-
پنجشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۲، ۰۶:۰۴ ق.ظ
-
۳۶۴
با توجه به موقعیت فعلی، مسلمانان، بیش از هر زمان دیگری نیاز به وحدت کلمه و وحدت نظر دارند. چون الان دشمن در داخل خانه ما لانه کرده است و تلاش میکند در میان مسلمانان، تفرقه ایجاد کند و مسلمانان را به جان هم بیاندازد و ثروتهای کشورهای اسلامی را به یغما ببرد. لذا، آنچه که امروز، ضرورت اقتضاء میکند، وحدت و تکیه کردن بر مشترکات است. تمام فِرَق اسلامی ـ شیعه و سنی ـ در امروز، یک خدای را میپرستند و به سوی یک قبله نماز میخوانند و صدها ما به الإشتراک دارند و به تعبیر مرحوم شرف الدین (ره):
ما به الإشتراک فِرَق اسلامی، چندین برابر ما به الإفتراق ما است.
از آنچه که موجب میشود تفرقهها و رنجشها افتراء ها بیشتر شود، اجتناب کنیم و به تعبیر یکی از مراجع عظام تقلید بزرگوار که فرمود:
افتراء بستن بر کفّار حربی هم حرام است.
همچنین فحش دادن و جسارت کردن، هیچ محمل شرعی ندارد و یکی از مصیبتهایی که ما داریم، این است که بعضی از عزیزان هملباسی و منبریها، یا توجه ندارند و یا غفلت دارند و یا جاهل هستند و یا خواسته یا ناخواسته، کمک به دشمنان اسلام میکنند و گاهی مطالبی را بر بالای منبرها مطرح میکنند که موجب میشود طرف مقابل هم جبهه بگیرد و آنها هم اینچنین ناسزاها و افتراءها را به مکتب نورانی تشیع و علمای بزرگ شیعه داشته باشند. در روایت آمده است که امام صادق (علیه السلام) میفرماید:
مخالفین را ناسزا نگویید و اگر شما آنها را ناسزا بگویید، آنها هم به ما ناسزا خواهند گفت.
وَ لَا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ
سوره انعام/آیه108
یکی از عزیزان منبری ما در اصفهان، منبر رفته و یک سری مطالبی را گفته که گفتن آنها صحیح نیست و به تعبیر یکی از مراجع عظام تقلید:
این طور جلسات علنی که اهانت و جسارت و فحش داده میشود و موجب تفرقه میان مسلمانان و موجب به خطر انداختن حیثیت برادران شیعی ما در ایران و سایر کشورهای اسلامی و غیر اسلامی میشود، قطعا مورد رضایت ائمه (علیهم السلام) نیست.
در عکس العمل به صحبتهای ایشان، یکی از برادران روحانی اهل سنت زاهدان، مطالبی را گفته که ما اهانتها و جسارتهای هر دو نفر را محکوم میکنیم. همچنین نسبت به مطالب این عالم سنی که مدعی شده است شیعه برای این حرفها، مدرکی ندارد یا مطالبی را به دروغ به علمای شیعه بسته است، ما در این جلسه و در جمع با صفای دوستان در حوزه علمیه قم و مدرسه فیضیه که بزرگ پایگاه فرهنگ شیعه در جهان است، مقداری صحبت میکنیم. ابتداء، مطالب این برادر سنی را که مطرح کرده، بازگو میکنم و بعد سخنان او را تحلیل میکنم.
صحبتهای ایشان را در چند جمله میشود خلاصه کرد:
نکته اول:
ایشان میگوید:
شما به ما افتراء میبندید که ما به شما میگوییم:
شما بعد از نماز، 3 مرتبه دستهای خود را بلند میکنید و میگویید خان الأمین. چون قرار بود که حضرت جبرئیل، وحی را به حضرت علی (علیه السلام) برساند، ولی به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) داد.
این، افتراء ما به شما نیست و سید نعمت الله جزائری در کتاب أنوار نعمانیه، صفحه 237 آورده است:
حضرت جبرئیل مأمور بود که وحی را به حضرت علی (علیه السلام) برساند، ولی به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رساند.
جواب:
ما در اینجا به این برادر عزیز و کلیه کسانی که در طول این 14 قرن، این افتراء را به شیعه بستهاند ـ مانند ابن حزم آندلسی و ابن تیمیه در منهاج السنة، جلد1، صفحه23 و 24 ـ عرض میکنیم که ما تاکنون هیچ شیعهای را در تاریخ نیافتیم و ندیدیم که معتقد باشد حضرت جبرئیل امین، موظف بود وحی را به امیر المؤمنین (علیه السلام) برساند. عبارتی که ایشان از انوار نعمانیه نقل میکند، نشانگر این است که ایشان این کتاب را ندیده است، چون انوار نعمانیه، 3 جلد است و باید اشاره میکرد که در فلان جلد و فلان صفحه است. ما برای مزید اطلاع ایشان عرض میکنیم که این عبارت را مرحوم سید نعمت الله جزایری در جلد2، صفحه237 مطرح میکند و در ضمن بحث فِرَق باطله شیعی، فرقه خطّابیه و غرابیه را مطرح میکند و میگوید که یکی از فرقههای فاسد و ضاله شیعه که خود را به تشیع بستهاند و حتی مسلمان نیستند، غرابیه هستند که معتقد هستند جبرئیل مکلف بود وحی را به حضرت علی (علیه السلام) برساند، ولی به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رساند. این مطلب را سید نعمت الله جزایری به عنوان نقل یک قضیه تاریخی از یک فرقه ضاله و فاسد مطرح میکند. این عبارت در کتاب الفَرْق بین الفِرَق آقای بغدادی شافعی ـ از علمای قرن 5 ـ صفحه237 مطرح شده است. اگر بنا است که یک مؤلف، رأیی را از یک فرقه فاسد نقل کند و نشانه التزام مؤلف به آن باشد، باید بگوییم که آقای شهرستانی، مؤلف کتاب الملل و النحل که هزاران فرقه اسلامی را مطرح کرده است، معتقد به همه اینها بوده است؛ همچنین اگر ابو طاهر بغدادی شافعی در الفَرْق بین الفِرَق که صدها فِرَق را بحث کرده است. ما، این برخورد را برخورد درست و با انصاف و جوانمردانه نمیبینیم.
نکته دوم:
ایشان میگوید:
شما شیعیان به دروغ به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) افتراء بستهاید که میفرماید:
یا علی! محبت تو، نشانه حلالزادگی و دشمنی و بغض نسبت تو، نشانه حرامزادگی است.
ما همچنین چیزی نداریم.
جواب:
کتابهای متعددی در این زمینه نوشته شده است، مانند أسنی المطالب آقای جزری که مدعی است:
ما فرزندان خودمان را امتحان میکردیم با محبت و عداوت علی که آیا از نسل ما هستند یا حرامزاده؟ اگر احساس میکردیم که در دل فرزندانمان محبت علی هست، میفهمیدیم که حلالزاده است و از نسل ما است و اگر محبت علی را نداشت و دشمنی با او داشت، احساس میکردیم که از نسل ما نیست.
آقای محب الدین طبری در ریاض النضره و مرحوم علامه امینی (ره) در الغدیر، تمام این موارد را مطرح کرده است.
نکته سوم:
نکتهای که از دیر باز، برای کوباندن فرهنگ شیعه و شیعیان مطرح بود، این است که ایشان میگوید:
شما مخالف و دشمن علی هستید و پیرو او نیستید. چون علی در طول 25 سال حکومت ابوبکر و عمر و عثمان، با آنها همکاری داشت و با همدیگر رفیق بودند و با صلح و صفا زندگی میکردند و امیر المؤمنین هیچگونه اعتراضی به این قضیه نداشت و نشانه صلح و صفای امیر المؤمنین با خلفاء، این است که علی دختر خود، أم کلثوم را به عمر داد و اگر واقعا عداوت حاکم بود، همانطور که شما شیعیان مدعی هستید، قطعا این ازدواج انجام نمیگرفت.
جواب:
این، بحثی است که حتی در محیطهای دانشگاه مطرح شده است و خیلی از جوانان، حضوری یا تلفنی سوال میکنند و چماقی شده است برای کوباندن شیعه در دست وهابیت.
در اینجا، خیلی خلاصه و فشرده عرض کنم که ما یک دفعه میخواهیم این قضیه را از منابع شیعی بررسی کنیم و یک دفعه از دیدگاه منابع اهل سنت. بعضی از روایات در این رابطه هست که به هیچ وجه قابل تصدیق نیست؛ مانند آمدن دختر جنّی و به صورت أم کلثوم در آمدن که ما اینها را شایسته فرهنگ شیعی نمیدانیم. در بعضی از کتابها هم به صورت مرسل و یک قضیه داستانی مطرح شده است و نه سندی دارد و نه اعتباری دارد.
از منظر شیعه
اما آنچه که میتوانیم به عنوان یک سند صحیح از منظر فرهنگ شیعه مورد مطالعه قرار بدهیم، روایتی است که مرحوم کلینی (ره) در کافی مطرح کرده است و میگوید:
عمر به خواستگاری ام کلثوم آمد. حضرت علی (علیه السلام) فرمود: دختر من، بچه است و وقت شوهر دادن او نیست. خلیفه دوم ناراحت برگشت و در بین راه، عباس ـ عموی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ـ را دید و گفت:
ما لی أبی بأس؟ قال: و ما ذاک؟ قال: خطبت إلی ابن أخیک فردّنی، أما و الله! لأعورن زمزم و لا أدع لکم مکرمة إلا هدمتها و لأقیمن علیه شاهدین بأنه سرق و لأقطعن یمینه فأتاه العباس فأخبره و سأله أن یجعل الأمر إلیه فجعله إلیه.
آیا من عیبی دارم؟ عباس گفت: نه. عمر گفت: من رفتم پیش علی و دخترش را خواستگاری کردم، ولی به من نداد. قسم به خدا! تمام فضائل شما بنیهاشم را نابود میکنم و دو شاهد دروغین درست میکنم که علی دزدی کرده و دستش را میبرم. عباس آمد خدمت علی و قضیه را گفت. علی هم با اصرار عباس، قضیه را به او واگذار کرد و خودش اقدامی نکرد.
الکافی للشیخ الکلینی، ج5، ص346
وقتی از شیخ مفید (ره) سوال میکنند:
نظر شما در مورد تزویج أم کلثوم به عمر چیست؟
میفرماید:
أن المناکح علی ظاهر الإسلام دون حقائق الإیمان.
ما معتقدیم که دختر دادن و دختر گرفتن، مبتنی بر شهادت دادن بر وحدانیت و رسالت است و شیعه بودن در تزویج، شرط نیست.
المسائل العکبریة للشیخ المفید، ص61
امیر المؤمنین (علیه السلام) مضطر بود. اضطرار، خیلی از محذورات را برای انسان، مباح میکند. وقتی انسان در اضطرار قرار میگیرد، خیلی از محرمات برای انسان، حلال و گاهی هم واجب میشود. ما به اهل سنت، هم دختر میدهیم و هم دختر میگیریم. دختر دادن به یک سنی یا دختر گرفتن از غیر شیعی و مسلمان ظاهری، نه دلیل بر فضیلت است و نه دلیل بر تقبیح.
در روایت صحیح دیگری از شیعه آمده است که امام صادق (علیه السلام) میفرماید:
إن ذلک فرج غصبناه.
او، ناموسی بود که به زور از ما غصب کردند.
الکافی للشیخ الکلینی، ج5، ص346
از منظر اهل سنت
این قضیه در کتب صحاح آنها مانند صحیح بخاری و صحیح مسلم و دیگر صحاح نیامده است. اولین کسی که این قضیه را مطرح کرده است، آقای ابن سعد در الطبقات الکبری است و بعد از او، ابن حجر در الإصابة آورده است و دیگر بزرگان اهل سنت، این قضیه را مطرح کردهاند. در آنجا هم چند مسئله مورد توجه است. مسئله تهدید هم در منابع اهل سنت آمده است که خود ابن سعد در الطبقات الکبری، جلد8، صفحه464 و محب الدین طبری در ذخائر العقبی، صفحه168 مطرح کرده است:
وقتی علی عذر خواست که دختر من، کوچک است و هنوز در حد شوهر دادن نیست، آقای عمر اعتراض کرد و گفت:
لا والله! ما ذلک بک و لکن أردت منعی.
به خدا قسم، این عذر پذیرفته نیست و تو بهانه میآوری که دخترت را به من ندهی.
آقای دولابی ـ از علمای اهل سنت ـ در ذریة طاهرة، صفحه158 و آقای محب الدین طبری در ذخائر العقبی، صفحه170 و هیثمی در مجمع الزوائد، جلد4، صفحه272 و طبرانی در المعجم الکبیر، جلد3، صفحه45 آوردهاند:
وقتی عقیل به علی اعتراض میکند: چرا همچنین کاری کردی و دخترت را به عمر دادی؟ علی میفرماید:
و لکن درة عمر أحرجته إلی ما تری.
شلاق عمر بود که مرا وادار کرد به این قضیه تن بدهم.
در منابع اهل سنت نکاتی را مطرح کردهاند که شایسته گوینده لا إله إلا الله نیست، چه رسد که انسان، آن را به خلیفه رسول الله نسبت دهد که خود را امیر المؤمنین مطرح کرده است. ابن حجر عسقلانی ـ که هم مشی با وهابیت و معاصر ابنتیمیه بود ـ در کتاب الإصابة فی تمییز الصحابة، جلد8، صفحه465 میگوید:
وقتی علی مجبور شد:
فأرسل بها إلیه، فکشف عن ساقها، فقالت: مه! لولا إنک أمیر المؤمنین للطمت عینیک.
... عمر بن خطاب از ساق ام کلثوم گرفت و دست زد. ام کلثوم عصبانی شد و گفت: اگر تو خلیفه مسلمین نبودی، چشمانت را درمیآوردم.
این را ابن حجر عسقلانی نقل کرده است، نه علامه مجلسی (ره) و نه کلینی (ره) و نه شیخ طوسی (ره) و ... .
آقایان اهل سنت نقل میکنند:
و وضع یده علی ساقها فکشفها، فقالت: أ تفعل هذا؟ لو لا أنک أمیر المؤمنین لکسرت أنفک، ثم خرجت حتی جاءت أباها فأخبرته الخبر و قالت بعثتنی إلی شیخ سوء.
عمر، دست به ساق ام کلثوم زد و ام کلثوم عصبانی شد و گفت: آیا از تو، اینچنین کاری؟ اگر امیر المؤمنین نبودی، بینیات را میشکستم. ام کلثوم نزد علی آمد و گفت: مرا به سوی یک پیرمرد زشتی فرستادی؟
الإستیعاب لإبن عبد البر، ج4، ص1954 - تاریخ مدینة دمشق لإبن عساکر، ج19، ص473 - أسد الغابة لإبن أثیر جزری، ج5، ص614 - سیر أعلام النبلاء للذهبی، ج3، ص501 ـ ذخائر العقبی للطبری، ص168 ـ تاریخ الإسلام للذهبی، ج4، ص138 ـ الوافی بالوفیات للصفدی، ج24، ص272
آقای سبط ابن جوزی از جدش ابن جوزی نقل میکند:
این قضیه را که نقل کردهاند عمر دست به ساق ام کلثوم زد:
و الله! هذا قبیح لو کانت أمة لما فعل بها هذا. ثم بإجماع المسلمین لا یجوز لمس الأجنبیة، فکیف ینسب عمر إلی هذا.
به خدا قسم! اگر دختر علی نبود و یک کنیز بود، شایسته نبود که همچنین کاری با او شود. لمس کردن زن أجنبی، به اجماع مسلمین، خلاف شرع است. چگونه است که آن را به عمر نسبت دادهاند؟!
یا میخواهد این قضیه را تکذیب کند و یا میخواهد کار عمر را تقبیح کند. آقایانی که معتقدند این قضیه صورت گرفته است، اگر صدر روایت را میپذیرند، باید ملتزم به ذیل روایت هم باشند.
با توجه به این مطالب، آیا این ارتباط خانوادگی و تزویج، میتواند نشانه صلح و صفا میان امیر المؤمنین (علیه السلام) و عمر بن خطاب باشد؟ قطعا اینچنین نیست. این، نه تنها فضیلت نیست، بلکه از مطاعن و قبائح شمرده میشود و شایسته رهبر جامعه اسلامی نیست.
نکته چهارم:
ایشان میگوید:
شما بالای منابر نقل میکنید:
عمر متعه را حرام کرده است و این دروغ و افتراء است. آن که متعه را حرام کرده است، پیامبر (صلی الله علیه و سلم) بوده است که در جنگ خیبر حرام کرده است و شما بر خلاف نظر پیامبر (صلی الله علیه و سلم) و حضرت علی (علیه السلام)، به متعه عمل میکنید و زنازاده را زیاد میکنید. عامل نشر زنازاده، شما شیعیان هستید.
ایشان حدود 20 دقیقه در این زمینه حرف میزند و میگوید:
این زنازاده و حرامزاده و صیغهزادهای که در اصفهان منبر رفته، یک مدرکی هم ارائه نمیدهد که آقای عمر بن خطاب، متعه را حرام کرده است.
جواب:
اگر این برادرمان به دنبال مدرک است، اگر صدای ما به گوش او رسید، لطف کنند نظر خود را راجع به مدارکی که ما عرض میکنیم، بیان کنند.
این که آقای عمر، متعه نساء و حج را حرام کرده است، یک قضیه مفروغ عنه است که شاید صدها روایت در این زمینه وجود دارد. من فقط به 3 کتاب فقهی معتبر اهل سنت استناد میکنم و به روایات کاری ندارم. روایاتی که وارد کتب فقهی شده، معلوم است که خیلی از گردنهها را ردّ کرده است تا توانسته است وارد جوامع فقهی شود. در کتاب المبسوط سرخسی ـ مبسوط ترین کتاب فقهی اهل سنت ـ آمده است:
و قد صح أن عمر رضی الله عنه نهی الناس عن المتعة، فقال: متعتان کانتا علی عهد رسول الله صلی الله علیه و سلم و أنا أنهی الناس عنهما: متعة النساء و متعة الحج.
این صحت دارد که عمر، مردم را از متعه نهی کرد و گفت: دو متعه در زمان رسول الله بود و من مردم را از آن دو، نهی میکنم: متعه نساء و متعه حج.
المبسوط للسرخسی، ج4، ص27
آقای سرخسی، مدرک را تصحیح کرده است و بالاترین مدرک است.
آقای ابن قدامه - از فقهای بزرگ اهل سنت ـ میگوید:
از ابن عباس نقل شده است که متعه جائز است و ... و ابن جریج و ابو سعید خدری و جابر و شیعیان معتقد به جواز متعه هستند. زیرا ثابت شده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و سلم)، متعه را جائز دانسته است و روایت شده که عمر گفت: دو متعه در زمان رسول الله بود و من مردم را از آن دو نهی میکنم: متعه نساء و متعه حج. هر کس که اینها را انجام دهد، بر او حدّ جاری میکنم.
المغنی لإبن قدامه، ج7، ص572
در مورد ابن جریج ـ از علمای بزرگ اهل سنت و از تابعین است ـ آمده است:
ابن جریج، فرزندان خود را از ازدواج با 60 زن که آنها را متعه کرده بود، نهی کرد و گفت که آنها، مادران شما هستند
سیر أعلام النبلاء للذهبی، ج6، ص331 - تهذیب الکمال للمزی، ج4، ص544 ـ تاریخ بغداد للخطیب البغدادی، ج7، ص263
آقای ابن حزم آندلسی در کتاب المحلی میگوید:
قال عمر بن الخطاب: متعتان کانتا علی عهد رسول الله صلی الله علیه و سلم و أنا أنهی عنهما و أضرب علیهما، هذا لفظ أیوب و فی روایة خالد أنا أنهی عنهما و أعاقب علیهما: متعة النساء و متعة الحج.
المحلی لإبن حزم، ج7، ص107 ـ احکام القرآن للجصاص، ج1، ص352 ـ تفسیر القرطبی، ج2، ص392 ـ تذکرة الحفاظ للذهبی، ج1، ص366 ـ میزان الإعتدال للذهبی، ج3، ص552 ـ تفسیر الرازی، ج5، ص167 ـ الدر المنثور للسیوطی، ج2، ص141 ـ وفیات الأعیان لإبن خلکان، ج5، ص197 ـ تاریخ بغداد للخطیب البغدادی، ج14، ص202 ـ تاریخ الإسلام للذهبی، ج15، ص418
این آقا که میگوید شیعیان، بدون مدرک حرف میزنند، این مدارک ما است.
اما این که آقایان مدعی هستند که متعه در جنگ خیبر، نهی و حرام شد، این حرف ایشان نیست و ابنتیمیه و ابن حزم و غالب آقایانی که علیه شیعه، حرف نوشتهاند، این مطلب را آوردهاند. قضیه متعه، از مسائل سخت و لا ینحلّ علمای اهل سنت است و خود علماء اهل سنت در حلّ این قضیه، دچار حیرت و سرگردانی شدهاند و احساس مصیبت میکنند. از طرفی، آیه قرآن وجود دارد و همه مفسرین صراحت دارند که متعه در اسلام تشریع شده است. از طرفی هم عمر آمده است و آن را نهی کرده است. آمدند گفتند که بله، متعه بوده است، ولی از احکامی بود که نسخ شد. بعضی معتقدند که در جنگ خیبر نسخ شد.
از آقای سهیلی ـ از علمای بزرگ اهل سنت ـ نقل میکند:
أن النهی عن المتعة یوم خیبر شئ لا یعرفه أحد من أهل السیر و رواة الأثر، ... ، قال ابن عبد البر: و علی هذا أکثر الناس.
قضیه نهی از نکاح متعه در جنگ خیبر، چیزی است که برای علمای تاریخ و حدیث، مجهول و ناشناخته است و ابن عبد البر میگوید: اکثر مردم بر این عقیده هستند که قضیه نهی متعه در غزوه خیبر، ساختگی و ناشناخته است.
فتح الباری لإبن حجر، ج9، ص145 ـ عمدة القاری للعینی، ج17، ص247
آقای قرطبی در تفسیر خود مفصل آورده است و این عبارت قرطبی نشان میدهد که علمای اهل سنت در قضیه حرمت متعه، دچار حیرت و سرگردانی شدهاند:
و اختلف العلماء کم مرة أبیحت و نسخت ، ... ، و قال ابن العربی: و أما متعة النساء فهی من غرائب الشریعة، لأنها أبیحت فی صدر الاسلام ثم حرمت یوم خیبر، ثم أبیحت فی غزوة أوطاس، ثم حرمت بعد ذلک و استقر الأمر علی التحریم و لیس لها أخت فی الشریعة إلا مسألة القبلة، لأن النسخ طرأ علیها مرتین ثم استقرت بعد ذلک و قال غیره ممن جمع طرق الأحادیث فیها: إنها تقتضی التحلیل و التحریم سبع مرات.
علماء، اختلاف کردهاند که متعه، چند بار مباح شده و نسخ شده است. ... ، 7 مرتبه حلال شده و حرام شده.
تفسیر القرطبی، ج5، ص131
خود صحیح بخاری ـ که از دیدگاه آقایان اهل سنت، بعد از قرآن، معتبرترین و صحیحترین کتاب حدیث است ـ صراحت دارد بعد از این که متعه حلال شد، حرام و نسخ نشد:
عن عمران بن حصین رضی الله تعالی عنه، قال: نزلت آیة المتعة فی کتاب الله ففعلناها مع رسول الله صلی الله علیه و سلم و لم ینزل قرآن یحرمه و لم ینه عنها حتی مات، قال رجل برأیه ما شاء.
صحیح بخاری، ج5، ص158، کتاب التفسیر القرآن
جالب این که آقای قسطلانی در ارشاد الساری میگوید:
إن الرجل المقصود هنا هو الخلیفة عمر بن الخطاب.
مراد از آن کلمه رجل، عمر بن خطاب است.
این برادر روحانی سنی که میگوید شما شیعیان، متعه را جایز دانستهاید تا ولد الزنا زیاد شود، من از باب ختامه مسک، توجه تمام کسانی که سخن مرا میشنوند، جلب میکنم به عبارتی که آقای طبری در تفسیر خود دارد که میگوید:
قال علی رضی الله عنه: لولا أن عمر رضی الله عنه نهی عن المتعة ما زنی إلا شقی.
اگر عمر، متعه را نهی نمیکرد، هیچ زناکنندهای در جامعه پیدا نمیشد؛ مگر کسی که شقی باشد.
جامع البیان للطبری، ج5، ص19 - الدر المنثور للسیوطی، ج2، ص140
در کنز العمال آمده است:
عن علی قال: لولا ما سبق من رأی عمر بن الخطاب لأمرت بالمتعة، ثم ما زنی إلا شقی.
کنز العمال للمتقی الهندی، ج16، ص522
این، نشان میدهد بعد از این که امیر المؤمنین (علیه السلام) مبسوط الید شد، امکان این که بتواند متعه را تجویز کند، نبود. خود صحاح اهل سنت آوردهاند که نماز تراویح را به جماعت خواندن، از اولیات عمر است که دستور داد نافلههای ماه رمضان را به جماعت بخوانید و وقتی خود آقای عمر به مسجد آمد و دید که مردم نماز تراویح را به جماعت میخوانند، گفت:
نعم البدعة.
چه بدعت خوبی است.
صحیح البخاری، ج2، ص252
امیر المؤمنین (علیه السلام) هم وقتی خواست نماز تراویح را جمع کند، صدای مردم بلند شد:
وا سنة عمر!
گفتند که حضرت علی (علیه السلام) میخواهد سنت عمر را از بین ببرد. لذا امیر المؤمنین (علیه السلام) به امام حسن (علیه السلام) گفت به آنها بگو که هر طور میخواهند، بخوانند.
آقای قرطبی از ابن عباس نقل میکند:
ما کانت المتعة إلا رحمة من الله تعالی رحم بها عباده و لولا نهی عمر عنها ما زنی إلا شقی.
متعه، رحمتی بود از خداوند که شامل حال بندگان شد و اگر عمر از آن نهی نمیکرد، جز شخص شقی، کسی زنا نمیکرد.
تفسیر القرطبی، ج5، ص130
این آقا میفرماید که شما مدرکی ندارید! میفرماید که متعه نکاح در غزوه خیبر نهی شده است! میفرماید که شما شیعیان گفتهاید که متعه حلال است تا زنازاده زیاد شود! ما هم میگوییم که این مدارک از منابع شماست و یک روایت هم از کتب شیعه و علمای شیعه نقل نکردم.
آقای ابن حزم آندلسی در کتاب الفِصَل میگوید:
اگر ما بخواهیم مطلبی را برای شیعیان بگوییم، باید از کتب معتبر خودشان بگوییم؛ چون آنها عقیدهای به کتب ما ندارند. اگر علمای شیعه بخواهند مطلبی را به ما بگویند، باید از کتب معتبر خودمان بگویند؛ چون ما کتب شیعه را قبول نداریم.
مرحوم صاحب وسائل (ره) یک روایتی را در وسائل الشیعة در مورد قضیه حرمت متعه در غزوه خیبر نقل میکند و میفرماید که قطعا مخالف با فرهنگ شیعه است و جواز متعه، از ضروریات فقه شیعه است. ما نمیخواهیم در فقه شیعه بحث کنیم؛ چون مفروغ عنه است. نه در شیعه و نه در اهل سنت، حرمت متعه وجود ندارد. اینها، روایاتی است که در زمان دودمان بنیامیه برای خدشهدار کردن چهره نورانی فرهنگ شیعه و دفاع از خلفاء ساخته شده است.
به عبد الله عمر اعتراض کردند:
پدر تو، متعه را حرام کرده است، چرا تو متعه را حلال میکنی؟
گفت: اتفاقا من به خاطر عمل به قول پدرم، متعه را جایز میدانم.
گفتند: چطور؟
گفت: چون پدرم گفت: دو متعه بودند که در زمان رسول اکرم (صلی الله علیه و سلم) حلال بودند و من آن دو را حرام میکنم. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و سلم) حلال کرده و پدرم حرام. من هم مقلد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و سلم) هستم، نه پدرم.
لذا، در قضیه جواز متعه، هیچ راه گریزی ندارند جز این که بیایند یک سری احادیث جعلی را برای دفاع از اینها درست کنند.
« و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته »
حجه الاسلام والمسلمین دکتر سید محمد حسینی قزوینی