-
سه شنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۲، ۰۸:۰۳ ب.ظ
-
۱۵۱
تاریخ پخش: 13/07/91
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
روز نیروی انتظامی را تبریک میگویم. بحثی را تهیه کردم راجع به امنیت در قرآن. مربوط به نیروی انتظامی و ارتش و سپاه و بسیج، قرآن راجع به امنیت خیلی حرف دارد.
- امنیت هم وزن خلقت است
قرآن یکجا میگوید: چون شما را آفریدم عبادت کنید، یکجا میگوید: چون به شما امنیت دادم عبادت کنید. یعنی وزن امنیت، وزن کل آفرینش است. قرآن میگوید: «اعْبُدُوا رَبَّکُم» (بقره/21) میگوییم: چرا؟ میگوید: «الَّذی خَلَقَکُم» چون شما را آفریده است. جای دیگر قرآن میگوید: «فَلْیَعْبُدُوا» (قریش/3) میگوییم چرا؟ میگوید: «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» (قریش/4) اول قرآن میگوید: عبادت به خاطر آفرینش، آخر قرآن میگوید: عبادت به خاطر امنیت. معلوم میشود وزن امنیت، وزن خلقت است. این خیلی مهم است.
1- رابطه عبادت با امنیت
2- دعا برای امنیت
حضرت ابراهیم گفت: «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِنا» (بقره/126) آیهی قرآن است. خدایا مکه را منطقهای امن قرار بده. اگر شهر امن شد به شهر امن میشود قسم خورد. قرآن میگوید: «وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمینِ» (تین/3) اگر بلد امین شد، یعنی اگر شهر امن شد، شهر امن مقدس است. قداستش به امنیت است.
3- به منطقهی امن میتوان قسم خورد، میتوان سوگند خورد.
4- تمام عبادات در سایهی امنیت است
چون قرآن میفرماید: «مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً» (نور/55) بعد از «أَمْناً» میگوید: «یَعْبُدُونَنی». کلمهی «یَعْبُدُونَنی» بعد از امنیت است. «أَمْناً یَعْبُدُونَنی» بنده که در تلویزیون درس میدهم، چون مملکت امن است. وگرنه میترسم از خانه بیرون بیایم. البته من نمیترسم چون کاشیها شجاع هستند. (خنده حضار) امنیت که بود «یَعْبُدُونَنی» هست.
2- تلاش پیامبران و اولیای خدا در برقراری امنیت
5- در قرآن از ذوالقرنین تجلیل میکند
میگوید: ذوالقرنین هنرش این بود که وقتی مردم به او گفتند: یأجوج و مأجوج قلدر به ما حمله میکنند، میگوید غصه نخورید. من برای شما امنیت ایجاد میکنم. ارزش ذوالقرنین که یک صفحه قرآن دربارهی او صحبت کرده، شاهکارش این بود که ایجاد امنیت کرد.
بعضیها تحقیق میکند که ذوالقرنین اسکندر بوده است، یا کوروش. ما خیلی وقتهایمان را صرف چیزی میکنیم که نه واجب است، نه مستحب است. نه نیاز فرد است، نه نیاز جامعه. حالا یا کوروش، یا اسکندر. مهم این است که چه کرد؟ ذوالقرنین چند هزار سال پیش، از آلیاژ مس و آهن سد ساخت. چه سدی؟ «أَنْ یَظْهَرُوه» (کهف/97) نمیشد از آن بالا رفت از بس بلند بود. چطور ساخت؟ « نَقْبا» (کهف/97) نمیشد سوراخ کرد. هنر ذوالقرنین ایجاد امنیت بود.
6- امنیت به قدری ارزش دارد، که دو تا پیغمبر عزیز عملگی و کارگری و بنایی مجانی میکنند، موسی و خضر در یک قریهای دیوار خرابهای را دیدند، گفتند: بسازیم. نگفتند بانیاش کیه؟ تأمین اعتبار نشده. فرمود: زیر این دیوار یک گنجی است برای یک آدم صالحی. اگر ما نسازیم. خاکها پس میرود. گنج پیدا میشود. دیگران میبرند. ما باید این دیوار را بسازیم. این بچه یتیمها بزرگ شوند. وصیت نامه پدرشان را بخوانند. آدرس گنج را پیدا کنند و گنج را بردارند. دو تا پیغمبر عملگی مجانی بدون تأمین اعتبار برای اینکه مال مردم به صاحبش برسد. یعنی امنیت اینقدر میارزد که پیغمبر کارگری کند. آن هم پیغمبری مثل موسی، پیغمبری اولوالعزم.
7- امنیت حتی برای مرده
چرا گفتند: مردگان را دفن کن. برای اینکه شغالها و سگها سراغش نروند. برای اینکه بوی میت فضا را آلوده نکند. حدود سه، چهار هزار حدیث داریم برای خوردنیها. سرکه، لوبیا، لپه، کاهو، هویج، اسفناج، کرفس، عدس، نخود، ماش، خرما، انگو، همه اینها که میگویم چیز است، در روایات است. خربزه، هندوانه، کدو، تک تک اینها روایاتشان آمده، حدود سه، چهار هزار حدیث داریم که چه بخور و چه نخور. همه برای این است که یک سلامتی در جامعه در جسم شما برقرار میشود.
3- وظیفه حکومت در تأمین امنیت
8- امیرالمؤمنین فرمود: حکومت از عطسهی بز نزد من کمتر است. همان حکومتی که سر رئیس جمهور شدنش، نمایندهی مجلس و شورای شهر دعوا هست، حضرت امیر فرمود: حکومت از ترشح عطسهی بز ارزشش کمتر است، الا اینکه من بتوانم در مملکت جلوی ظلم را بگیرم. یعنی فلسفهی حکومت، امنیت است.
9- تمام حوزههای علمیه، برای امنیت فکری است
اگر حوزههای علمیه یا علما نباشند، یا در دین بدعت است یا تحریف. فرق بین بدعت و تحریف چیه؟ بدعت یعنی چیزی را که جزء دین نیست، در دین وارد میکنی. مثل یک لیوان آب که در آن خاک میریزی. یعنی چیزی را که جزء آب نیست در آب میریزی. تحریف یعنی چه؟ تحریف یعنی مسیر آب را عوض کنیم. به جای اینکه آب را در دهان بریزی، در یقهات میریزی. تحریف یعنی مسیر را عوض کردن. بدعت یعنی اختلاط حق و باطل حوزههای علمیه برای جلوگیری از بدعت و تحریف در دین است و لذا میگویند: اگر بدعتی پیدا شد، علما فریاد نکشیدند، لعنت خدا بر اینها. حوزههای علمیه برای این است که جلو تحریف و بدعت را بگیریم.
10- اولین وظیفهی انبیاء ایجاد امنیت است
اولین کلمهای که موسی به فرعون گفت: «أَرْسِلْ مَعَنَا بَنىِ إِسْرَ ءِیلَ» (شعرا/17) بنی اسرائیل را آزاد کن.
«وَ لا تُعَذِّبْهُم» (طه/47) چرا اینها را عذاب میکنی؟ چرا بنی اسرائیل را شکنجه میکنی؟
شکنجه ممنوع! اولین پیام حضرت موسی امنیت است.
4- مشارکت همهی مردم در حفظ امنیت
11- امنیت حتی با غیر مسلمانها، مسلمان و غیر مسلمان، با هم شریک شویم برای حفظ امنیت. قبل از آنکه پیغمبر ما به پیغمبری برسد، چند نفر تصمیم گرفتند که اگر کسی در مکه مظلوم شد، از او دفاع کنند به نام «حلف الفضول». پیغمبر فرمود: من هم هستم. یعنی پیغمبر با مشرکین شریک شد برای ایجاد امنیت. مشرکین چند تا شدند، گفتند: تصمیم بگیریم اگر کسی مظلوم شد، از مظلوم دفاع کنیم. پیغمبر فرمود: «انا شریک». من هم با شما هستم. خیلی امنیت مهم است که پیغمبر با مشرک شریک شود.
12- امنیت مخصوص انسانها نیست
حیوانها هم دنبال امنیت هستند. حضرت سلیمان با لشگرش میرفت، یک مورچه صحنه را دید. عربیهایی که میخوانم قرآن است و بعضیهایش را هم میفهمید. «قالَتْ نَمْلَةٌ» یک مورچه گفت: «یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ» مورچهها در لانهها بروید. «لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ» سلیمان و لشگرش، شما را له میکنند، «وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ» (نمل/18) متوجه هم نیستند. یعنی احساس ناامنی حتی در بین حیوان ها تا جایی که یک حیوان هم نعره بکشد. اگر انسانی برای ناامنی نعره نکشد از مورچه پستتر است. چون مورچه وقتی احساس ناامنی کرد، فریاد کشید. چون همه شما به نحوی مدیر هم هستید برای شما هم بگویم. مدیر خوب کسی است که اگر زیر دستش به او جسارت کرد، آن را قورت بدهد. مورچه به سلیمان گفت: «وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ». یکبار دیگر آیه را بخوانم. «قالَتْ نَمْلَةٌ» یک مورچه گفت. «یا أَیُّهَا النَّمْلُ» ای مورچهها! «ادْخُلُوا» داخل شوید، «مَساکِنَکُمْ» در لانهها بروید. «لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ» سلیمان و لشگرش، شما را له میکنند، «وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ» نمیفهمند. مورچه میگوید: نمیفهمد «فَتَبَسَّم» (نمل/19) اما سلیمان میخندد.
یعنی اگر یک کسی به ما جسارت کرد، شتر دیدی، ندیدی یکوقت یک کسی به من میگوید: مفت خور! ما که مفت خور نیستیم. الآن در این سن که در آستانهی هفتاد سالگی هستم از یک دانشجو یا دبیرستانی بیشتر مطالعه میکنم. حالا میگویند، بگویند.
خدا لعنت کند رضاشاه را و بر عذابش بیفزاید. در ایوان طلای حضرت رضا زن بیحجاب آورد. در ایوان طلای حضرت رضا، این را من از آیت الله صافی شنیدم. فرمود: رضاشاه زن لخت را، زن بیحجاب را در ایوان طلای صحن آورد. هرچه زور داشت انجام داد. نشد! هفده بار قبر امام حسین را آب بستند. میخواستند محو کنند. نشد!
5- سلام، رمز مسالمت و امنیت در جامعه
13- اصلاً ما در اسلام، تابلویمان سلام است. سلام یعنی سلامتی. یعنی امنیت، وقتی شما میگویی: سلام علیکم! یعنی چه؟ یعنی سلامتی همهجانبه از طرف من، یعنی تو در امانی، از من هیچ دغدغه نیست. آرم ما سلام است. 46 آیه راجع به سلام در قرآن داریم. سلام کلام خداست. «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ» (یس/58) شعار فرشتههاست. «سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُم» (زمر/73) کلام اهل بهشت «قیلاً سَلاماً سَلاماً» (واقعه/26) من روز نیروی انتظامی را تبریک میگویم و خواهش میکنم ادبی که میدهید و دست را بالا میبرید، سلام هم یادتان نرود. بلژیک هم ادب میدهد. اتریش هم ادب میدهد. ما که نمیخواستیم بلژیک باشیم.46 آیه قرآن برای سلام است. سلام بدهیم، دست را هم بالا ببریم. سلام شعار ماست.
امنیت نشانهی چیست؟ 1- اقتدار، کشور نا امن، شهر ناامن پیداست حکومت سر جایش نیست. نشانهی اقتدار، نشانهی اعتماد، وقتی امنیت هست مردم میآیند سرمایه گذاری میکنند. اعتماد مردم! امنیت نشان دهندهی نظم است. نشان دهندهی قانون گرایی. نشان دهندهی کنترل جرائم.
6- امنیت آبروی مردم، مهمتر از امنیت مال
امنیت انواعی دارد
امنیت عِرضی، آبروی مردم باید در امان باشد. من یک چیزی را قبلاً هم در تلویزیون گفتم، یکبار دیگر بگویم. چون خیلیها ممکن است آن زمان پای تلویزیون نبودند. چهار گونه تجاوز داریم، تجاوز به مال: دزدی، به جان: چاقو کشی و ترور. به ناموس: زنا، به آبرو: غیبت. مال، جان، ناموس، آبرو. بیشترین تجاوز کدامها است. با هم بگویید... تجاوز به آبرو! و هنوز در دنیا قانونی برای حفظ آبرو نداریم. یعنی هیچ جای کرهی زمین شما نمیتوانی دادگستری بروی بگویی که ایشان غیبت کرده و آبروی من را ریخته است. بیشترین تجاوز، تجاوز به آبرو است، تمام دکترهای حقوق، شرق و غرب همه با هم خواب هستند. در بیشترین تجاوز ما قانون نداریم. اسلام همه رقم تجاوز را حرام کرده است. حتی شما حق نداری به کارگر شهرداری، بگویی: آشغالی. آشغالی یعنی چه؟ او آشغالها را میبرد. یک اسمی برای اینها درست کنیم که کرامتشان محفوظ بماند. اگر آنها نباشند همه ما نابود هستیم. یک هفته زبالههای تهران بیرون نرود. بعد میگوییم: نقش این کارگرها چیست. من خودم الآن پشت دوربین اقرار میکنم که شرمنده اینها هستم. چون 34 سال است که ما تقریباً تهران آمدیم، هر روز اینها کوچه ما را تمیز میکنند، ولی من هنوز حمد و سورهی این را درست نکردم. نگفتم: بیا تو یک چای بخور. مشکلت چیست؟ بچهات چطور است؟ بچههایت لباس دارند، درس میخوانند؟ چه مشکلی داری؟ او 34 سال به من خدمت کرد، من 34 دقیقه به او خدمت نکردم. ما خواص گرفتار این عوام خواهیم بود. شوخی هم ندارم. تکرار میکنم، خواص گیر این عوام هستیم.
دکتر ما باید ماهی یکبار به روستایش برود. آخوند باید ماهی یک شب، دو شب به روستایش برود. آخوندها و دکترها، و مهندسها و تجاری که روستای خودشان نمیروند، اینها روز قیامت جواب باید بدهند که روستایی بگوید: آقای قرائتی عمامه تو از پنبه است و پنبه تولید من کشاورز است. کفش تو چرم است، پوست گاو است، دامداری هم برای من است. تو حجت الاسلام از مخ تا پا به این روستایی بدهکار هستی. چرا ماهی یکبار روستا نرفتی. من چه بگویم؟ والله جواب ندارم. شما هم نمیدانم احتمالاً جواب ندارید. شما هم مثل من هستید. (خنده حضار) خوب بله دیگر شما هم که از آسمان نیفتادید. کلنا ملا قلی!
من اصرار دارم این را تکرار کنم، پزشکها، طلاب، تجار، اگر ماهی یک شب به روستایشان بروند بسیاری از مشکلات روستا حل میشود. چه روستایی است که چهارتا از آنها نیامدند شهر پولدار شوند. همین پولدارها بروند. اشکال دارد بگوییم: هر فامیل یک مسجد! در هر فامیلی نصفشان مستضعف هستند. 25 درصدشان هم بخور و نمیر، یک آب باریکی دارند، یک 5 درصد و 10 درصدی وضعشان خوب است. همان فامیل، 10 درصد جمع شوند بگوییم: آقا همه نفری 5 میلیون بدهیم، ده تا 5 میلیون، 50 میلیون یک جایی که مسجد ندارد، یک مسجد 50 میلیونی بسازیم.
در خود تهران، بگذارید هرجا احساس وظیفه میکنم بگویم. یک عده خوششان میآید الحمدلله، یک عده خوششان نمیآید، الله اکبر! ما الآن در تهران، اصفهانیهای مقیم تهران، شهمیرزادیها، کاشانیها، نمیدانم بندر عباسیها، از همه شهرهای ایران، تهران آمدند. بعضیهایشان هم وضعشان خوب است. همینها جمع شوند، همینها جمع شوند و بگویند: ما که معمولی بودیم، یا فقیر بودیم تهران آمدیم وضع ما خوب شده است. بیاییم یک مسجد در روستای محلهمان بسازیم. هر فامیلی یک مسجد، هر شهری، چهارصد تا شهر داریم. پولدارهای هر شهری که در تهران هستند یک جلسه بگیرند. مثلاً محلاتیهای مقیم تهران، نمیدانم سمنانیهای مقیم تهران، جمع شوند یک مسجد آنجا بسازند، آنوقت میدانید 500 تا شهر داریم 500 تا مسجد اضافه میشود. هیچ فشاری هم به کسی نمیآید. منتظر اوقاف نباشید، گفتند: دویست میلیارد برای مسجد میدهیم، یک قران هم ندادند. دویست میلیارد تصویب شد و یکی هم عمل نشد. منتظر دولت نباشید، منتظر اوقاف نباشید.
مگر خانهی خودتان را دولت ساخت؟ همینطور که خانهی خودتان 50 متر است، یک متر هم برای مسجد بدهید. هرکسی خانهاش هر متری هست، یک متر هم برای مسجد بدهد. خانهی من نود متر است، پول یک متر هم برای مسجد میدهم. نگذارید بعد از 34 سال در تهران بزرگ، جاهایی داشته باشیم که سه، چهار کیلومتر راه است و مسجد ندارند. در تهران، البته بعضی از مناطقش پر مسجد است.
همه بسیج شوند جلوی ناامنی را بگیرند. قرآن میگوید: «فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى» (حجرات/9) اگر یک قبیلهای تجاوز کرد، همه شما بسیج شوید، «فَقاتِلُوا الَّتی تَبْغی» عربیهایی که میخوانم قرآن است. «حَتَّى تَفیءَ إِلى أَمْرِ اللَّه» همهی امتها جمع شوند، یکوقت چند تا رئیس جمهور خدمت امام آمدند، زمان جنگ. امام فرمود: شما رئیس جمهور هستید، مسلمان هستید. رئیس جمهور کشور اسلامی هستید. خوب اگر شما مسلمان هستید، قرآن به شما گفته: حالا که صدام به ما حمله کرده است، همهی بلاد اسلامی باید شریک شوید و کمک ایران کنید. حالا آمدهاید که صلح کنید.
آدم گاهی وقتها میفهمد که واقعاً نماز بیولایت قبول نیست، الآن لمس میکنیم. به پیغمبر ما جسارت شد، اما ساکتترین مناطق مکه و مدینه است. با آنکه پیغمبر در مکه متولد شد، در مدینه تشکیل حکومت داد. یعنی ساکنان شهر پیغمبر خفه شدند. چرا؟ به خاطر حکومتش. سیاههای آفریقا حرکت کردند. اما مردم مکه و مدینه خفه شدند.
امنیت مالی
«وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ » (مائده/38) چهارتا انگشتش را قطع کنید. تازه آنجایی هم که قانون را حقوقدانها تصویب کردند، خیلی ما جلوتر از فرانسه هستیم. خیلی جلوتر از اروپا هستیم. نمیدانم چند تا دانشجو الآن پای حرفهای من است. چند تا استاد دانشگاه حقوقدان اینجا هستند. اساتید دانشگاه اگر حقوق دان هستید، که یک عده هستید. به شما بگویم در کشورهای مترقی میگویند: قانون باید تصویب شود تا مجرم کیفر شود. اسلام میگوید: هم باید تصویب شود، هم باید قانون تصویب شده به گوش مجرم برسد. ممکن است قانون تصویب شده ولی مجرم خبر از قانون ندارد. یعنی ما یک قدم از کل دنیا جلوتر هستیم. دنیا میگوید: قانون تصویب شده را اجرا کنید، اسلام میگوید: قانون تصویب شده به گوش رسیده را. او میگوید: قانون صادر، ما میگوییم: قانون صادر و واصل که به گوش هم رسیده باشد. ما خیلی جلوتر هستیم. در همه چیز از همه دنیا جلوتر هستیم. هرکس شک دارد در اسلامشناسی خودش شک کند. یکبار دیگر این جمله را بگویم. ما در همه چیز از همه جلوتر هستیم. آنجایی که عقب هستیم در مسلمان بودن خودمان شک کنیم.
شما یک مقایسه بین اذان و ناقوس کن. شعار ما اذان است. شعار مسیحیان ناقوس است. این دو صدا را با هم مقایسه کن. اذان چه میگوید؟ الله اکبر! آخرش هم «لا اله الا الله»، «الله اکبر، لا اله الا الله» بین دو تا الله یک دوره تفکرات اسلامی است. ناقوس چه پیامی دارد؟ مثل زنگهای ساعت دلنگ دلنگ، چه پیامی دارد؟ ما آنکه داد میزنیم و فریاد میزنیم و روی منار و پشت بام میگوییم، یک دوره تفکر اسلامی است، اما این دلنگ و دلنگ چه پیامی دارد؟ شبیه زنگ ساعت است. چه چیز ما امتیاز ندارد؟ ما اسلام را نمیشناسیم.
7- کیفر سخت تهمت به پاکان
اگر کسی به زن پاکدامنی نسبت زنا داد. به زن پاکی گفت: این دختر رفیق دارد. این دختر با فلانی است. این زن با فلانی است. یا باید چهار تا شاهد عادل زنا را ثابت کنند. یا اگر سه تا شاهد عادل آورد، قرآن میگوید: «فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانینَ جَلْدَةً» (نور/4) به هر عادلی هشتاد ضربه شلاق بزنید. 240 شلاق به عادلها بزن، که چرا این عادلها نسبت زنا داد؟ یا چهار تا شاهد بیاور، یا اگر سه تا شاهد هستند، سه نفر شلاق میخورند. کدام مکتب برای آبرو یک چنین مصوبهای دارد؟
امنیت آگاهانه
آخر گاهی وقتها امنیت هست اما مردم خفه شدند. میگویند: بله، الحمدلله عربستان امن است. الحمدلله اندونزی امن است. الحمدلله نمیدانم کجا... ساکت ارزش ندارد. سکون ارزش دارد، نه سکوت. فرق است بین سکون و سکوت! ببینید یک مثال بزنم. یک بچه را، طلا از او می گیری، یک آدامس به او میدهی. بچه تو را میبوسد. طلایش را با یک آدامس به تو میدهد، بعد هم از شما راضی است. این ساکت است، چون سکوت این بچه از جهل اوست. اگر بچه نرخ طلا را ندانست، طلا را با یک آدامس عوض کرد، نباید گفت: این ساکت شد. سکوت براساس جهل ارزش ندارد. یکجا مملکت امن است. اما امنیت از احمقی که ارزش ندارد. امنیت براساس آگاهی. به شما بگویند: بزن، میزنی. چرا؟ چون یک مجتهد عادل گفته است. صدام میگفت: بزن. ارتش نیروی مسلح عراق هم میزد. چرا؟ چون سردار هوس کرد، قهرمان عرب سردار قادسیه شود. یکی به خاطر فرمان هوس، خیلی مهم است. روی کرهی زمین یک گوشه، فقط یک گوشه از کرهی زمین فرماندهی کل قوایش عادل است. تمام کرهی زمین فرماندهی کل قوایش فاسق هستند. این برای ما افتخار است. روی هوس نمیگوید. مسألهی مهمی است که روی هوس بگوید یا نگوید.
خوب تجلیل از قوای مسلح... یکی هم تذکرات به قوای مسلح. تجلیلش را بگویم، تذکراتش را نمیدانم خواهم رسید یا نه.
8- شجاعت در برابر دشمن، ایستادگی در برابر غرایز
1- اول شجاعت
قرآن از شجاعت میگوید که «لا یَخْشَوْنَ أَحَداً» (احزاب/39) از هیچکس نترسید، حتی به ما آخوندها میگوید: اگر ترسو هستید، حق تبلیغ نداری. آیهاش این است. «یُبَلِّغُونَ» تبلیغ میکنند، «وَ لا یَخْشَوْنَ» (احزاب/39) قرآن شجاعت را برای آخوند هم گفته است. گفته: کسی باید اهل تبلیغ باشد که حرفش را بزند و نترسد. رودروایسی نکنید. برای مبلغ «یُبَلِّغُونَ ... وَ لا یَخْشَوْنَ» برای مجاهد «یُجاهِدُونَ ... وَ لا یَخافُونلَوْمَةَ لائِم» (مائده/54) نترسید!
میگفتند: دشمن زیاد است. «فَاخْشَوْهُمْ» بترسید، «فَزادَهُمْ إیمانا» (آلعمران/173) میگفتند: نه، ما نمیترسیم. باید شجاعت داشته باشیم.
2- باید جلوی شکم را گرفت
طالوت به لشکرش گفت: داریم میرویم جبهه، یک نهر آبی است نخورید. اگر خیلی عطش دارید یک لبی تر کنید اما سر به آب نگذارید. قرآن میگوید: به آب رسیدند نتوانستند جلوی شکمشان را بگیرند. «فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَلیلا» (بقره/249) همه از دم خوردند.
گاهی ممکن است نیروی انتظامی یکجایی بایستد گرسنه شوند و طرف هم ساندویچش بدهد. ساندویچ را میگیرد و میخورد، بعد تمام آشغالهایش را در جوی آب میریزد. حالا چون ایشان ساندویچ خورده دیگر... دو تا کوک داریم. اگر کوک به جیبمان زدیم، گفتیم: آقا در جیب ما پول رشوه نمیرود. اگر کوک به جیبت زدی، زبانت باز است. اگر در جیب را باز کردی، کوک باید به لبت بخورد. دیگر خیلی از حرفها را نمیتوانی بزنی. یک ساندویچ به تو داده است.
یک وقت هم من به فرمانده نیروی انتظامی عرض کردم حالا به نظرم به معاون جانشینش بود یا خودش، یادم نیست. لب چهار راه ایستادم، یکی از این افسران جوان آمد گفت: حاج آقا، چند دقیقه میتوانی روی پا بایستی؟ گفتم: من پایم درد میکند. من نیم ساعت! گفت: به ما گفتند: دوازده ساعت اینجا بایست، و هیچ ارفاقی نیست. آخر دیگر اصلاً میتوانی دوازده سعت روی پا بایستی؟ یک برنامه باید یک طوری باشد که اینها هم زجر نکشند. حقوق اینها را اول وقت بدهید. به زن و بچه اینها باید برسید.
بالاخره عروس دلش میخواهد سال تحویل پیش شوهرش، سر سفرهی هفت سین باشد. عید هم که شروع کار شماست، اصلاً کار شماست. عید و عزا ندارد. عید و عزا ندارد. در عاشورا وقتی همه تعطیل هستند شما سر کار هستی. بالاخره این زنها بخشی از عمرشان، ولذا باید یک کاری هم، یک خدمتی، یک محبتی به خانمها شود. البته شاید هم میشود. اگر میشود که چه بهتر!
رضاشاه بازدید از پادگان رفت. دم سربازخانه سرباز ادب داد. گفت: غذا چیه؟
گفت: قربان آبگوشته! رفت سر قابلمه بلند کرد دید، پلو است.
گفت: پسر اینکه پلو است. گفت: قربان چه بهتر! (خنده حضار)
حالا اگر هست که قربان چه بهتر... اگر هست که قربان... چه بهتر. اگر نیست این زنهایی که شوهرشان لب مرز است، به هر حال وقت حساس. خانم درد زایمان دارد، شوهرش در بیابانها پست میدهد. حالا خدا کند خانم خودم جلوی تلویزیون نباشد. چون من هم وضع حمل خانمم بود، کلاسم هم در شهرستان بود. خانم را زایشگاه فرستادیم. فرستادند، خودم هم او را نبردم. تهران بود و من هم سراغ کلاسداریام رفتم. هنوز به من میگوید. میگوید: من پایم دم مرگ بود، رفتی پای تخته سیاه بچهها. حضرت عباسی یک قران هم پول در آن نبود. حضرت عباسی، یک ریال پول در آن نبود. نگویید آقا حرص داشتی برای پول رفتی. چهار سال یک قران، یک ریال پول نبود. ولی عشق داشتم برای بچهها.
دکتر بهشتی منزل ما در زمان شاه آمد. گفت: من میخواهم از تو یک قولی بگیرم. گفتم: چه قولی؟ گفت: قول بدهی تا آخر عمر از تخته سیاه دست برنداری. چون من پیشبینی میکنم که تو را یکجایی ببرم و یک مسؤولیتی به تو بدهم. بالاخره امام جمعه، قاضی، وکیل، وزیر، یک چیزی شوی. گفتم: چشم. این تخته سیاه ما برکت آقای مطهری و آقای بهشتی است. مطهری ما را در تلویزیون برد. بهشتی هم قول گرفت که از این تخته سیاه جدا نشوم. به ما گفتند: اگر قرائتی مرد، قبرش را گشاد بگیرید. گفتیم: چرا؟ گفتند: یک تخته سیاه در قبرش هست، تا نکیر و منکر گفتند: من ربک؟ این میخواهد روی تخته سیاه بنویسد. (خنده حضار) بنابراین قبرش هم باید جای تخته سیاه داشته باشد.
خوب حرفهایم تمام نشد. باشد... من به عنوان یکی از این هفتاد و چند میلیون ایرانی، از نیروهای مسلح عموماً و از نیروی انتظامی خصوصاً، از تمام کسانی که بر گردن من حق دارند تشکر میکنم و دست تک تک آنها را میبوسم. انشاءالله هم در این حرفم صادق هستم. انشاءالله...
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»