقوال پیامبر اکرم(ص) در زمان قبل از هجرت و در آیات مکی از نظامات و مقررات دولت اسلامی پیامبر(ص) در مدینه ذکری به میان نرفته و چرا در اقوال امام علی(ع) در زمان پیامبر از مطالبی که خطاب به مالک اشتر در دوران خلافتشان به عنوان مرامنامه کارگزاران اسلامی مطرح فرموده اند ذکری نشده است؟ امام خمینی به تبع پیشوایان دینی، رهبر و فقیه زمانشناسی بود که توجه به عنصر زمان و مکان را در اجتهاد شرط واقعی می دانست و توجه به تحول و پویایی جامعه انسانی و ظهور و بروز مقتضیات جدید و مسائل مستحدثه را از لوازم اجتهاد حقیقی برای استخراج احکام منطبق با نیازهای روز براساس متون ثابت و منابع پایدار شریعت و از جمله وظایف اصلی فقیهان آگاه میشمردند و لذا اطلاع بر فقه رایج در حوزه ها را کافی در شرایط رهبری نمیدانستند.
این تفکر سلفیه و ظاهریه و اخباریون و دیگر نحله های متحجری است که گمان میکنند نسخه ای از قبل نوشته شده با ذکر تمامی جزئیات و فرمها و روشها در تمامی زمینه ها و از جمله حکومت در آثار گذشته و گذشتگان و زمان های دور وجود دارد که فقها و زمامداران و مردم باید آن را فقط مو به مو اجرا کنند. تشکیل حکومت و اجرای احکام اسلامی از نظر امام خمینی نیازمند اجتهاد مستمر و امامت مستمر و حضور امت و ملت در صحنه های استقرار و تثبیت نظام و فعالیت های آن است با ملاک های عقلی و شرعی. اساساً مهمترین دلیل عقلی اصل ولایت فقیه همین نیاز مستمر به امامت و پویایی اجتهاد منطبق با احکام الهی و تحولات و نیازهای جامعه است. افزون بر آنچه که گفته شد آقای غرویان حتماً توجه دارند که در فرض اثبات اختلاف و یا تعارض در دو سند در مواردی که زمان جزء موضوع و یا داخل ماهیت موضوع میباشد، حجیت با سند متأخر است نه متقدّم. اگر نظر امام برای شما حجت است چرا صدها سخن و پیام آشکاری که با صراحت هر چه تمامتر نظام جمهوری اسلامی را «نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش» به عنوان مدل نظام الهی، شرعی و مطلوب خود و ملت ایران معرفی کرده اند و بارها در وصیتنامه خویش که پیام همیشگی ایشان است بر آن تصریح نموده اند را کنار می گذارید و به اعتبار اینکه در کتاب ولایت فقیه در سال 48 اسم جمهوری اسلامی نیامده است اکنون جمهوریت نظام را غیراصیل، اضطراری و قابل تغییر می دانید.
اظهارات آیت الله مصباح یزدی درباره عدم اصالت جمهوریت نظام
آخرین اظهارات منتشر شده از آیت الله مصباح (مندرج در روزنامه شرق 18/10/84) بسیاری از مسائل و دیدگاه ها را روشن تر ساخت. قبلاً تصمیم داشتم درباره رابطه و سابقه تفکری که انتخابات و جمهوریت و مجلس نمایندگان را در نظام اسلامی برنمی تابد، با اندیشه ای که شاید به ناحق به جمعیت فدائیان اسلام نسبت داده شده است را مطرح کنم و مستند هم بیشتر تحلیل ها و همزبانی های دو تفکر بود؛ اما اکنون با سخنرانی منتشر شده اخیر ایشان، خوشبختانه سند زنده آشکار گردید.
ایشان با طرح عقیده فدائیان اسلام و پس از ذکر مقدمه ای می فرمایند: «جمهوریت قالبی است که در این زمان برای تحقق حکومت اسلامی در نظر گرفته شده است و هیچ اصالتی ندارد». استناد به نظر و عقیده فدائیان اسلام به عنوان مستند نظریه ایشان در باب آزادی و استقلال در بحث مربوط به جمهوریت در مقابل آراء و آثار صریح امام بسیار قابل تأمل است.
خوانندگان محترم احتمالاً با مرامنامه و روش فدائیان اسلام آشنا هستند. ساده انگاری است اگر تصور شود سخنرانی های اخیر ایشان و اظهارات آقای غرویان درباره عدم اصالت جمهوریت نظام و اصالت حکومت اسلامی و اشاره آقای مصباح به احتمال تغییر نوع انتخاب رهبری و آئیننامه مجلس خبرگان و فاقد هرگونه اثر شرعی و قانونی بودن رأی ملت و اشاره تأمل برانگیز ایشان بر این که «همین طور ممکن است در انتخابات نمایندگان مجلس شورای اسلامی راه های بهتری وجود داشته باشد»، این مسائل بدون ارتباط با یکدیگر و بدون انگیزه و طرحی مشخص عنوان شده باشند. چون در این اثر تکیه بحث بر مواضع امام در تناسب با دیدگاه های مطرح شده است از توضیح بیشتر در خصوص مسائل مذکور فعلاً اجتناب می شود و فقط توجه خوانندگان را بار دیگر به جمله «جمهوریت قالبی است که در این زمان برای تحقق حکومت اسلامی در نظر گرفته شده است» جلب می نماید. قید «قالب» و «در این زمان» بسیار آگاهانه ذکر شده اند که بیان تفصیلی تر آن را آقای غرویان برعهده داشتند و با صراحت بیشتری از اضطراری و موقتی بودن این قالب سخن گفته اند. آقای مصباح می فرمایند:«اینها را گفتم تا کسی شما را با این عنوان فریب ندهد که ما چهار هدف داریم. استقلال، آزادی، جمهوریت، اسلامیت. نه، هدف اصلی یک چیز است و آن اسلام است» و قبل از آن حکم به تکفیر و مشرک بودن کسانی داده اند که در کنار واژه اسلام هدف های دیگری را هم مطرح میکنند. آیا ایشان به لوازم سخن خویش عنایت داشته اند و می دانند که چه کسی هدف های سه گانه و چهارگانه را در مسیر مبارزات قبل از انقلاب و بعد از انقلاب مطرح کرده است و ملت نیز با جان و دل آنها را به عنوان شعارها و آرمانهای خویش هزاران هزار بار تکرار کرده اند؟!
تمامی پیروان امام خمینی با این مطلب آیت الله مصباح یزدی کاملاً همعقیده اند که هدف نهایی و اصلی امام و اکثریت قاطع ملت ایران در انقلاب اسلامی، اسلام و اجرای احکام سعادت بخش الهی بوده است و هر کس هدفی دیگر متضاد و در مقابل این هدف قرار دهد انقلاب اسلامی را نشناخته است و آثار امام سراسر در اثبات همین حقیقت است. اما چالش اصلی اینجاست که آیا هدف هایی همچون نیل به آزادی، استقلال و تشکیل حکومت «جمهوری اسلامی» متکی به رأی ملت در تضاد و در مقابل اسلامند یا بر عکس، اینها جزو مهمترین احکام اسلامی هستند که با تحقق آنها بخشی مهم از احکام الهی محقق میشوند؟! حضرت آقای مصباح! مطالب زیر عین فرمایشات امام خمینی است:
هدف همان است که در سخنرانی ها و اعلامیه هاى خود ذکر نموده ام:
الف) سرنگونى سلطنت پهلوى و رژیم منحوس شاهنشاهى؛
ب) به پا داشتن حکومت جمهورى اسلامى مبتنى بر ضوابط اسلام، متکى به آراى ملت.[1]
هدف اسلامى ما برچیده شدن رژیم سلطنتى و سرنگونى سلطنت سلسله پهلوى است، که غیرقانونى و غیرشرعى بودن آن بر همه روشن است... و نظام حکومتى ایران جمهورى اسلامى است که حافظ استقلال و دموکراسى است، و بر اساس موازین و قوانین اسلامى اعلام مىشود، و ما این پیشنهاد را در آتیه نزدیک به آراى عمومى رسماً مراجعه مى کنیم و هر کس و یا هر گروه که با
این پیشنهادهاى سه گانه موافق نیست راه او غیر از راه ما و ملت ایران است.[2] هدف ما برقرارى جمهورى اسلامى است و برنامه ما تحصیل آزادى و استقلال است.[3]نهضت اسلامى کنونى ایران به عنوان اولین هدف، از بین بردن سلطنت را قرار داده و براى آرامش در ایران و ثبات منطقه جز این راهى نیست. طبعاً براى آینده مملکت و جایگزینى این رژیم باید راه و رسمى را انتخاب کرد که مورد موافقت و علاقه مجموع جامعه باشد. و این جمهورى اسلامى است. اساس کار یک جمهورى اسلامى، تأمین استقلال مملکت و آزادى ملت ما و مبارزه با فساد و فحشا و تنظیم و تدوین قوانین است که در همه زمینه هاى اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و فرهنگى با توجه به معیارهاى اسلامى، اصلاحات لازم را به عمل آورد. این اصلاحات با مشارکت کامل همه مردم خواهد بود.[4]
هدف، تشکیل جمهورى اسلامى است.[5]
..افتخار شهادت در راه قرآن کریم، افتخار شهادت در راه آزادى و استقلال، افتخار شهادت در راه هدف بزرگ اسلام و آن حکومت عدل اسلامى، «جمهورى اسلامى».[6]
آقای مصباح می فرمایند: «حتی شهدا در وصیتنامه هایشان در مورد جمهوریت مطلبی ندارند»، «انتخاب واژه جمهوری برای نفی سلطنت بود نه آن جمهوری که در غرب مطرح است یعنی دموکراتیکی که همه چیز تحت آراء و هوس های مردم باشد». به راستی کدام یک از پیروان بی شمار امام گفته اند که هدف غیر اسلام است و دم از جمهوری غیر اسلامی زده اند. فریاد میلیون ها نفر از مردم ایران و شهیدان آنان در صحنه های پرشکوه تظاهرات ایام انقلاب و دوران تاسیس نظام جمهوری اسلامی هنوز در عمق جانمان طنین انداز است که «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» آیا آقایان تاکنون فیلم های این تظاهرات را ندیده اند. آیا اتکاء به رأی مردم در نظام اسلامی یعنی تبعیت از هوس های مردم؟ این چه ادبیاتی است که به کار برده می شود؟
آری مردم ایران متدین و اسلام خواهند اما کدام اسلام؟ با کدام نگرش و کدامین روابط بین حاکم و ملّت؟ جایگاه ملت در این اسلامی که هدف اصلی و نهایی است کجاست؟ اسلام که یک موجودی انتزاعی نیست. اسلام یک دین و عقیده ای است کامل و ضامن سعادت دنیا و آخرت انسان ها که زمانی موجودیت پیدا می کند و منشأ اثر می شود که در قلب مؤمنان و معتقدان جای بگیرد. و ایمان و اعتقاد با تحمیل و تهدید و اکراه و اجبار قابل جمع نیست. نهایتاً همین مردم شریف و همین بندگان خدا هستند که باید اسلام را تحقق بخشند و حکومت اسلامی را برقرار سازند و از آن در برابر بیگانگان حمایت کنند. اینها صاحبان انقلابند و به تعبیر امام ولینعمت این بنده کوچک و شمای عالم دینی اند. رأی مردم را فاقد هرگونه اثر می دانید؛ نظام انتخابات و رأی گیری را ضرورت تحمیلی اول انقلاب می شمارید؛ جمهوریت را امری موهوم و غیراصیل و شرک آمیز معرفی می فرمایید؛ و اثر و نشانی از مردمسالاری دینی و حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش و حقوق حقه آنان در حکومت و اداره جامعه که تکیه کلام رهبر انقلاب است در ادبیاتتان نیست؛ کنار هم قرارگرفتن آزادی، استقلال و جمهوریت با اسلام را شرک و کفر می دانید؛ منتقدین به این نگرش را متهم به گرفتن پول از جرج بوش می کنید؛ تأکید بر جمهوریت را تبعیت از هوس های مردم می دانید!! به راستی با چنین ادبیاتی کسی مؤمن و دلبسته اسلام می شود؟ آیا پیامبران، ائمه بزرگوارمان و علمای بزرگ دین و امام خمینی که این نظام الهی و همه این آوازه ها از اوست این چنین با مردم و موافقان و منتقدانشان سخن گفتند؟ نصایح و سفارشات دلسوزانه زیر، گویی برای همین چالش اخیر درباب جایگاه مردم و «جمهوری اسلامی» بر زبان امام خمینی جاری شده اند:
همه مملکت ایران را به هم بزنم براى اینکه من باشم و هیچ کس نباشد! نه، همه باشید، و همه هم حفظ کنید مملکت را. همه باشید، و همه روى قانون عمل بکنید. قانون اساسى را باز کنید، و هر کس مرز و حد خودش را تعیین کند. به ملت هم بگویند که قانون اساسى ما براى دولت این را وظیفه کرده است؛ براى رئیس جمهور این را؛ براى مجلس این را؛ براى فرض کنید فلان کار براى ارتش این را. براى همه وظیفه معین کرده است. به مردم بگویند در قانون اساسى که شما رأى دادید برایش، وظیفه ما این است. در لفظ فقط نباشد، و در واقع خلاف. واقعاً سرفرود بیاورید به قانون؛ و واقعاً سر فرود بیاورید به اسلام. لفظ را همه مى گویند. شاید شیطان را هم ازش بپرسند، مى گوید من انقلابى هستم! امروز همه انقلابى هستند! امروز همه دلسوز براى ملت هستند!...این مردمى که شماها را روى کار آورده اند، این مردم زاغه نشین که شماها را روى مسند نشانده اند ملاحظه آنها را بکنید، و این جمهورى را تضعیفش نکنید. بترسید از آن روزى که مردم بفهمند در باطن ذات شما چیست، و یک انفجار حاصل بشود. از آن روز بترسید که ممکن است یکى از «ایام الله» ـ خداى نخواسته ـ باز پیدا بشود. و آن روز دیگر قضیه این نیست که برگردیم به 22 بهمن. قضیه [این[ است که فاتحه همه ما را مىخوانند![7]
این قلمها یک قدرى ملاحظه بکنند این مسائل را. همین طور مى نشینند توى خانه هایشان حکم مى کنند ملت این طورى است! خوب، ملت این هاست که شما مى بینید که در کوچه و بازار و آن هایى که در جنگ هستند و آن هایى که هر روز مى آیند و مى گویند که ما مى خواهیم برویم جنگ. ملت، من و تو نیستیم! ملت آنها هستند. میزان آنها هستند. هى ننشینید و بگویید که مردم چه شده اند؛ مردم دیگر مأیوس شدند؛ مردم کذا شدند. نخیر، مردم از اسلام مأیوس نمى شوند. کارهاى ما هم هر کدام فاسد است، مىگویند کار تو فاسد است، ولى ما جمهورى اسلامى را مىخواهیم.[8]
رئیس جمهور باید فکر بکند که این مردم کوچه و بازار من را از پاریس آوردند اینجا و رئیس جمهور کردند؛ من باید خدمت بکنم به مردم. نخست وزیر باید فکر همین معنا باشد که این مردم بودند که من را از حبس ها و زجرهاى آنجا بیرون آوردند و نخست وزیر کردند، من باید خدمت به آنها بکنم. شما آقایان هم همینطور. هر کدام که در آن وقت زجر کشیدید و حبس رفتید، همین ملت، شما را نجات داده است.
هرکدام هم که نبودید، اصلش مملکت یک حبسى بود، تمام کشور یک زندانى بود براى همه. بنابراین، آن چیزى که اساس است در این مملکت، هم سیاست اقتضا مى کند، هم دیانت اقتضا مى کند، هم انصاف و وجدان اقتضا مى کند؛ این است که این خدمتگزارهایى که مجانى براى شما دارند خدمت مى کنند، و براى حکومت دارند خدمت مى کنند، اینها را ارجشان را بدانید. و بدانید که اگر خداى نخواسته این پیوند سست بشود و گسسته بشود. خداى نخواسته کار همان است که اوّل بود. حال نشود چند وقت دیگر.[9]باید جورى باشید که مردم مثل مادر شما را در آغوش بگیرند. الآن اینجورند مردم، این را حفظش کنید. مملکتتان با این ترتیب حفظ خواهد شد. هر روزى براى مملکت مشکل پیدا مى شود، حلّالش خود مردم [باشند[ الآن این مشکلى براى کشور ما پیدا شده، خوب مردم دارند کمک مى کنند. حلّالش خود این مردم هستند. این پشتیبانی هاى عظیمى که مردم مى کنند، و آن حضورى که خودشان دارند... این باید حفظ بشود تا حفظ بشویم. تا کشورتان حفظ بشود. و اگر خداى نخواسته، این از دست ما برود، ما برمىگردیم به آنطورى که اوّل بودیم. و من خوف این را دارم که ما نعمتى را که خدا به ما داده است، و همه اینها از جانب خداى تبارک و تعالى بوده است ما کُفران این نعمت را بکنیم، و عنایت خدا از ما منحرف بشود. ما خودمان اسباب این بشویم و ما بدتر از آنکه بودیم بشویم.[10]
عقل سیاسى اقتضا مى کند که ما امروز با آن اشخاصى که در رویّه هم حتى با ما مخالفت دارند، لکن در اصل مقصد با ما موافقاند، با ملت موافقاند، مسیرشان مسیر ملت است؛ عقل سیاسى اقتضا مى کند که ما امروز دست از تمام این اختلافات برداریم، تا این مملکت را آرام کنیم و این مقصد اصلى که ما داریم، و آن اینکه اسلام در این مملکت پیاده بشود و جمهورى اسلامى با محتواى حقیقى خودش در اینجا پیاده بشود، موفق بشویم ان شاءالله. من به همه، به همه آن ها عرض مى کنم که شما دست از اختلافات بردارید. این طور نباشد که هر کدام در یک اجتماعى که پیدا کردید بر ضد دیگران صحبت کنید. این طور نباشد که هر کدام قلم به دست گرفتید بر ضد دیگران قلم فرسایى کنید. همه شما امیدوارم که به اسلام معتقد و به جمهورى اسلامى متعهد باشید؛ و در این صورت همه شما مسیرتان یک مسیر است.[11]
امانت بزرگى از دست این ملت تحویل گرفتید و مقتضاى امانتدارى این است که آن را به طور شایسته حفظ کنید و به طور شایسته به نسل آینده و دولت هاى آینده تحویل بدهید، و مادامى که این طور باشید ملت پشت شماست، و مادامى که ملت همراه شما باشد هیچ آسیبى به شما و به کشور نمى رسد. یکى از انگیزه هایى که دیکتاتورى پیش مى آورد این است که دیکتاتورها مى بینند ملت همراهشان نیست، اعمال دیکتاتورى مى کنند. یکى از انگیزه هاست البته، انگیزه هاى دیگر هم دارد. چنانچه ملت ها همراه دولت باشند، وجهى پیدا نمى کند که دیکتاتورى بکنند با ملت خودشان، مجهز مى شوند براى کسانى که به آنها حمله مى کنند. وقتى که ملت جدا باشد از دولت و دولت هم بخواهد از ملت استفاده کند و بدوشد ملت را، دیکتاتورى پیش مى آید. در این رژیم هاى سابق شاهنشاهى وضع این طور بود که مردم حال گریز داشتند، و اینها مى خواستند آنها را با فشار نگه دارند و از آنها بدوشند، از این جهت دیکتاتورى پیدا مى شد. شاهش دیکتاتور بود و ـ عرض مىکنم که ـ استاندارهایشان هم همین طور، و... براى اینکه، اینها مى دیدند که مردم با آنها همراه نیستند، آنها هم که مى خواهند استفاده بکنند، مسئله هم استفاده بود، نه مسئله براى انگیزه انسانى بود، براى استفاده بود، از این جهت،این انگیزه دیکتاتورى مى شد، تو سر مردم زدن مى شد. آن روزى که شما احساس کردید که مى خواهید فشار به مردم بیاورید بدانید که دیکتاتور دارید مى شوید. بدانید که مردم معلوم مى شود از شما روبرگردانده اند. مادامى که مردم هستند و کمک دارند به شما مى کنند، شما اگر مردم نبودند نمى توانستید این جنگ را اداره بکنید، این شک ندارد.[12]
اینکه جناب آقای مصباح فرموده اند «در ادبیات امروز دو نوع حکومت است سلطنت و جمهوری , امام می خواست نفی سلطنت کند و برای نفی آن به زبان ادبیات سیاسی باید جمهوری گفت» سخن ایشان متأسفانه دارای اشکالات متعدد است. فقط دو نوع حکومت نداریم یا سلطنتی یا جمهوری بخصوص در زمان آغاز انقلاب اسلامی نظام های غیرجمهوری و غیرپادشاهی به معنای رایج نیز وجود داشته و دارند مانند نظام های حزبی و شورایی و بسیاری از نظام های سوسیالیستی در گذشته و امارت هایی که پادشاهی به معنای رایج نیستند. اگر منظور معنا باشد نه لفظ. صحیح تر آن است که حکومت ها را در دو نوع منحصر کنیم: استبدادی و غیراستبدادی و منشأ تقسیم بندی نیز دخالت یا عدم دخالت انتخاب مردم به هر شکل و فرمی در تعیین حاکم و حکومت می باشد «اعم از بیعت و اخذ رأی مستقیم یا غیرمستقیم و روشهایی که در گذشته مرسوم بوده است» یا به عبارت دیگر: حکومت های موافق با نظر و تمایل مردم یا تحمیلی و مخالف با نظر آنان. بنابراین فقط دو مدل سلطنتی و جمهوری نبوده است که امام به خاطر تنگنای انتخاب عنوان جمهوری را برگزینند. ضمن آنکه اگر مطلوب امام عنوان عام حکومت اسلامی بود نه جمهوری اسلامی، همانگونه که نظام «جمهوری اسلامی» بصورت ترکیبی ابداعی برگزیده شد دلیلی نداشت که امام نگویند «حکومت اسلامی» مگر کسی الزام کرده بود یا قانونی بین المللی ما را ملزم میکرد که باید یا نام سلطنتی برگزینید یا جمهوری؟! خیر، امام با آگاهی کامل و اشراف کامل هم بر مبنای اسلام ناب و هم بر مقتضیات جامعه به عنوان یک اسلام شناس خبره و ولی فقیه آگاه به زمان، نام و مدل «جمهوری اسلامی» را به عنوان نام رسمی و همیشگی نظام سیاسی جدید ایران به ملت پیشنهاد دادند. علت تأکید امام بر جمهوریت آن چیزی نیست که آقایان فرموده اند. خود امام با صراحت در مصاحبه هاشان فرموده اند که منظور از معنای جمهوری همان معنای رایج در عرف جهانی است یعنی حکومت مبتنی بر رأی مردم البته با قید «اسلامی» که اساس محتوای آن را تشکیل می دهد. امام به خوبی بر امثال دیدگاهی که امروز با این شدت و حدّت دنبال می شود آگاهی داشتند و می دانستند که اگر عنوان عامی همانند حکومت اسلامی یا دولت اسلامی انتخاب شود چه بسا به زودی تبدیل به حکومت فردی, حکومت اقلیت بر اکثریت و خلیفه گری و امارت و حتی سلطنتی شود و دخالت رأی مردم در تعیین نوع حکومت و زمامداران در آن به فراموشی سپرده شود. اکنون که آنهمه سفارشات صریح امام بر عدم افزودن یک کلمه یا کاستن یک کلمه از عنوان «جمهوری اسلامی» شده است و در متن قانون اساسی آمده است و جزو شعارهای همیشگی مردم شده است اینچنین برخورد می شود!!! وای به روزی که از جمهوری سخن نمی گفتند و نام آن را عنوان عام و کلی حکومت اسلامی می نهادند به راستی اگر مانع نامگذاری نظام به نام جمهوری اسلامی و اصول قانون اساسی و تأکیدهای امام و سلسله انتخابات پیاپی و حضور مردم نمی بود چه بر سر نظام اسلامی و نقش مردم به بهانه حکومت اسلامی می آمد؟
نکته دیگر که در عین حال پاسخی است به یکی از سؤالات آقای غرویان، اینکه درست است که «جمهوریت» ناظر به شکل و فرم و مدل حکومت است و «اسلامیت» مبین محتوای آن؛ اما این از بدیهیات است که بین ظرف و مظروف و شکل و محتوا رابطه برقرار است. شکل و ظرف غیرمناسب و ضداسلامی نمیتواند محتوای اصیل اسلامی را در درون خود جای دهد و محتوا نیز بدون شکل تحقق نمی یابد. حق با آقای مصباح است که فرموده اند «جمهوری اسلامی» یک امر پدید آمده از دو مرکب نیست اما نه بدان بیان و نتیجه ای که ایشان گرفته اند: پس جمهوریت یعنی هیچ و اصالت ندارد! برعکس، چون این دو قید در عالم تحقق و واقع قیود یک پدیده با ماهیتی بسیط و واحد به نام نظام اسلامی با مختصاتی خاص می باشند، تفکیک ناپذیرند. به سخن دیگر معنای حقیقی جمهوریت در اندیشه امام در بطن و متن اسلام جای دارد و اسلامی که اتکا به جلب نظر مردم را در حکومت دخیل نداند اسلام راستین نیست. جمهوریت در نظام ما با لحاظ قید اسلامیت معنی مییابد و اسلامیت نیز متقابلاً چنین است. در اندیشه امام اینچنین نیست که اسلام راستین و واقعی امری است که می تواند هم در قالب نظام سلطنتی, دیکتاتوری و حکومت منهای دخالت و نظارت و بیعت مردم در بیاید و هم در قالب نظام مبتنی بر رأی و نظر مردم و هرگاه که اراده کردیم قالب را عوض کنیم اما محتوا سالم و دست نخورده باشد. در این زمانه حکومت یا مبتنی بر رأی مردم است یا نیست. به نظر امام خمینی و بنا به قرائت ایشان از اسلام راستین, حکومت غیرمبتنی بر رأی مردم، اسلامی نیست. و صد البته حکومت جمهوری یا هر عنوان دیگری بدون محتوای اسلامی نیز غیراسلامی و نزد ملت ایران و براساس قانون اساسی غیرمشروع است. ناگزیر وارد بحث مشروعیت حکومت و دخالت رأی مردم در آن می شویم که مورد مناقشه آقایان قرار گرفته است.