زیارتگاه صحابی پیامبر(صلی الله علیه واله) تخریب شد + تصاویر

  • ۱۴۴
نیروهای رژیم آل خلیفه که چندی پیش تهدید به قطع پای خادم زیارتگاه «صعصعه بن صوحان»، صحابی جلیل پیامبر(صلی الله علیه واله) کرده بودند با یورش به این مکان مذهبی پس از سرقت اشیاء باارزش موجود در آن، این مکان مقدس را تخریب کردند.


 در ادامه حمله نیروهای مزدور وابسته به رژیم آل خلیفه به مساجد و اماکن مذهبی، این بار مزار یکی از صحابه پیامبر(صلی الله علیه واله) در منطقه "عسکر" بحرین تخریب شد.ابنا گزارش داد: نیروهای آل خلیفه پس از سرقت اشیاء باارزش مزار و مسجد «صعصعه بن صوحان»، این مکان مقدس را تخریب و به خرابه‌ تبدیل کردند.نیروهای آل خلیفه پس از تخریب مزار و مسجد این صحابی و دزدیدن وسایل با ارزش موجود در آن این مکان مقدس را به خرابه تبدیل کردند.جمعیت "الوفاق" بزرگترین حزب شیعه مخالف رژیم آل خلیفه با محکوم کردن عناصر وابسته رژیم به اماکن دینی اعلام کرد که این عمل اهانت به دین اسلام و مسلمانان است. رژیم آل خلیفه با تخریب مساجد و آرامگاه‌های بزرگان دین دشمنی خود را با مسلمانان به نمایش گذاشته است.


در بیانیه جمعیت الوفاق آمده است: هدف از این اقدام شنیع تحریک احساسات مردم انقلابی بحرین بوده است. رژیم آل خلیفه با اهانت به مقدسات و مساجد شیعیان می‌خواهد از آنان انتقام بگیرد.نیروهای امنیتی آل خلیفه به مردم منطقه عسکر اجازه نزدیک شدن و حضور در مسجد «صعصعه بن صوحان» نمی‌دهند و چندی پیش خطاب به فردی که به‌عنوان خادم در این مکان حضور داشته گفته بودند که در صورت حضور مجدد او در مسجد و بر سر مزار پای وی را قطع خواهند کرد!تاریخ مسجد و مزار صحابی جلیل پیامبر(ص) به بیش از 1000 سال باز می‌گردد که اصالت ملت بحرین را نشان می‌دهد؛ اما نظام آل خلیفه به این موضوع نیز اهمیتی نمی‌دهد و از 3 سال پیش این مکان مقدس را مورد هدف قرار داده است.

اما صعصعة بن صوحان که بود؟
نخستین کس از طایفه عبدالقیس که اسلام آورد، شخصی به نام عمرو بود. او که به دستور رییس قبیله «منذربن عائذ» خدمت پیامبر(صلی الله علیه و آله) رسید، تا از میزان علم آن حضرت آگاهی یابد، پس از شرفیابی به خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ، مسلمان شد و در برگشت، ماجرا را برای «منذر» بیان کرد. او نیز مسلمان شد و پس از چندی منذر خود به محضر پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمد. آن حضرت به او فرمود: «ای اشجّ!(نام دیگر منذر) دو صفت در تو هست که خداوند آن دو را دوست دارد: حیا و حلم.»این طایفه عموماً در کوفه زندگی می کردند. صعصعه نیز اهل کوفه بود و در یکی از محله های اطراف آن، روزگار می گذراند.

خاندان
مطالعه حالات چهار فرزندِ صوحان (زید، عبدالله، سیحان و صعصعه)، فضایی آکنده از عشق علی(علیه السلام) در این خاندان را به تصویر می کشد. تنها در جنگ جمل، سه برادر(صعصعه، زید، سیحان) حضور داشتند و سیحان پرچم دار بود. وقتی او به شهادت رسید، زید پرچم را به دست گرفت و چون شهید شد، صعصعه پرچم را برافراشته نگاه داشت.
فصاحت و بلاغت، خصوصیت دوم این خاندان بود. دانشمندان تاریخ، عنوان «خطبا» را از ویژگی های این خانواده دانسته اند.

ویژگی ها:
1. صحابی خاص علی(علیه السلام)
امام صادق(علیه السلام) فرمود: «هیچ یک از همراهان علی(علیه السلام) حق آن حضرت را نشناختند، مگر صعصعه و یارانش.»
2. خطیب
دانشمندان تاریخ و رجال، وی را به فصاحت و بلاغت و استادی در فنّ سخن ستوده اند و به او عنوان «خطیب» داده اند. علی(علیه السلام) نیز در نهج البلاغه در مورد او می فرماید: «هَذَا الْخَطِیبُ الشَّحْشَحُ...»؛ «این خطیب ماهر و توانا...»
ابن ابی الحدید می گوید: این عبارت را علی(علیه السلام) در مورد صعصعة بن صوحان فرموده است و همین افتخار برای او بس که علی(علیه السلام) او را به مهارت در سخن و فصاحت در لسان بستاید.»
شعبی (از فقیهان و شاعران بزرگ قرن اول) می گوید: «من فن خطابه و سخنرانی را از صعصعة بن صوحان آموختم.» وجاحظ، دانشمندلغت ونحو (متوفّای255) می گوید: «صعصعه از فصیح ترین مردم بود.»
جالب آنکه «عبدالملک بن مروان» که با علی(علیه السلام) و اصحابش خصومت داشته، در باره صعصعه می گفت: «إِنَّهُ أَحْضَرُ النّاسِ جَواباً»؛ «او حاضر جواب ترین مردم بود.»
او قبل از آغاز نبرد نهروان، سفیر علی(علیه السلام) بود و حضرت برای سخن گفتن با کوردلان خوارج، صعصعه را به سوی ایشان فرستاد.
4. شجاعت
مقاومت وی در برابر انحراف های بعضی از مدّعیان خلافت؛ از جمله معاویه، حضور در سه جنگ بزرگ(جمل، صفین و نهروان) که گاه سمت فرماندهی را بر عهده داشت، گویای شجاعت او است.
5. مورد اعتماد
علی(علیه السلام) چاهها، قنوات واموال زیادی برای محرومین وقف کرد. هنگامی که وقفنامه می نوشت، عده ای را شاهد می گرفت و صعصعة بن صوحان از جمله آن شاهدان بود.
6. آشنایی با معارف اهل بیت(علیهم السلام)
روزی علی(علیه السلام) در مورد خروج دجّال و اوصاف او سخنانی گفت و در ضمن آن فرمود: «قاتل دجّال همان است که عیسی(علیه السلام) پشت سرش نماز می گزارد.»
یکی از حاضران به نام «نَزّال بن سبره» به صعصعه گفت: «مقصود از این فرد کیست؟ صعصعه پاسخ داد: کسی که عیسی(علیه السلام) به او اقتدا می کند، دوازدهمین فرزند از عترت پیامبر(صلی الله علیه و آله) است و نهمین فرزند از فرزندان حسین(علیه السلام) و او خورشیدی است که از مغرب این جهان، از میان رکن و مقام طلوع خواهد کرد و زمین را از وجود ظالمان پاک و عدالت را آنچنان حاکم خواهد کرد که هیچ کس بر دیگری ظلم نکند.»

7. تبعید
او در مقابل انحراف از سنّت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و بی عدالتی ها آرام نمی گرفت؛ از این رو، حاکمانی که سخنانش را تاب نمی آوردند، راهی جز تبعید او نداشتند. صعصعه دوبار تبعید شد؛ نخستین بار توسط عثمان از کوفه به شام(2) و دومین مرتبه به دستور معاویه از کوفه به بحرین.
علاّمه امینی ماجرای تبعید و محل آن را بدین گونه نوشته است: «پس از آنکه عثمان، ولیدبن عقبه را از فرمانداری کوفه عزل کرد و سعیدبن عاص را برآن سرزمین حاکم قرار داد، به وی دستور داد تا با مردم کوفه مدارا کند. از این جهت، سعید با بزرگان و قاریان این شهر جلساتی ترتیب داد و حاضران در این مجالس افرادی همچون: مالک اشتر، زیدبن صوحان، صعصعة بن صوحان و... بودند؛ اما در یکی از این گفتگوها بر سر مسأله ای اختلاف درگرفت و همه به سعید اعتراض کردند. سعیدبن عاص این ماجرا را به عثمان گزارش کرد و نوشت: با وجود مالک اشتر و دوستانش که اساتید معروف قرآن و مشتی ابله! هستند، من در کوفه از عهده کوچکترین کاری برنمی آیم. عثمان در جواب دستور داد: آنان را به شام تبعید کن! پس از استقرار آنها در شام، خبر به معاویه رسید که عده ای از اهل دمشق با مالک اشتر و دوستانش می نشینند و به گفتگو می پردازند. معاویه نامه ای به عثمان نوشت که: گروهی را نزد من فرستاده ای که شهر خود را دچار آشوب کرده اند و اکنون از آن می ترسم که مردم تحت اطاعت مرا به نافرمانی وادارند. عثمان دستور داد، که آنان را به حمص (یکی از شهرهای نزدیک دمشق) تبعید کند. پس از مدتی دستور داد آنان را به کوفه بازگرداند؛ اما مدتی نگذشت که عثمان برای مرتبه دوم آنان را به حمص تبعید کرد.»

8. رهبری قوم
در باره صعصعه نوشته اند: «وَ کانَ سَیِّداً مِنْ ساداتِ قَوْمِهِ»؛ «او یکی ازبزرگان قوم خود بود.»

با پیامبر(صلی الله علیه و آله)
ابن عبدالبرّ و ابن اثیر (دو تاریخ نگار معروف) می نویسند: «او در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) مسلمان بود، ولی آن حضرت را ندید؛ زیرا در آن زمان خردسال بود.»

دیدگاه متقابل
اصبغ بن نباته می گوید: «صعصعة بن صوحان مریض شد. به همراهی علی(علیه السلام) برای عیادت وی به منزلش رفتیم. او که در بستر بیماری افتاده بود، با دیدن حضرت، بسیار خوشحال شد. علی(علیه السلام) به او محبّت فراوان کرد اما هنگام خدا حافظی، فرمود: ای صعصعه، این دیدار تکلیف من بود؛ مبادا آن را موجب فخر و مباهات بر دیگران قرار دهی! صعصعه پاسخ داد: نه، یا امیرالمؤمنین، بلکه آن را اجر و ذخیره آخرت می دانم. علی(علیه السلام) فرمود: به خدا قسم من تو را کم هزینه (برای نظام اسلام) اما پرتلاش می بینم. صعصعه پاسخ داد: به خدا قسم شما در نظر من بسیار آگاه به خداوند هستی و او در نظر شما بزرگ است. شما نیز نزد پروردگارت جایگاهی بلند داری و اهل حکمت و نسبت به مؤمنان مهربان و رحیم هستی.»
امام علی بن موسی الرضا(علیهما السلام) نیز در ملاقاتی که با احمدبن محمدبن ابی نصر بزنطی، داشتند، از صعصعه تجلیل زیاد کرد و به همین داستان اشاره فرمود.

جنگ های پیاپی
* در جنگ جمل، بعد از آنکه زید و سیحان (دو برادر صعصعه) به شهادت رسیدند، صعصعه خود پرچم لشگر را به دست گرفت و در جنگ صفین، بعد از آنکه معاویه جلوی جریان آب را بست، علی(علیه السلام) صعصعه را برای گفتگو نزد معاویه فرستاد و فرمود: «به او بگو: ما مسیر خود را طی می کنیم و دوست نداریم قبل از آنکه حجت را تمام کنیم، آغازگر جنگ باشیم؛ پس از اطراف آب کنار روید تا ببینیم سرنوشت ما و شما به کجا می انجامد، در غیر این صورت، جناح پیروز، آشامنده آب خواهد بود.»
صعصعه این پیام را به معاویه رسانید. معاویه رو به همراهان خود کرد و از آنها نظر خواست. چند تن از یارانش چون: ولید بن عقبه و عبدالله بن سعد (برادر رضاعی عثمان) گفتند: «اینان عثمان را تشنه کشتند، اکنون باید تشنه به قتل برسند. آنگاه بحث سختی میان معاویه و طرفدارانش از یک سو و صعصعه از سوی دیگر درگرفت.»
* در جنگ نهروان نیز امیرمؤمنان(علیه السلام) صعصعه را برای گفتگو با خوارج فرستاد. آنها به صعصعه گفتند: اگر علی موضع مارا می داشت، آیاتو با او همراه بودی؟ پاسخ داد: آری. گفتند: برگرد؛ زیرا تو بی دین و مقلّد هستی. صعصعه در پاسخ گفت: «وای بر شما! آیا پیروی نکنم از کسی که خدا دستور اطاعت از او را داده است؟! آیا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وقتی جنگ شدّت می گرفت، علی(علیه السلام) را برای فرونشاندن آتش نبرد نمی فرستاد؟! کجا می روید و از چه کسی روی برمی گردانید؟! «عَنِ الْقَمَرِ الْباهِر؟ وَالسِّراج الزّاهِر؟ وَ صِراط اللهِ الْمُسْتَقِیم؟»؛ «از ماه درخشان و چراغ روشن و راه مستقیم خداوند رو می گردانید؟! خدا شما را نابود کند! عقل های شما فاسد شده است. آیا امیرمؤمنان و وصیّ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را هدف گرفته اید؟! هوای نفس شما را در ضرر آشکاری فرو برده و شیطان شما را از حق دور کرده است.»
در این هنگام «عبدالله بن وهب الراسبی» (یکی از خوارج) جواب داد: «ای پسر صوحان! سخن بسیار گفتی، به مولای خود بگو: ما به حکم خدا با وی نبرد خواهیم کرد.»
صعصعه پاسخ داد: «گویا می بینم به زودی در خون خود غوطهور خواهی شد و مرغان هوا انتظار فرود آمدن بر جسد تو را می کشند و در این هنگام کسی به فریاد شما نخواهد رسید.»
راسبی گفت: «به مولایت بگو: ما از او دست بر نمی داریم؛ مگر آنکه اقرار به کفر خود کند، یا از گناهش توبه نماید که خداوند توبه پذیر است.»
وقتی صعصعه ماجرا را به علی(علیه السلام) گزارش کرد، حضرت فرمود: «ای پسر صوحان! اخبار این گروه قبلاً به من رسیده است. نه دروغ می گویم و نه دروغ برای من نقل شده است. آنان روز سختی در پیش دارند. آنگاه سرِمبارک و دستهایش را به آسمان بلند کرد و سه مرتبه فرمود: پروردگارا! شاهد باش...»

عیادت امیرالمومنین علی(علیه السلام)
پس از ضربت شمشیر ابن ملجم که علی(علیه السلام) در بستر بیماری افتاد، صعصعة بن صوحان به عیادت حضرت آمد؛ اما به علت وخامت حال ایشان، کسی اجازه ملاقات نداشت. از این جهت، صعصعه گفت: «از طرف من به علی(علیه السلام) بگویید: رحمت خداوند برتوباد ای امیرمؤمنان! در حال حیات و بعد از آن؛ چرا که خدا در نزد تو بزرگ و آگاهی تو نسبت به او زیاد است.»
لحظه ای بعد پاسخ حضرت را برایش باز گفتند که: «خدا تو را رحمت کند که کم هزینه و پرفایده هستی.»

تشییع امیرالمومنین علی(علیه السلام)
صعصعة بن صوحان از جمله کسانی بود که در نیمه های شب، در تشییع پنهانی جنازه مطهّر امیرمؤمنان علی(علیه السلام) شرکت کرد. وقتی حضرت را دفن کردند، نزدیک قبر آمد. یک دست بر قلب خود گذاشت و با دست دیگر مشتی از خاک قبر برداشت و بر سرش ریخت و گفت: «پدر و مادرم فدای تو یا امیرمؤمنان! گوارا باد بر تو که پاکیزه به دنیا آمدی. شکیبایی ات زیاد و جهادت بزرگ بود. تجارت سودمند انجام دادی و به پیشگاه خالق خود قدم گذاشتی و خداوند با بشارتهایش تو را گرامی داشت و در جوار پیامبر(صلی الله علیه و آله) جای گرفتی و از جام های بهشتی، به دست آن حضرت، سیراب شدی. از خدا می خواهم به ما توفیق دهد که راه تو را ادامه دهیم و به ما دوست داشتن دوستانت و دشمن شمردن دشمنانت را عنایت کند و ما را در زمره اولیای تو قرار دهد.
به مقامی رسیدی که هیچ کس به آن نمی رسد؛ زیرا در راه خدا جهاد و قیام کردی تا اینکه سنّت پیامبر(صلی الله علیه و آله) زنده شد و فتنه ها خاموش گردید.
بهترین درودهای من برتو باد که مؤمنان به وسیله تو پیروز شدند و نشانه های راه هدایت به وسیله تو روشن بود.
اول کسی که با ایثار جان و مال ندای پیامبر(صلی الله علیه و آله) را اجابت کرد، تو بودی. با ذو الفقارت در مواقع ترس از او حمایت کردی.
خداوند دژهای ستمکاران و کافران و مشرکان را به وسیله تو درهم شکست. تو اهل گمراهی را نابود ساختی. گوارا باد بر تو که علم و یقین و جهادت از همگان بیشتر بود.
به خدا قسم، زندگی تو کلید هرخوبی و بسته شدن همه بدی ها بود؛ ولی امروز دَرِ شرها باز و راه خیرها بسته شد.
اگر مردم سخنان تو را می پذیرفتند، نعمتهای خداوند از همه جا بر آنان سرازیر می گردید، ولی آنان دنیا را بر آخرت ترجیح دادند.»
بعد از این سخنان، صعصعه و همراهانش به شدّت گریستند و به امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) و سایر فرزندان علی(علیه السلام) تسلیت گفتند.

اندرز به حاکمان
* ابن عبدالبرّ (متوفای 463) می گوید: «زمانی ابوموسی اشعری یک میلیون درهم از بیت المال برای عمر فرستاد تا میان مسلمانان قسمت کند. او این مال را تقسیم کرد؛ ولی مقداری از آن زیاد آمد. مسلمانان در مورد مصرف آن اختلاف کردند. عمر به میان مردم آمد و اعلام کرد: ای مردم! این مقدار از بیت المال را در چه موردی مصرف کنیم؟
صعصعه که در آن زمان جوانی نورس بود، ایستاد و گفت: مشورت با مردم در جایی است که حکمی از طرف قرآن وارد نشده باشد و اما آنچه قرآن بدان دستور داده، باید در همان مورد مصرف کرد.
عمر گفت: راست گفتی. تو از من هستی و من از تو هستم. و سپس مقدار اضافه را نیز میان مسلمانان تقسیم کرد.»
در روزگار عثمان نیز زمانی که وی بر منبر بود، صعصعه خطاب به او ابراز داشت: «ای عثمان، خود منحرف شدی و امّت تو نیز منحرف شدند. عدالت پیشه کن تا امت تو نیز به عدالت رفتار کنند.»
ماجرای دیگری از برخورد صعصعه با عثمان را شیخ طوسی این گونه نقل کرده است: «صعصعه گفت: با چندتن از مردم مصر، نزد عثمان رفتیم. او گفت: مردی را پیش فرستید تا با من سخن گوید. مصریان مرا مقدّم کردند. عثمان که از کمی سنّ من تعجّب کرده بود، گفت:
- این؟!
در جواب عثمان گفتم:
- اگر ملاک دانش، سنّ آدمی بود، نه تو سهمی در آن داشتی و نه من؛ بلکه علم به فراگیری است.
- (آنچه از قرآن می دانی) بازگوی.
ـ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، «آنانکه وقتی قدرت در اختیارشان بگذاریم، نماز، زکات، امر به معروف و نهی از منکر را زنده می کنند و پایان امور به دست خداوند است.»
ـ این آیه در مورد ما نازل شده است.
- پس امر به معروف و نهی از منکر کن.
ـ این سخنان را رها کن و آنچه می دانی بگو.
ـ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، «کسانی که از خانه های خود بدون هیچ گناهی اخراج شدند و تنها خداوند را پروردگار خود می دانستند.»
ـ این آیه نیز در مورد ما نازل شده است.
ـ پس آنچه از خداوند گرفته ای میان همه مسلمانان تقسیم کن.
ـ ای مردم، مطیع حاکمان خود و همراه جامعه باشید و به سخنان این مرد که از خدا بی اطلاع است، گوش ندهید.
ـ تو می خواهی روز قیامت بگوییم: خدایا! ما از بزرگان خود اطاعت کردیم و آنان ما را گمراه کردند؟! پروردگار ما و پروردگار پدران ما در کمین ظالمان است.»
عثمان در حالی که از پاسخ های من بسیار به خشم آمده بود، دستور برگشتن ما را صادر کرد و درها را به روی ما بست.

رو در روی معاویه
مسجد کوفه
بعد از صلح امام حسن(علیه السلام)، معاویه وارد کوفه شد. در آن روز گروهی از اصحاب علی(علیه السلام) نیز در کوفه حضور داشتند و امام حسن(علیه السلام) برای بعضی از آنها در فهرستی که نام و نام پدرانشان مشخص شده بود، از معاویه امان گرفت. از جمله این افراد، صعصعة بن صوحان بود. این افراد علی رغم میل باطنی خود، می بایست نزد معاویه رفته، به عنوان خلیفه مسلمین به او سلام می کردند. وقتی صعصعه بر معاویه وارد شد، معاویه گفت: «چقدر خشمگین هستم که تو در امان من باشی.» صعصعه پاسخ داد: «به خدا قسم، من نیز از اینکه تو را به عنوان حاکم بر مسلمانان پذیرا باشم، بسیار ناراضی ام.»
و سپس به همین عنوان بر او سلام کرد. معاویه گفت: «اگر در به رسمیّت شناختن من راستگو هستی، به منبر برو و علی را لعن کن!»
صعصعه که از سویی متعهد به صلح نامه امام خود بود و از سوی دیگر از علی(علیه السلام)دست بردار نبود، بر منبر رفت و پس از حمد و ثنای خداوند گفت: «ایّها الناس! از نزد کسی می آیم که شرارتش را مقدم داشته و خیرش را مؤخّر کرده است و به من فرمان داده است که علی(علیه السلام) را لعنت کنم. فالعنوه لعنه الله؛ پس او را لعنت کنید، خداوند نیز او را لعنت کند.»
حاضران در مسجد با صدای بلند آمین گفتند. معاویه گفت: «نه به خدا قسم! مقصود تو کسی جز من نیست. باید دوباره او را با نام مشخص کنی.»
صعصعه بار دیگر به منبر آمد و به گونه ای سخن گفت که هرکس آن را جوری معنی می کرد. معاویه که از وی نا امید شده بود، دستور داد صعصعه را بیرون کردند.

مسجد صعصعه
مسجد صعصعة بن صوحان یکی از مساجد مهم کوفه است. محدّث بزرگ، شیخ عباس قمی(رحمه الله) می نویسد:
«مسجد صعصعه از مساجد شریف کوفه است و جماعتی امام زمان(علیه السلام) را در ماه رجب در آن مسجد مبارک مشاهده کرده اند.»
... محمدبن ابی داود رواسی می گوید: «در ماه رجب، بامحمدبن جعفردهّان به طرف مسجد سهله خارج شدیم. وی گفت: بیا با هم در مسجد صعصعه نماز بگزاریم؛ چرا که آن، مسجدی مبارک است و امیرالمؤمنین(علیه السلام) در آن نماز گزارده است. وارد مسجد شدیم، در حال نماز، مردی را دیدیم که از ناقه خود پیاده شد و آن را بست و داخل مسجد شده، نمازی طولانی به جای آورد. سپس دو دستش را بلند کرد و گفت: «اَللَّهُمَّ یَا ذَا الْمِنَنِ السَّابِغَةِ...» و پس از پایان دعا، سوار بر مرکب خود شد. جعفر دهّان به من گفت: ببینیم او کیست؟ به طرف او رفتیم وگفتیم: تورا به خداقسم می دهیم، بگو کیستی؟ فرمود: شما چه گمان می کنید؟ گفتیم: گمان داریم خضر(علیه السلام) باشی. گفت: من کسی هستم که خضر محتاج دیدن روی اوست. من امام زمان شما هستم.»
سیدبن طاووس و شهید اوّل و دیگران، اعمال مخصوص این مسجد را در کتابهای خود متذکّر شده اند.

جایگاه روایی
حدیث شناسان صعصعه را به «قلیل الحدیث» توصیف کرده اند؛ ولی از اینکه رجالی کبیر، نجاشی او را در کتاب خود نام می برد، معلوم می شود وی کتاب حدیث داشته؛ چرا که مبنای کتاب رجالیِ نجاشی، برگردآوری شیعیانِ صاحب کتاب است.
بنابر گواهی ابن حجر عسقلانی (م 852)، کسانی که صعصعه از آنها حدیث نقل کرده، عبارتند از: علی(علیه السلام)، ابن عباس و عثمان و افرادی چون: ابو اسحاق سبیعی، ابن بریده، شعبی، مالک بن عُمیر و منهال بن عمر از صعصعه روایت کرده اند.
در کتب اربعه، تنها در دو مورد از صعصعة بن صوحان نام برده شده است. و در بحارالأنوار سی و چهار مورد به عنوان سند یا روایت به وی اشاره شده است.

میوه بهشتی
صعصعه می گوید: شبی نزد علی(علیه السلام) رفتم، حضرت را دیدم که نیمی از انار در دست دارد، مقداری از آن را به من داد و فرمود: انار را با پیه آن بخور؛ چرا که زردیِ بن دندان و بوی بد دهان را از بین می برد و خون را پاک می کند.
لازم به یادآوری است که نجاشی، صعصعه را راوی «عهدنامه مالک اشتر» نیز می داند.

غروب
تاریخ نگاران، رحلت صعصعة بن صوحان را حدود سال 60هـ . ق. در کوفه (در ایّام خلافت معاویه) نگاشته اند.*
بنابراین، با توجه به اینکه او در زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) خرد سال بود، می توان سن وی را در زمان فوت، حدود 60 سال یا بیشتر دانست.

فرزندان
از فرزندان صعصعه، تنها دو نفر را می شناسیم؛ صوحان و محمد و فرزند محمد به نام عمرو (نوه پسری صعصعه). هر سه نفر (صوحان، محمد و عمروبن محمد) از افراد ناشناخته رجال هستند.



تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.
hansen_html_code