-
يكشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۲، ۱۱:۰۲ ب.ظ
-
۳۱۹
کى از نظریه پردازان شوروى سابق در توصیف انقلاب اسلامى مى نویسد: «انقلاب اسلامى شعار اصلى جنبش هاى سیاسى، اسلامى مختلف در بسیارى از کشورهاى اسلامى مشرق زمین است... مسأله مشترک براى این جنبش ها، اسلامى کردن تمام جوانب زندگى اجتماعى، اقتصادى، سیاسى و خانوادگى تمام شهروندان کشورهاى خود و اعلان سومین راه رشد، که با سرمایه دارى و سوسیالیسم متفاوت هست، مى باشد.»
ه این معنا، انقلاب اسلامى با رویکرد به مذهب، خط مشى جدیدى در زمینه توسعه و استقلال، آزادى و عدالت براى جهان سال 1979، و براى تمامى کشورها و جنبش هاى انقلابى که تا آن زمان روى پاى خود ایستادن را تجربه نکرده، و به سمت بلوک غرب یا شرق متوجه شده بودند، ارائه مى دهد. این موضوع براى قدرت هاى جهان آن روز، تکان دهنده بود. به ویژه در این خصوص مسأله صدور انقلاب و پیوند بین جنبش هاى اسلامى و آزادى بخش و حمایت از آنان در مبارزه با سلطه جویان و استعمارگران دنیاى سرمایه دارى و کمونیسم، بسیار قابل توجه است. در این زمینه، فرد هالیدى، استاد و کارشناس برجسته مسایل خاورمیانه، طى سمینارى در انگلیس مى گوید: «انقلاب اسلامى در ایران جذابیت ایدئولوژیکى بسیار زیادى میان اعراب تا الجزایر و سودان دارد که نمى توان آن را نادیده گرفت. به علاوه، در جمهورى هاى آسیایى شوروى، بخصوص آذربایجان و گرجستان، عراق، افغانستان و پاکستان، با توجه به بافت اجتماعى این کشورها، دین و فرهنگ ایران داراى نفوذ بسیار زیاد است.»
تاریخ بسیارى از انقلاب ها نشان مى دهد که معمولا انقلابیون و مصلحان گام هاى اولیه را با موفقیت برمى دارند و رژیم سیاسى ظالم حاکم را بر انداخته و وضع موجود را متحول مى سازند، ولى در تحقق اهداف انقلاب و بناى جامعه مطلوب ناکام مى مانند. براى مثال، انقلاب مشروطیت هرچند حرکتى وسیع و مردمى بود و خون هاى زیادى در راه آن نثار شد، اما با گذشت کم تر از چهارده سال از فرمان مشروطیت، شاهد کودتاى 1299 و پایه گذارى دیکتاتورى رضاخان و روى کار آمدن غرب زده ها مى باشیم. در ناکامى انقلاب مشروطیت، عوامل زیادى نقش داشت. بر ماست که از آن انقلاب درس عبرت گرفته، عوامل ناکامى آن را در انقلاب اسلامى از بین ببریم.
مقام معظم رهبرى (دام ظلّه) در مورد تلاش دشمنان براى نابودى انقلاب اسلامى فرموده اند: «از وقتى ملت ایران با پیروزى انقلاب توانست دین خدا و اسلام را در قالب یک نظام اجتماعى مجسم و متبلور کند، ترس از اسلام در دل مستکبران به وجود آمد. تلاش و مبارزه خودشان علیه اسلام را به هر طریق ممکن شروع کردند. مبارزه با جمهورى اسلامى هم به خاطر اسلام است; زیرا وقتى که جمهورى اسلامى پاى بندى خود را نسبت به معتقدات و اصول اسلامى ثابت کرد، به عنوان یک خطر بزرگ تلقّى شد و تمام دستگاه هاى استکبار علیه آن به کار افتادند.»
از سوى دیگر، انقلاب اسلامى را آفت هایى از درون تهدید مى کند که مى تواند منجر به افول آن گردد. مشکلاتى که همراه و درون انقلاب مى باشد، «آفت»هاى انقلاب، و مشکلاتى که از بیرونْ انقلاب و انقلابیون را تهدید مى کند، «موانع» انقلاب شناخته مى شود. آنچه در پى مى آید مرورى بر گوشه هایى از آفت ها و موانعى است که انقلاب اسلامى را تهدید مى کند و توجه به آن ها بر همه دلسوزان این نهال مقدس و حافظان آن لازم و ضرورى است.
پیش از پرداختن به اصل موضوع، یاداورى این مطلب ضرورى است که آفات انقلاب را مى توان به دو دسته کلى تقسیم نمود: الف) آفات طبیعى: که دست بشر یا در آن ها دخالتى ندارد و یا اگر دارد دخالت تام ندارد، مثل افزایش بى رویه جمعیت، توزیع نامناسب جمعیت، مهاجرت بى رویه، بى سوادى و حوادث طبیعى همچون سیل، زلزله و خشکسالى. ب. آفت هاى انسانى; که دست بشر در پیدایش آن ها نقش دارد. مراد ما از آسیب ها، در این بحث، نیز همین نوع دوم است.
آسیب هاى درونى
1. تحریف ارزش ها ب
ررسى تاریخ اسلام نشان مى دهد که پس از وفات پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)مسیر انقلاب جهانى آن حضرت و شکل و محتواى آن، تا حدود زیادى عوض شد; این مسأله بر اثر رخنه افراد فرصت طلب و دشمنانى که تا دیروز با اسلام مى جنگیدند، اما بعدها با تغییر شکل و قیافه، خود را در صفوف مسلمانان داخل کرده بودند، به وجود آمد. بدین ترتیب، از اواخر قرن اول هجرى، تلاش هایى آغاز شد تا از این انقلاب با ماهیت اسلامى، به یک انقلاب داراى ماهیتى قومى و عربى تعبیر شود. وارثان میراث پیامبر به جاى اعتقاد به تأثیرگذارى اسلام و ارزش هاى اسلامى در پیروزى آنان، و به جاى حفظ و تداوم دستاوردهاى انقلاب اسلامى با معیارها و اصول اعتقادى خاص خود، به انقلابْ ماهیتى قومى و عربى دادند و معتقد شدند که علت پیروزى آنان بر ملل غیر عرب «ملت عرب» بوده است. بدیهى است که همین امر براى ایجاد شکاف در درون جامعه اسلامى کافى بود.
در مقابل، گروهى به حق مدعى بودند که آنچه این گروه مطرح مى کند، اسلام واقعى نیست; زیرا در اسلام حقیقى، مسایل قومى و نژادى ارزش و اعتبارى ندارند. از سوى دیگر، گروهى نیز این مسأله را مطرح کردند که اکنون که پاى قومیت در میان است، چرا ما نباید سرورى و آقایى داشته باشیم؟ به این ترتیب، نطفه جنگ هاى قومى، نژادى و ـ به اصطلاح امروز ـ ناسیونالیستى در میان امت مسلمان بسته شد.
نهضت خدایى باید براى خدا آغاز شود و براى او ادامه یابد و هیچ خاطره و اندیشه اى غیر خدایى در آن راه نیابد تا عنایت و نصرت الهى شامل حالش گردد. حضرت امام(قدس سره) در وصیت نامه خود، فراموش کردن اهداف فرهنگى قیام ملت و مکتب الهى اسلام، به انزوا کشاندن روحانیت، غرب زدگى و شرق زدگى و سلطه بیگانگان بر مقدرات مراکز تعلیم و تربیت را از آفات فرهنگى انقلاب معرفى مى نماید.
اندیشه هاى بیگانه ممکن است از طریق دشمنان یا دوستانى که مجذوب آراى دیگران شده اند، نفوذ کنند. نمونه این گرایش ها را در قرون اولیه اسلامى مى توان دید. مثلا، مجذوب شدگان به پاره اى اندیشه هاى فلسفى و آداب و رسوم ایرانى و تصوف هندى، نظریات و اندیشه هایى را به عنوان خدمت، و نه به قصد خیانت، وارد اندیشه هاى اسلامى کردند.
بنابراین، در مسأله ورود و نفوذ اندیشه هاى بیگانه باید به زمینه هاى داخلى آن نیز توجه کرد. یکى از علل رواج مانوى گرى و مزدک گرایى، عدم اجراى عدالت از جانب حکومت ها بود.
2. تجددگرایى افراطى
در مقابل تمسّک به اسلام ناب، تجددگرایى افراطى یا التقاطى، و زهدگرایى منفى قرار دارد. تجددگرایى افراطى تلفیق اسلام با اندیشه هاى غیر اسلامى براى زیبا جلوه دادن آن مى باشد. آنچه که مراحل پدیدارى انقلاب و سپس گذار را به شدت از خود متأثّر مى سازد، موضوع مدرنیته است. در این جا نمى توان در باب نسبت مدرنیته با انقلاب یا نسبت مدرنیته با دین، به تفصیل سخن گفت; تنها به این مطلب اشاره مى شود که مدرنیته و مراحل پایین تر آن، یعنى مدرنیسم و مدرنیزاسیون، به طرز اجتناب ناپذیرى در بستر تحولات و مؤلّفه هاى انقلاب و حیات دینى حضور دارند: مدرنیسم، به خصلت شمولیت مدرنیته و مدرنیزاسیون به پذیرش هاى متجددانه مدرنیته تأکید دارد. این پذیرش عمدتاً خود را در مظاهر و مصنوعات جلوه گر مى سازد و کم تر از عناصر مرکزى و اصلى همچون عقلانیت، خودیت، و ارکان کلیدى مدرنیته بهره مند است. به هر حال، منظور توجه دادن به حضور اجتناب ناپذیر فضاى برخاسته از مدرنیته در جوامع دینى، همانند جامعه ماست.این حضور در مراحل مختلف انقلاب محسوس است; اما در مرحله شکل گیرى انقلاب کم تر به چشم مى خورد. در مراحل گذار است که مدرنیته یا شبه مدرنیته، آشکار مى گردد و انقلابیون نمى توانند نسبت به تبعات آن بى توجه باشند. بى توجهى در این مقوله، یعنى تن دادن به نارسایى تفسیر انقلاب از مسایل نو. اگر هم انقلاب خصیصه دینى داشته باشد، به معناى نارسایى آن دین قلمداد خواهد شد.
به هر حال، انقلاب دینى باید تکلیف خود را با مسائلى از قبیل توزیع قدرت سیاسى ـ اقتصادى، علم آموزى جدید و مباحث روش شناسانه و فناورانه معلوم کند. دوران استقرار و ثبات انقلاب فرصت لازم را در این خصوص به نیروهاى انقلاب مى دهد. اما توجه به نوگرایى را نباید با بهت زدگى و انفعال گرایى و تأثیرپذیرى خود فراموشانه در برابر مؤلّفه هاى مدرنیسم اشتباه گرفت.
3. رواج سکولاریسم
ترویج اندیشه سکولاریسم براى انقلابى که بر اساس یگانه انگارى دین و سیاست پاگرفته و جوهره آن را بر آمدن سیاست از دین تشکیل مى دهد، سم مهلکى است که به پایه هاى آن آسیب جدى و جبران ناپذیرى وارد مى سازد.
«این همانى» دین و سیاست از قوى ترین نقاط یک جامعه دینى، به ویژه در عصر جدید، به شمار مى آید. ساده ترین و بهترین وضعیت براى یک جامعه دینى پذیرش این نکته است که دین و سیاست را جفتى توأمان بدانند و حتى بیش از آن، حالتى «این همانى» میانشان برقرار سازند. در چنین شرایطى، نقاط قوت دین و سیاست با هم رابطه تعاطى را تشکیل مى دهند. سیاست به هنگام، منسجم و قوى مى تواند پشتوانه لازم براى اعتبار و شکوه دین قرار گیرد و متقابلا دین مقبول و مطلوب و جاى گرفته در اعماق ذهن و قلب اعضاى جامعه که در عین حال، خود در بردارنده آموزه هاى سیاسى است، تکیه گاهى مناسب براى سیاست شمرده مى شود. چنین رابطه اى را مى توان از سیره پیامبر و آثار اسلامى نیز اخذ کرد، ولى پرداختن به این مهم خارج از چهارچوب و حوصله این مقاله است.
اگر حکومت دینى حکومتى است که از صدر تا ذیل آن بر اساس دین تعریف مى شود، بهترین راه مقابله با آن ارائه تفسیرى از دین است که سیاست و اداره جامعه را در دست هر کس برتابد و دخالت دین در سازو کارهاى حکومت و جامعه را نیز نپذیرد; دین را امرى فردى و آن جهانى بداند و جامعه را از قلمرو الزامات دینى خارج سازد.
4. جدایى حوزه و دانشگاه
در واقع یکى از کلیدى ترین مسائل اجتماعى و فرهنگى جامعه اسلامى ما حفظ و تقویت وحدت دو نهاد حوزه و دانشگاه است که جدایى آن ها آفتى بزرگ به شمار مى آید. از مهم ترین مراکز فرهنگى یک جامعه، که مى تواند محافظ و توسعه دهنده فرهنگ آن باشد، مدارس و دانشگاه هاى آن کشور است; زیرا نسل آینده ساز هر جامعه معمولا از این مسیر پرورش مى یابد. از این رو، در تهاجم فرهنگى به کشور ما نیز تلاش گسترده اى از سوى بیگانگان و وابستگان آن ها براى تغییر ارزش ها و از خودبیگانگى صورت گرفته است که در پاسخ به آن موضوع اسلامى کردن دانشگاه ها مطرح شد.
5. فساد ادارى و اجتماعى
حضرت على(علیه السلام) مى فرماید: همانا فلسفه نابودى رژیم هاى پیشین این بود که حق مردم را ندادند تا آن را به رشوت خریدند، و راه باطلشان بردند و آنان پیرو آن گشتند.
6. دنیاطلبى و اشتغال به زینت هاى دنیوى
اگر زندگى تجملى و روحیه تکاثر طلبى در میان عناصر انقلابى فزونى گیرد و نیروهاى انقلابى روحیه خود را از دست دهند، داعیه دفاع از انقلاب و ارزش هاى آن تضعیف مى شود. ابن خلدون نیز در بحث فراز و فرود تمدن ها به دوران هاى زیر اشاره مى کند: دوران ظفر، دوران قدرت، دوره تجمل و فراغت، دوره خرسندى و بالاخره دوره اسراف و تبذیر و انحطاط. در دوران آخر، عصبیت (همبستگى اجتماعى) از بین مى رود و تن آسایى، تجمل و حاکمیت روابط فزونى مى گیرد.
امام صادق(علیه السلام) در حدیثى مى فرمایند: «ما ذئبان ضاریان فى غنم قد فارقها رعاؤها، احدهما فى اولها و الآخر فى آخرها بافسد فیها من حب المال و الثروة فى دین المسلم» ; ضرر دو گرگ درنده که به ابتدا و انتهاى گله بى چوپانى حملهور شوند هیچ گاه از زیانى که از حب مال و جاه طلبى متوجه دین مسلمان مى شود بیش تر نیست.
امام سجاد(علیه السلام) نیز در یک روایت مفصل ریشه بسیارى از خصلت هاى ناپسندیده، به ویژه جاه طلبى را در حب دنیا مى داند و حب دنیا را ریشه هر خطا معرفى مى کند.
و به گفته حضرت امام خمینى(قدس سره)دنیادوستى با شعب مختلفش و به ویژه جاه طلبى ممکن است انقلاب و نظام اسلامى را به سقوط بکشد; چنان که در کنار تعهد عملى، نقش عمده تخصص علمى در رهبرى نیز بر همگان آشکار است و فقدان آن مى تواند در زمره آفات خطرناک انقلاب به شمار آید.
7. فرار مغزها
نداشتن برنامه اى همه جانبه براى جلوگیرى از مهاجرت تحصیل کردگان و متخصصان، و نیز مشخص نبودن مرزهاى «تعهد» و «تخصص» موجب ظهور پدیده فرار مغزها به کشورهاى دیگر جهان مى شود. این امر از یک سو، انقلاب را از توانایى هاى افراد متخصص محروم مى کند و از سوى دیگر، به ابزارى در دست دشمنان براى جوسازى علیه انقلاب مبدّل خواهد شد.
8. سوء مدیریت مدیران انقلاب
امام على(علیه السلام) عوامل افول دولت ها را چهار چیز مى داند: تباه نمودن اصول اساسى، فریب کارى، مقدم داشتن فرومایگان و مؤخر داشتن فرزانگان.
عوامل مزبور از ضعف یا سوء مدیریت مسؤولان حکومتى ناشى مى شود و به تضعیف مشروعیت دولت مى انجامد.
9. ناتمام گذاشتن آرمان هاى نهضت
به تعبیر استاد مطهرى، متأسفانه تاریخ نهضت هاى اسلامى صدساله اخیر، نشان از یک نقیصه در رهبرى روحانیت شیعه دارد و آن این که روحانیت نهضت هایى را که رهبرى کرده تا مرحله پیروزى بر خصم ادامه نداده است.
در مورد انقلاب اسلامى ایران هر چند وضعیت متفاوت است، اما هنوز همه آرمان هاى داخلى و خارجى انقلاب تحقق نیافته است. تلاش در جهت تقویت و اجراى این آرمان ها از طریق افزایش آگاهى هاى عمومى و بسیج امکانات، به افزایش اقتدار و استحکام داخلى و نفوذ بین المللى انقلاب مى انجامد.
10. ابهام طرح هاى آینده انقلاب
انقلاب باید طرح هاى روشن و خالى از ابهام و مورد قبول و تأیید رهبران ارائه دهد تا جلوى ضایعات گرفته شود. تجربه نشان داده است که کلى گویى و روشن نبودن طرح هاى آینده، به تناقض در عمل منجر مى شود و مشکلات اساسى به بار مى آورد.
11. تفرقه واختلاف
امام على(علیه السلام) راز تداوم انقلاب را دورى از تفرقه و تحکیم ارکان مودت و محبت و ترغیب و توصیه نسبت به آن معرفى مى نماید. مهم ترین عوامل تهدیدکننده بالندگى یک ملت از دیدگاه آن حضرت عبارتند از: کاشتن بذر نفاق و کینه در سینه، پشت کردن به یکدیگر، ترک یارى هم نوعان و تبدیل الفت و محبت به پراکندگى و تفرقه.
بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران نیز پیوسته بر دورى از تفرقه و لزوم وحدت براى تداوم انقلاب تأکید داشتند. از دیدگاه ابن خلدون نیز «عصبیت» مهم ترین عامل اعتلاى یک ملت و تمدن محسوب مى شود. عصبیت به مثابه رشته مشترکى، خانواده ملت را به هم پیوند مى دهد. اصولا وجود اختلاف سلیقه و عقیده امرى طبیعى و انکارناپذیر است و همه افراد بشر با توجه به نوع آموزش، تربیت ها، محیط زندگى خانوادگى و اجتماعى، روابط عاطفى و انسانى و برداشت هاى خود از مسائل و پدیده ها، داراى دیدگاه ها و نظرات خاص خود مى باشند که لزوماً با دیدگاه هاى دیگران یکسان نیست. تجمع گروه ها و دستجات فکرى زمانى ایجاد مى شود که نسبت به عقاید اصولى، توافق هاى کلى و عمومى وجود داشته باشد و هدف مشترکى دنبال شود.
معمولا در هنگام احساس خطر براى ارزش ها و معیارهاى مورد علاقه و احترام تشکل ها، بسیارى از اختلافات و نظرهاى متفاوت و در عین حال غیر مهم نادیده گرفته مى شود و صف بندى ها هم منسجم تر مى گردد. براى مثال، زمانى که خطر لیبرالیسم و منافقان انقلاب اسلامى را تهدید مى کرد، نیروهاى حزب الله منسجم و متحد بودند و هیچ کس از خطوط چپ و راست، طرفدار سرمایه دار و ... سخنى به زبان نمى آورد; ولى به محض این که آن خطرات بر طرف شد، آرام آرام اختلافات میان پاره اى نیروهاى حزب الله آشکار گردید و دسته بندى هایى را به وجود آورد. در حالى که، این اختلاف نظرها از قبل هم وجود داشت، ولى عمده و اصلى نشده بود و از سوى دیگر، تصور مى شد که انقلاب به مرحله ثبات و استقرار رسیده و خطرات داخلى یا خارجى آن را تهدید نمى کند.
در ذیل به عواملى که نفش اصلى و اساسى در تشدید اختلافات و تضعیف انقلابیون دارند اشاره مى شود:
هر فرد یا گروهى تصور مى کند که تنها بینش و طرز فکر و برداشت او درست است و نجات انقلاب در تبعیت از آن بینش مى باشد; آن چنان مطلق مى اندیشد که راهى براى این نظریه که ممکن است احتمالا او هم در اشتباه باشد، باز نمى گذارد و جالب توجه این که خط و بینش خود را دقیقاً مطابق با مکتب اسلام و خط ولایت فقیه مى داند و متقابلا جناح مقابل را منحرف و مخالف انقلاب و ولایت فقیه دانسته و فراهم کردن هر نوع امکانى براى تفوق آن جناح در حاکمیت را موجب انحراف و ضایع شدن انقلاب مى داند.
از آن جا که فرد یا گروه مزبور خط فکرى خود را به طور مطلق درست مى داند، براى حاکم شدن آن از هر تلاش و کوششى فروگذار نمى کند و متقابلا چون خط فکرى جناح مقابل را منحرف و خطرناک مى داند، از هر تلاشى براى دور کردن آن ها از قدرت باز نمى ماند. در عمل مشاهده شده که بسیارى از جناح هاى سیاسى در مبارزه با جناح رقیب از جاده تقوا و صداقت خارج شده و چون خود را حق و جناح مخالف را باطل مى پنداشتند، براى رسیدن به حاکمیت و طرد جناح مخالف، اغلب از توسل به هر شیوه ممکن فروگذار نمى کردند. از این رو، بازار تهمت و افترا و برچسب زدن در چنین آشفته بازارى به شدت رواج مى یابد.
همان گونه که قبلا بیان گردید، نفس اختلاف امرى طبیعى و غیرقابل انکار است و در عین حال مى تواند زاینده پیشرفت و ترقى نیز باشد، مشروط بر آن که از آثار منفى و انحرافى آن اجتناب شود و این شرط، زمانى تحقق خواهد یافت که انقلابیون مسلمان از جاده تقواى الهى خارج نشده و به نظرات رهبر و ولایت فقیه متعبدانه پایبند و وفادار باشند.
12. غفلت از پرورش نیروى انسانى
انقلاب به مثابه موجودى زنده است که براى دوام خود نیاز به تغذیه دارد. ساختن نیروهاى انقلابى و مؤمن از نسل هاى جدید، از مهم ترین عوامل تداوم انقلاب محسوب مى شود. غفلت از انتقال آموزه هاى انقلاب به نسل هاى دوم به بعد انقلاب، خطر گسست فرهنگى را به همراه خواهد داشت. وصول به این مقصود چندان که مسؤولان فرهنگى در وضعیت کنونى انقلاب پنداشته اند و عمل مى کنند آسان نیست. به نظر مى رسد، هشدارهاى رهبر انقلاب و ارشادات ایشان آن چنان که باید از سوى برخى مسؤولان فرهنگى جدى گرفته نمى شود.
13. اعتدال گریزى و بى عدالتى اقتصادى
غارت اموال عمومى، حاکمیت تعداد محدودى از وابستگان رژیم بر بخش عظیمى از منابع اقتصادى کشور ، هجوم سرمایه داران خارجى، به ویژه امریکایى از دهه سى به بعد ، فاصله و شکاف اقتصادى بین طبقات جامعه که موجب فقر و محرومیت گسترده اى در کشور حاکم گردیده بود ، انتظار بازسازى اقتصادى، استقرار عدالت اجتماعى، فقرزدایى و رفع محرومیت را به طور طبیعى مطرح کرده بود. شعارهاى اسلامى «عدالت على» و «حمایت از مستضعفان» در بى اثر کردن تیغ مارکسیست ها در حمایت از کارگران ـ کشاورزان به نحو قابل توجهى مؤثر بود و به تعبیر امام راحل(قدس سره)از بلعیده شدن نیروهاى انقلابى در کام مارکسیسم جلوگیرى کرد. حمایت امام(قدس سره) از محرومان و مستضعفان اختصاص به دوره پر خروش 56 ـ 57 و نیز سال هاى پس از انقلاب نداشت، بلکه ایشان از آغاز نهضت، یعنى دهه چهل، این مسائل را مطرح مى کردند. امام پیوسته در عین اعتراضات عمیق خود به بنیانى ترین سیاست هاى مخرب رژیم و عناصر خارجى آن، یعنى امریکا و اسرائیل، پیوسته مشکل فقر و محرومیت آحاد مردم را مطمح نظر داشتند.
امام خمینى در سال 1360، در دیدار با اعضاى شوراى نگهبان ضمن طرح مسائل اساسى اقتصادى، به این نکته مهم اشاره نمودند: «امروزه ما گرفتار دو جریان هستیم; یکى آن جریانى است که همین که به نفع مستضعفین و محرومین سخن گفته مى شود و از کاخ نشین ها و غاصبین حقوق مردم صحبتى شود مى گویند این همان کمونیسم است، و جریان دیگر این که وقتى گفته مى شود خودسرانه اقدام به تقسیم زمین یا گرفتن اموال ننمایند، مى گویند طرفدارى از سرمایه دارها و فئودال ها شده است; در حالى که همان طور که مى دانید اسلام نه با سرمایه داران موافق است نه با کمونیسم، اسلام راه و رسم دیگرى غیر از این ها دارد.»
اهمیت مسائل اقتصادى در حدى بود که قانون اساسى یک فصل (فصل چهارم) را اختصاص به مسائل اقتصادى داده است. در مقدمه قانون اساسى نیز آمده است:
«در تحکیم بنیادهاى اقتصادى، اصل، رفع نیازهاى انسانى در جریان رشد و تکامل است نه همچون دیگر نظام هاى اقتصادى تمرکز و تکاثر ثروت و سودجویى; زیرا که در مکاتب مادى اقتصاد خود هدف است و بدین جهت در مراحل رشد، اقتصاد عامل تخریب و فساد و تباهى مى شود، ولى در اسلام اقتصاد وسیله است و از وسیله انتظارى جز کارایى بهتر در راه وصول به هدف نمى توان داشت.»
با این دیدگاه برنامه اقتصاد اسلامى فراهم کردن زمینه مناسب براى بروز خلاقیت هاى متفاوت انسانى است و بدین منظور، تأمین امکانات مساوى و متناسب و ایجاد کار براى همه افراد و رفع نیازهاى ضرورى براى استمرار حرکت تکاملى آنان بر عهده حکومت اسلامى است.
امیرالمؤمنین على(علیه السلام) یکى از علل سقوط و زوال حکومت ها را تبذیر و هزینه هاى زیان بار اقتصادى معرفى مى نماید. روش اقتصادى آن حضرت بر اساس عدالت و حقیقت بود و جز به حق عمل نمى کرد; هیچ گونه تبعیض و امتیازى حتى براى خود و نزدیکانش قایل نبود تا جایى که چون عقیل برادر وى تقاضاى سه صاع (یک کیلو) گندم از بیت المال کرد، از این کار امتناع ورزید و آهنى گداخته به دست او نزدیک کرد و فرمود: «اى برادر، در این مال چیزى جز آنچه به تو دادم حقى ندارى، ولى صبر کن تا مالى از خودم برسد، آن گاه هر چه خواسته باشى به تو خواهم داد.»
امام على(علیه السلام) در پاسخ ایراد کسانى که رعایت مساوات در عطایاى بیت المال را خلاف «سیاست» مى دانستند، فرمود: «اگر این دارایى از خودم بود، به طور یکسان در میان شما تقسیم مى کردم تا چه رسد به این که این اموال از آن خداست. آگاه باشید که بخشیدن مال در غیر موردش تبذیر و اسراف است.»
وقتى شریح قاضى خانه اى گران به مبلغ 80 دینار خرید، حضرت او را احضار کرده و فرمود: «اى شریح، به زودى کسى به سراغت خواهد آمد که نه قباله ات را نگاه مى کند و نه از شهودت مى پرسد. تو را از آن خانه بیرون مى کند و به قبر تحویل مى دهد.»
مهم ترین اصولى که امیرمؤمنان در سیاست هاى اقتصادى دولت خود رعایت مى نمود عبارت بودند از: رعایت حال خراج دهندگان، همیارى اقتصادى دولت و مردم، استفاده از مالیات براى عمران و آبادى، عدم تبعیض در اخذ مالیات، برخورد شدید با محتکران و گران فروشان، محترم شمردن بیت المال، رفاه و آسایش مردم و رسیدگى به طبقات پایین جامعه. ایشان همواره درباره مستضعفانى که هیچ چاره اى براى معاش خود ندارند توصیه مى کردند.
به اجمال مهم ترین آسیب هاى اقتصادى انقلاب اسلامى ایران را مى توان چنین برشمرد:
1. وابستگى اقتصادى به قدرت هاى بیگانه;
2. نداشتن برنامه هاى بلند مدت و کوتاه مدت براى نیل به استقلال و توسعه اقتصادى; این امر موجب مى شود امکانات و توانمندى هاى کشور بى آن که راه گشاى یک اقتصاد مستقل و توسعه یافته شود، در امور روزمره و زودگذر به کار افتد و از میان برود.
3. عدم توجه به بحران هاى اقتصادى ناشى از روند توسعه یا عدم توجه به رعایت اقشار کم درآمد در اجراى برنامه هاى سازندگى و توسعه اقتصادى;
4. عدم وجود فرهنگ کار و انضباط اجتماعى (چنان که رهبر معظم انقلاب بارها بر این مهم تأکید ورزیده اند);
5. جدا شدن مردم از برنامه هاى دولت در طرح سازندگى.
افزایش فاصله طبقاتى، پیدایش ثروت هاى بادآورده، بى توجهى به مستضعفان و عنایت به ثروتمندان، فاصله فاحش فقیر و غنى و فقدان عدالت اجتماعى ـ اقتصادى، راه را بر کم رنگ شدن آرمان هاى انقلاب مى گشاید. فقرا در بند تأمین ابتدایى ترین نیازهاى زندگى اند و ثروتمندان در پى اسراف و تبذیر و تجمل. بنابراین، هر دو گروه خود را از مسیر انقلاب کنار مى کشند و دشمنان انقلاب فرصت رخنه مى یابند. قرآن کریم، به عنوان یک ضابطه کلى، اعلام مى دارد که به هیچ وجه ثروت نباید میان توانگران دست به دست گردد: «کى لا یکون دولة بین الاغنیاء منکم.» (حشر: 7).
استاد مطهرى پس از تبیین عدالت اجتماعى، استقلال، آزادى و معنویت اسلامى به عنوان سه رکن انقلاب مى گوید: «سرمایه دارى از آن جهت محکوم است که در بطن خود استثمار را پرورش مى دهد.»
14. فراموش کردن محرومان
شهید مطهرى در کتاب پیرامون انقلاب اسلامى مى نویسد: «من تأکید مى کنم اگر انقلاب ما در مسیر برقرارى عدالت اجتماعى به پیش نرود، مطمئناً به نتیجه نخواهد رسید و این خطر هست که انقلاب دیگرى با ماهیت دیگرى جاى آن را بگیرد... این مکتبى است که پیشوایش على(علیه السلام)مى فرماید: «و لکن هیهات ان یغلبنى هواى، و یقودنى جشعى الى تخیر الاطعمة و لعل بالحجاز او الیمامة من لا طمع له فى القرص و لا عهد له بالشبع او ابیت مبطانا و حولى بطون غرثى و اکباد حرى...»; اما دور باد که هوس بر من پیروز گردد و آز آتشین مرا به نوشخوارى کشاند، حالى که در حجاز و یمامه مردمى باشند که به گرده اى نان امید نداشته و شکمى سیر به خود ندیده باشند. دور باد که من با شکمى انباشته و آماسیده از طعام روز را به شب آورم و در پیرامون من گرسنگان و جگر سوختگان باشند...
15. تضعیف رهبرى
یکى از راهبردهاى دشمن براى براندازى انقلاب، تضعیف رهبرى و کم اهمیت جلوه دادن جایگاه آن است. مقابله با اصل نظریه ولایت فقیه نیز از شگردهاى دشمنان انقلاب است. استحکام این نظام انقلابى، همان گونه که در قانون اساسى ملحوظ شده، وابسته به اقامه اصل ولایت فقیه است. مادامى که خدشه اى به این اصل وارد نیامده، براندازى انقلاب ناممکن خواهد بود. از این رو، دشمنان انقلاب نسبت به آن اصل تشکیک، و حملات خود را متوجه اساس ولایت فقیه کردند. آنان نه تنها در این راه از به کارگرفتن برخى از نیروهاى نفوذى خود در حوزه هاى علمیه ابا نکردند، بلکه در طرحى ویژه چنین وانمود کردند که مثلا ولایت فقیه ریشه محکم فقهى و تاریخى ندارد و اگر هم ریشه دار باشد، کاربرد سیاسى ندارد! گاهى نیز در راستاى این هدف، حمله به نهادهاى وابسته به رهبرى را در دستور کار خود قرار مى دهند.
16. تضعیف اندیشه و روحیه انقلابى
دشمنان انقلاب، انقلابى گرى را به هرج و مرج معنا مى کنند تا راهى براى شماتت انقلابیون داشته باشند. در حالى که، انقلابى گرى یعنى حفظ روحیه عصیان نسبت به زشتى ها و اخلاق ناپسندى که موجب سقوط انسان و اجتماع در ورطه خودخواهى و ابتذال و پشت پازدن به اصول مى شود. دشمنان انقلاب خواستار آرامش و سکونند تا در غفلت ناشى از آن، هواپرستى را حاکم کنند. مگر دشمنان انقلاب و شیاطین دست از اهداف شوم خود برداشته اند که ما باور کنیم شوریدن بر ضد توطئه هاى آن ها باید به فراموشى سپرده شود؟ بنابراین روحیه عصیان براى مقابله با خیانت هاى آنان باید همواره در ما زنده بماند.
17. ابتذال فرهنگى
از دیگر عوامل آسیب زا براى انقلاب اسلامى مى توان به استفاده از هنر، سینما و تئاتر اشاره نمود که از طریق تولید انواع فیلم ها و سریال هاى تلویزیونى و انتقال آن به کشور تأثیرات سویى را بر رفتارهاى اجتماعى جوانان گذاشته است. مطبوعات و کتاب ها نیز براى ترویج فرهنگ غربى مورد استفاده قرار گرفته اند. چاپ و نشر اشعار، مقالات و رمان هاى مختلف براى ترویج پوچ گرایى و نیز زیر سؤال بردن مبانى نظام سیاسى جمهورى اسلامى ایران و سیاست هاى فرهنگى آن در سطح گسترده اى مورد استفاده مخالفان نظام جمهورى اسلامى قرار گرفته است و نقش بسزایى در تهاجم فرهنگى غرب براى تضعیف باورهاى اسلامى و انقلابى داشته است.
در این خصوص نباید نقش نویسندگان به عنوان عناصر اصلى فرهنگ، هنر و علم را نادیده گرفت; هر چند دشمنان منتظر عناصر داخلى ننشسته، از هر ابزارى حتى ابزارهاى اقتصادى براى وصول به این مقصود بهره مى جویند.
همچنین امروزه شاهد ورود حجم عظیمى از کالاهاى مصرفى بیگانه با داشتن بار منفى تبلیغى فرهنگى به داخل کشور هستیم که تأثیر زیادى بر رفتار مردم، به ویژه جوانان دارد. گسترش فرهنگ مصرفى، یکى از نمودهاى آن است که در پى آن، جامعه بى هدف به دنبال مصرف کالاهاى مختلف مى رود و از مقصد اصلى خود دور مى گردد و حتى به فرهنگ غلط اسراف و تبذیر روى مى آورد.
از مهم ترین ابزارهاى اجتماعى براى تخریب فرهنگ جوامع دیگر، گسترش فساد اجتماعى است. فساد اجتماعى از جمله راه ها و روش هاى ضدفرهنگى است که ممکن است از عناصر داخلى گرفته شده و یا از فرهنگ بیگانه وارد اجتماع گردد. از جمله مفاسد اجتماعى، گسترش فساد جنسى در جامعه است. فیلم هاى ویدیویى، برنامه هاى تلویزیونى ماهواره اى، تصاویر مبتذل مجلات و تبلیغات روانى که از این ابزارها نشأت مى گیرد، همگى درصدند تا قشر جوان جامعه ما را در فساد جنسى فرو برند و با این کار آنان را از اهداف معنوى و فرهنگى انقلاب اسلامى منحرف کنند.
از دیگر اقدامات اجتماعى تهاجم فرهنگى، ایجاد روحیه مدگرایى و اخلاق خاص ترویج کنندگان این مدها در قالب گروه هاى رپ، هوى متال و... است که ترویج کننده ارزش هاى ضد اخلاقى از جمله همجنس بازى و برقرارى روابط آزاد جنسى هستند.
آسیب هاى بیرونى
1. توطئه براندازى انقلاب
آن گونه که تجربه انقلاب نشان داده است، راهبرد براندازى دشمن داراى دو شیوه «آشکار» و «پنهان» بوده است:
الف. براندازى آشکار:
که شامل امور ذیل مى گردیده است: اقدامات تخریبى گوناگونى که در جاسوس خانه امریکا، پیش از اشغال آن، طراحى و اجرا مى شد، مداخله نظامى که در طبس ناکام ماند، طرح براندازى در پادگان نوژه، تحمیل هشت سال جنگ با عراق، محاصره اقتصادى، وضع مقررات ویژه بین المللى براى تحریم همکارى شرکت هاى خارجى با جمهورى اسلامى ایران و ... . البته همه این اقدامات به خواست خدا با شکست طراحان و مجریان آن مواجه شد.
ب. براندازى پنهان:
رخنه در میان حوزه هاى علمیه و روحانیان، نفوذ در بین روشن فکران، الگوتراشى براى جوانان و نوجوانان امروز، یعنى نسل متولد شده بعد از پیروزى انقلاب، که نه شناخت مستقیمى از انقلاب و روند آن دارند و نه خاطره هاى محکم و استوارى از جانفشانى هاى دوران دفاع مقدس، رواج دادن انواع و اقسام فعالیت هاى فرهنگى مبتذل با به کارگیرى آخرین دستاوردهاى نوین و ابزارها و فناورى هاى پیشرفته به منظور افزایش جاذبه آن ها; از جمله برنامه هاى دشمن در فرایند براندازى پنهان بوده است.
2. فشارهاى بین المللى
کشورهاى غربى، به ویژه امریکا براى اعمال فشار به جمهورى اسلامى ایران، همواره از طریق اعمال تحریم ها، محکومیت ایران در مجامع بین المللى با تأکید بر مسائل حقوق بشر و تروریسم، سعى در انزواى جمهورى اسلامى و مخدوش کردن الگوى حکومت اسلامى داشته اند. این فشارها تا زمانى که این انقلاب از ارزش هاى خود عدول نکرده است ادامه خواهد یافت.
3. تحریف ریشه هاى انقلاب
سرچشمه پیروزى انقلاب را در جوشش خون هایى باید دید که در 15 خرداد 1342 ریشه هاى آن را آبیارى کردند. آشنایى با چگونگى شکل گیرى آن قیام سرخ، علل آن و انحرافاتى که دشمنان ملت از همان ایام سعى کردند در آن ایجاد کنند، از اهمیت اعتقادى و تاریخى برخوردار است. به هیچ وجه نباید آن سر چشمه، مهجور و آن علل براى نسل امروز و آینده ناشناخته بماند یا در کنار عناصر بى ارزش و مشکوک، کمرنگ جلوه داده شود. از حیله هایى که به کار گرفته شده و هنوز هم ادامه دارد، مطرح کردن عوامل و حوادث کم اهمیت و بعضاً خیالى یا بزرگ نمایى عناصر بى ارزش و جریان هاى ساختگى در حاشیه قیام خونین 15 خرداد است که به منظور تضعیف عظمت و شکوه آن قیام تاریخى و حماسه بى نظیر دوران معاصر صورت مى گیرد. آن ها که چنان حیله هایى را به کار بسته یا مى بندند، مطالعات دقیق و تحقیقات عمیقى درباره ریشه هاى انقلاب انجام داده اند تا با کوچک نمایى ریشه هاى انقلاب مانع بروز هرگونه شور حماسى جدید، و ادامه هیجان حق طلبانه و پى گیرى اقدام حسینى در آینده شوند.
4. تهاجم فرهنگى
پس از پایان جنگ تحمیلى و آغاز برنامه هاى توسعه و بازسازى کشور، موضوع تهاجم فرهنگى و مقابله با این پدیده مورد توجه مقام معظم رهبرى (دام ظلّه) قرار گرفت; ایشان در یکى از بیاناتشان با اشاره به سابقه تهاجم فرهنگى در ایران قبل از انقلاب اسلامى، از اواسط دوره قاجاریه و به ویژه دوره رضاخان، مى فرمایند: «انقلاب اسلامى که آمد، مثل مشتى به سینه مهاجم خورده، او را عقب انداخت و تهاجم را متوقف کرد. شما در آن دوران اول انقلاب، ناگهان دیدید که مردم ما در ظرف مدت کوتاهى، تغییرات اساسى در خلقیات خودشان احساس کردند. در مردم، گذشت، قناعت، همکارى و گرایش به دین زیاد شد و آز و طمع و اسراف کم شد; این ها فرهنگ است، فرهنگ اسلامى این هاست... البته عمیق نبود، آن وقتى عمق پیدا مى کند که چند سالى روى آن کار بشود، این فرصت پیش نیامد... در اواسط دوران جنگ، به وسیله ابزارهاى تبلیغى، به وسیله گفتارهاى غلط و کج اندیشانه، مجدداً شروع شد و آن ته نشین ها و رسوب هاى ذهنى و روحى خود ما مردم هم مؤثر بود! اما باز حرارت جنگ مانع بود تا این که جنگ تمام شد.
پس از جنگ، این جبهه جدید به شکل جدى مشغول کار شد. دشمن با یک محاسبه فهمید که جمهورى اسلامى را نمى شود با تهاجم نظامى از بین برد!... با محاصره اقتصادى هم نمى شود، فهمیدند باید عقبه ما را بمباران کنند. فرهنگ، اخلاق، ایمان، ایثار، اعتقاد به دین، اعتقاد به رهبرى، اعتقاد به قرآن و جهاد و شهادت او را باید از بین برد و شروع کرد.»
5. ترویج ملى گرایى در برابر اسلام خواهى
دشمن انقلاب، از طرح ها و برنامه هایى حمایت مى کند که ایران منهاى اسلام را بزرگ بنماید و به ویژه نسل جوان را به افتخارات پوچ شاهنشاهى ظالمانه علاقه مند کند و از عظمتى که اعتقاد به اسلام براى او به وجود آورد، بیگانه سازد. وجه بازر هویت ایرانى، حتى پیش از اسلام خداجویى او بوده و همین وجه موجب گرایش سریع او به اسلام شده است. این که ایرانى خداجو و دین گرا باشد، خوشایند دشمنان ما نیست; چرا که همین مسیر به طور منطقى ایرانى را به اسلام و محبت اهل بیت و شیعه على بودن و بالاخره، پیروزى انقلاب اسلامى مى کشاند. از این رو، طراحى دشمن بدان سمت مى رود که القا کند ایرانى فاقد هویت است: زمانى اسکندر بر آن ها تجاوز کرد، دورانى اعراب مسلط شدند، ایامى چنگیز بر آن ها تاخت، سال هایى تیمور بر آن ها یورش برد و در همه این احوال، ایرانى سر تسلیم فرود آورد و در مقابل مهاجم خاضع شد و دورویى کرد و اعتقاد قلبى خود را بروز نداد و به چاپلوسى حکام پرداخت و همراه آن ها شیوه اجحاف و ارتشا را پیش گرفت و... . بدین ترتیب دشمن مى خواهد این گونه نتیجه گیرى کند که توجه به اسلام و انقلاب اسلامى در میان ایرانیان از همان نوع اقدامات توأم با دورویى است که در طول تاریخ، ایرانیان از خود بروز داده اند و گواه آن را نیز، بزرگ نمایى برخى از تخلف ها و مفاسدى مى گیرد که خواه ناخواه در هر جامعه اى به چشم مى خورد و در روزگار ما نیز وجود دارد.
اما ایرانى زمان اسکندر اگر در اثر انحطاط اواخر حکومت سلسله هخامنشى گرفتار سلطه یونانیان و مقدونیان شد، بعدها آن گرفتارى را جبران کرد و نگذاشت فرهنگ و سیاست یونانى بر روح او چیره شود. تسلط اعراب هم اصطلاح بى دینانى است که جرأت نمى کنند مخالفت خود را با اسلام ابراز کنند، و گرنه بحث اصلى سلطه اعراب نیست; چرا که هر جا و هر زمان که لازم بوده ایرانى در مقابل سلطه زور و ظلم ایستاده، بلکه موضوع مهم، نفس استقبال از اسلام و قرآن و مسلمانان است، که دشمن نمى خواهد به زبان آورد. ظلم و جور مغولان و تیموریان نیز بدان شکل خاتمه یافت که مغولان ایلخانى با کمک ایرانیان، مدافع اسلام گشتند و تیموریان نیز رواج دهنده فرهنگ ایرانى ـ اسلامى در شبه قاره هند شدند، و این تسلط و قدرت معنوى ایرانیان مسلمان را مى رساند. ویژگى هاى منفى که براى ایرانیان برمى شمرند نیز حاکى از قابلیت انطباق ایرانیان با شرایط جدید و قدرت صبر و استقامت آن ها است که همواره به از پا در آمدن ظلم، هرچند به قیمت شهادت سربداران زیاد، انجامیده است.
6. ترویج اسلام ستیزى
دشمنان، اسلامى را که براى تضمین حق زندگى، حکم قصاص مقرر نموده، عقب مانده خواندند و خود به روش هاى دیگرى پناه بردند که در عمل به گسترش جنایت و تعدى در عالم منجر شده است. اسلامى را که بیش ترین عنایت را به بانوان داشته و شایسته ترین مقام و منزلت را براى آن مقرر فرموده، ضد زن نامیدند و خود راه هایى را ابداع کردند که زنان را فقط ابزار شهوت رانى مى کند. اسلامى را که زیباترین و کامل ترین مجموعه حقوقى را براى بشریت تنظیم کرده است، بیگانه از حقوق بشر و آزادى ها قلمداد کردند و خود شیوه اى را تبلیغ و ترویج نمودند که به تسلط ثروتمند بر محروم، و سیطره قدرتمند بر مستضعف ختم مى شود.
برخى گفته اند: التزام به این که باید احکام اسلام در جامعه اجرا شود با حق طبیعى انسان نمى سازد. یکى از حقوق طبیعى انسان آزادى است که در آزادى فکر، دین، سیاست و آزادى بیان متجلى مى شود. هر انسانى به طور طبیعى حق دارد هر دینى را که مى خواهد انتخاب کند و احیاناً دینش را عوض کند و حق دارد هر فکر و اعتقادى که دارد بیان و ترویج کند. اگر شما مى گویید که حتماً باید قوانین اسلامى در این کشور حاکم باشد، کسانى هستند که این قوانین را نمى خواهند. آن ها حق دارند اظهارنظر کنند، رأى بدهند و بگویند ما این قوانین را نمى خواهیم! طرح این مطالب از سوى کسانى که به طور کلى منکر دین مى باشند جاى شگفتى نیست، اما متأسفانه گاهى از کسانى چنین مطالبى شنیده مى شود که ادعاى دین دارى دارند و حتى گاهى پسوند اسلامى را با خودشان یدک مى کشند، یا خودشان را پیرو امام معرفى مى کنند!
7. ترویج قومیت گرایى
دشمن، از جدا کردن فرد و جامعه ایرانى از هویت اسلامى مأیوس شده بود، حیله اى دیگر اندیشید و آن سوء استفاده از وجود قبایل و طوایف مختلف ایرانى، و ریشه دار قلمداد کردن و اصیل خواندن برخى اختلافات بین آن ها بود. دشمن آن اختلافات را مایه امید خود قرار داد تا با تحریک و تشویق و تشدید آن ها، درگیرى عظیم و کشتارى خانمان سوز و بنیان برانداز را شکل دهد که در انتهاى آن نه از انقلاب اثرى، و نه از اسلام پیامى، و نه از ایران نشانى باقى بماند! چه شادمانى ها که دشمن از بروز درگیرى هاى قومى و سیاسى در برخى استان ها یا شهرستان ها از خود بروز نداد و چه تفسیرها که بر جزئیات آن درگیرى ها ننهاد و چه عوامل و علل تصنعى که براى آن نتراشید و چه حمایت ها که از گسترش آن ها نکرد! تفاوت هایى که به لحاظ فرهنگى و آداب و رسوم و سنن بین اقوام ایرانى وجود دارد، نشان دهنده سلایق گوناگون و تفاوت هایى است که در ظرافت درک مکارم بین افراد یا اقوام وجود دارد. این تفاوت ها در طول تاریخ موجب تکمیل شناخت ایرانیان و رشد و بالندگى هنرى و فرهنگى بوده و هیچ گاه برخى درگیرى هاى جزیى نتوانسته است مستقلا موجب شکاف بین اقوام ایرانى، على رغم یکسان نبودن زبان یا لهجه یا مذهب و دین و یا نحوه زندگى اجتماعى آن ها، شود و در آینده نیز دشمنان، از وقوع یا دامن زدن به اختلافات بومى و قومى و منطقه اى، طرفى نخواهند بست.
8. رخنه فرصت طلبان در انقلاب
فرصت طلب کسى است که نسبت به آرمان هاى انقلاب بى اعتقاد یا بى تفاوت و در تلاش براى تأمین منافع شخصى خویش است. استاد مطهرى در این رابطه مى گوید: «هر نهضت مادام که مراحل دشوار اولیه را طى مى کند، سنگینى اش بر دوش افراد مؤمن، مخلص و فداکار است. اما همین که به بار نشست و یا لااقل نشانه هاى بار دادن آن آشکار گشت و شکوفه هاى درخت آن هویدا شد، افراد فرصت طلب نفوذ مى کنند... تا آن جا که انقلابیون مؤمن و فداکاران اولیه را از میدان به در مى کنند... انقلاب فرزند خور نیست، غفلت از نفوذ و رخنه فرصت طلبان است که فاجعه به بار مى آورد... مبارزه با رخنه و نفوذ فرصت طلبان على رغم تظاهرات فریبنده شان یکى از شرایط اصلى (حفظ) یک نهضت در مسیر اصلى است.»
در هر انقلابى گروهى هستند که به انقلاب ایمان و اعتقاد ندارند، ولى حفظ و دستیابى به منافع شخصى یا گروهى، آنان را وا مى دارد تا در تار و پود انقلاب و حتى، تا آنجا که زمینه به آن ها اجازه دهد، در سطوح بالاى انقلاب رخنه کنند. بدیهى است که پس از دستیابى به قدرت، در فرصت هاى مناسب لطمات و ضربات کوبنده خود را بر پیکر انقلاب، نظام و رهبرى وارد خواهند کرد. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)در حدیثى مى فرمایند: «لست اخاف على امتى غوغاء قتلهم و لا عدوا یجتاههم، و لکنى اخاف على امتى ائمة مضلین ان اطاعوهم فتنوهم و ان عصوهم قتلوهم.»; بر امت خویش از آشوبى که آنان را به خون کشد و یا از دشمنى که بر میهن شان بتازد، نگران نیستم، بلکه بر ملت خویش از پیشوایان گمراهى بیمناکم که اگر آنان را فرمان برند، ایشان را به کفر مى کشانند و اگر از فرمان آنان سر پیچى نمایند آنان را مى کشند.
قرآن کریم بین مؤمنانى که پیش از فتح مکه ایمان آورده و در راه خدا انفاق و جهاد مى کنند، با مؤمنانى که پس از فتح مکه ایمان آورده و انفاق و جهاد مى کنند، فرق مى گذارد.
9. بزرگ نمایى نقش جریان روشن فکرى در انقلاب
عده اى از شخصیت هاى روشن فکرى که بعضاً سر و کارى با دین نداشتند و یا حتى بعضاً دین ستیز نیز بودند، بسیار با حکومت طاغوت مقابله مى کردند، و به رغم عدّه و عُدّه اندکشان در قیاس با نیروهاى مذهبى، در مواردى مایه امید دشمنان انقلاب بودند; زیرا با بر سرکار آمدن احتمالى آن ها امکان بسته شدن یا انحراف راه انقلاب میسر مى شد. آخرین تحولات قبل از پیروزى انقلاب هم نشان دهنده تلاش بى حاصل دشمنان انقلاب براى به کرسى نشاندن چنین شخصیت ها، و به زعم خودشان فرو نشاندن خشم انقلابى مردم بود که صد البته به جایى نرسید.
پس از انقلاب نیز دولت موقت از افرادى استفاده کرد که بعضاً نه تنها مذهبى نداشتند، بلکه در تحقیر انقلابیون و متدینان از خود جسارت نشان مى دادند! آن چنان دولت غیر متعهدى نمى توانست بیش از آن یک سال دوام آورد. شخصیت هاى روشن فکر مذهبى نیز عناصرى ظاهراً مذهبى اند ولى فاقد انگیزه هایى هستند که انقلابیون را به پیروزى رساند. هرچه از ایام پیروزى انقلاب فاصله گرفتیم حضور و جنجال آفرینى این دسته از روشن فکران بیش تر شد: آن ها طعمه خوبى براى دشمنان انقلاب اند; زیرا با تظاهر به مذهب، جسورانه به تعرض نسبت به ریشه هاى انقلاب، رهبرى و ولایت پرداخته اند. همین ها از آزادى موجود در جمهورى اسلامى که مجالى براى تبیین حق است، و نه فرصتى براى تبلیغ باطل، سوء استفاده کرده و با راه انداختن مطبوعات متهتک و جنجالى و غیر متعهد نسبت به آرمان هاى نظام، یا برگزارى جلسات سخنرانى و به اصطلاح افشاگرى، به تحکیم فلسفى مبانى انحراف اجتماعى پرداخته اند، آن ها قصد اصلاح ندارند بلکه آلت دست بى جیره و مواجب دشمنان انقلاب شده اند.
1ـ مرتضى منطقى، «جنگ جهانى سوم»، فصلنامه نامه پژوهش، سال اول، ش 2 و 3 (پاییز و زمستان 1375)، ص 51.
2ـ احمد مقتدرى، «انقلاب اسلامى، پیامدها و بازتاب ها»، ماهنامه بصائر، سال اول، ش 4 و 5، (دى و بهمن 1373)، ص 8.
3ـ سخنان رهبر معظم انقلاب در دیدار با گروهى از مردم و اعضاى ستاد نماز جمعه تهران، 1/9/68.
4ـ مرتضى مطهرى، پیرامون انقلاب اسلامى، ص 27.
5ـ همان، بررسى اجمالى نهضت هاى اسلامى در صدساله اخیر، ص 99ـ98.
6ـ ر.ک: همان، ص 87ـ 78.
7ـ همان، ص 93ـ90.
8ـ براى توضیح بیش تر درباره این موضوع، ر.ک: على ذو علم (گردآورنده)، جرعه جارى، مقاله « مدرنیته و وجه دینى انقلاب»، اثر حاتم قادرى، ص 531.
9ـ ر.ک. به: سیدمصطفى تقوى مقدم، تحلیلى بر اسلامى کردن دانشگاه ها، تهران، دارالحدیث، 1375.
10ـ نهج البلاغه، نامه 79.
11ـ ر.ک: مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادى، ص 317 ـ 320. البته نباید فراموش کرد که این حرکت دورانى از دیدگاه ابن خلدون، شکل جبرى دارد و 120 سال به طول مى انجامد. ذکر نظر ابن خلدون به منظور روشن شدن تأکید نویسندگان بر نقش سوء تجمل و دنیاطلبى است.
12ـ بحارالانوار، ج 73، ص 24، روایت 14، باب 122.
13ـ ر.ک.به: بحارالانوار، ج 1، ص 154، روایت 30، ج 14، ص 311، روایت 17.
14ـ آمدى، غرر الحکم و درر الکلم، ش 7835، ص 342.
15و16ـ مرتضى مطهرى، بررسى احتمالى نهضت هاى اسلامى در صد ساله اخیر، ص 92 / ص 96ـ97.
17ـ نهج البلاغه، خطبه 192.
18ـ ر.ک: منوچهر محمدى، انقلاب اسلامى در مقایسه با انقلاب هاى فرانسه و روسیه، ص 317.
19ـ ر.ک. به: حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 1، ص 272ـ 264 / ابوالحسن ابتهاج، خاطرات، ص 367، 434.
20ـ گودرز افتخار جهرمى، «گزارش دیوان داورى دعاوى ایران، ایالات متحده و عملکرد آن در قلمرو حقوق بین الملل»، مجله تحقیقات حقوقى، ش 15، ص 64ـ 63.
21ـ رک: مینو صمیمى، فریدون هویدا، سولیوان.
22ـ پیام امام خمینى به گورباچف، 11/10/67، صحیفه نور، ج 21، ص 66: «... مکتبى که سالیان سال فرزندان انقلابى جهان را در حصارهاى آهنین زندانى نموده بود...»
23ـ به عنوان نمونه ر.ک.به: اطلاعیه اعتراض به کاپیتولاسیون 4/8/13643، صحیفه نور، ج 1، ص 113 / نامه سرگشاده به هویدا، صحیفه نور، ج 1، ص 132، (27/1/46).
24ـ نشریه داخلى سیاسى قضایى، دادستانى کل انقلاب جمهورى اسلامى ایران، ش 1، آذرماه 1360. به نقل از چالش هاى اقتصادى، غلامحسین الهام / على ذو علم، جرعه جارى، ص 271.
25ـ مجموعه قوانین، 1358، ص 34.
26ـ غرر الحکم و درر الکلم، ص 354.
27،28و29ـ نهج البلاغه، خطبه 21 / نامه 3 / نامه 53.
30ـ ر.ک.به: محمد پزشکیان و دیگران، انقلاب اسلامى و چرایى و چگونگى رخداد آن، دفتر نشر معارف، چ هجدهم، تابستان 1381، ص 174.
31ـ مرتضى مطهرى، پیرامون انقلاب اسلامى، ص 159ـ 149.
33ـ ر.ک: میرسلیم، پیشین.
34ـ ر.ک.به: اسماعیل شفیعى سروستانى، تهاجم فرهنگى و نقش تاریخى و روشنفکران، تهران، کیهان،1372.
35ـ ر.ک.به: علیرضا کریمیان، تهاجم فرهنگى ریشه ها.
36ـ ر.ک: مصطفى میرسلیم، جرعه جارى، «براندازى انقلاب اسلامى ایران»، ص 231.
37ـ میرسلیم، پیشین.
38ـ سخنان مقام معظم رهبرى در دیدار با جمعى از صاحبنظران و کارکنان دستگاه هاى فرهنگى 21/5/71. در مورد علل و عوامل تهاجم فرهنگى از دیدگاه رهبر معظم انقلاب، ر.ک: «تهاجم فرهنگى ریشه ها راه هاى نفوذ و شیوه مقابله با آن»، جرعه جارى، تدوین على ذوعلم، ص 429 به بعد.
39و40ـ ر.ک: میرسلیم، پیشین.
41و42ـ محمدتقى مصباح، نظریه سیاسى اسلام، ص 200 / ص 94ـ93.